فقط یک هفته از قبول قطعنامه گذشته بود. منافقین اما با خیال واهی و با تصور اینکه پذیرش قطعنامه یعنی ضعف و سستی رزمندگان ایران، توهم تصرف سهروزه تهران را در سر میپروراندند. مسعود رجوی، سرکرده گروهک منافقین، حتی نقشه بعداز حضور در تهران را هم کشیده بود. دامنه توهم آنقدر شدید بود که او گمان میکرد مردمی که 8سال مقابل صدام ایستادهاند، قرار است با هجوم عدهای منافق، دست روی دست بگذارند. برای یادآوری آن روزها و خاطرات آخرین عملیات دفاع از وطن پای صحبت حسن رجبزاده، نشستیم که خود جانباز این عملیات است.
غم نداشتنِ عزیزان به کنار، کنایههای بیشمار هم انگار روی این غم سنگینی میکند. آنقدرکه نگاههای سنگین و کنایههای جانسوز، روح و جانشان را شرحهشرحه میکند، شاید غم نبودن عزیزان اینگونه آسمان هستیشان را تیره نکرده باشد. بسیاری از آنها که نور چشم خود، همسر یا برادرشان را در راه دفاع از حرم هدیه کردهاند، درکنار غصههای مادامی که به جان خریدهاند، باید در ماتم تهمتهای ناروای روزگار بمانند. چه تلخ است روزگارشان سخت بگذرد و متهم شوند با خون عزیزانشان به آسایش رسیدهاند. چه پررنج است که درکنار هجوم کملطفیها، مجبور به سکوت باشند؛ این قصه غم یار است و کینه اغیار.
بامداد شنبه 5تیرماه، خبری تلخ از خیابان شهید رجایی شهرک طرق بهسرعت در تمام شهر پیچید. خبری که میگفت یکی از مأموران کلانتری طرق برای حفظ مال یک شهروند، جانش را فدا کرده و یک قهرمان دیگر به جمع 120 شهید این محله افزوده شده است. ستوان دوم محمد قاینی نیازآباد با موتورسیکلتش درحال گشتزنی است که یکی از شهروندان طرق جلو راهش را میگیرد و از او میخواهد راه را بر سارقی که خودرو داییاش را به سرقت برده ببندد. ستوان قاینی از یک خودرو درحال عبور میخواهد به کمکش بیاید تا راه را بر این سارق ببندند و...
بولوار شهید ان خلیلی که در گذشته با نام زکریا شناخته شده بود، قدمتی بیش از 50سال دارد. این معبر به 2خیابان شهید دکتر بهشتی و شهید جهانآرا متصل میشود. در این خیابان منزل خانواده شهید ان خلیلی، شهید امینیان، شهید ناصرالشریعه و شهید جلائیان است.
شنیده ام فریدون حسین زاده، فرمانده گردان ۲۱ امام رضا(ع) در دوران دفاع مقدس ، از آن جانبازان شیمیایی اعصاب و روان است که هیچ وقت به دنبال ثبت جانبازی خود نرفته و از این حق قانونی خود استفاده نکرده است. وقتی دلیل مراجعه نکردنش به بنیاد جانبازان را جویا می شوم، درحالی که لبخندی بر لب دارد، تنها با یک جمله پاسخ می دهد: با دیگران کاری ندارم. هیچ کس را هم برای رفتن یا نرفتن، داشتن یا نداشتن درصد جانبازی سرزنش نمی کنم، اما درون خودم معتقدم با خدا معامله کرده ام و نیازی به این موارد ندارم.
در بولوار مفتح شرقی 6 جایی که اکنون با خانههای مسکونی یک یا حداکثر 2 طبقه محاصره شده است، روزگاری زمینهای خالی و افتاده و مزروعی بوده؛ زمینهایی که زمانی جزو محدوده شهری به حساب نمیآمد. سال 1379 کمکم ساختوسازها در این محدوده شروع شد و کوچه شهید «محمدرضا محور» شکل گرفت.
شنیدنش هم قلب آدمی را به درد میآورد. وقتی از عزاداریهایی بشنوی که اسرا برایش سیلی خوردند و باوجوداین زیر تازیانههای دشمن باز هم سرشان را بالا گرفتند. همه این دردها فقط به عشق امامحسین(ع) طاقتپذیر میشود و چیزی جز عشق اباعبدا... (ع) و خاندانش اینقدر نمیتواند انسان را آرام نگه دارد. مجتبی بحرینی میگوید: عزاداری در زمان اسارت ممنوع بود و انجام آن با جریمههای مختلفی همراه میشد. با این حال جریمهها و تنبیهها نه تنها ما را نمیترساند بلکه بیتوجه به آن در ایام محرم و صفر به برگزاری مراسم عزاداری میپرداختیم.