شهید - صفحه 67

غواص 15 ساله‌ای که با عشق به جبهه رفت و در «مجنون» شهید شد
مادر شهید ضابطی از عیدغدیرهایی که خانه پدرهمسرش کلی برو بیا داشت؛ از همان سال اولی که عروس ضابطی‌ها شدم، روز عیدغدیر از 9صبح تا 11شب منزلشان پر از میهمان بود. من و سه جاری دیگرم و خواهرهای همسرم از صبح تا شب سر پا بودیم. پدرشوهرم سینی بزرگی را روی کرسی می‌گذاشت و آن را پر از دوزاری می‌کرد. آن‌قدر میهمان داشتند که وقتی شب می‌شد، ظرف عیدی خالی شده بود. من سر از پا نمی‌شناختم؛ از ته دل خوشحال بودم که به یکی از فرزندان نسل حضرت فاطمه(س) خدمت می‌کنم.
کوچه آیت‌الله بهجت7،معبری معروف به آیت‌الله شیرازی
کوچه هفتم خیابان آیت‌الله بهجت فاصله زیادی با بیت مرحوم آیت‌الله عبدالله شیرازی در نزدیکی چهارراه شهدا دارد، اما به نام آیت‌الله شیرازی معروف است. آن هم به این دلیل که از قدیم فرزند دوم ایشان یعنی محمد‌علی در این کوچه ساکن بود، در خانه‌ای که سال‌هاست به محل درس و بحث حوزوی‌ها، حسینیه امیر‌المؤمنین(ع) و همچنین کتابخانه عمومی رایگان با 12هزار جلد کتاب تبدیل شده‌است.
تنهایی همسر شهید مدافع حرم در بزرگ کردن فرزندان معلولش
بعد از شهادت حسن آقا روزگار بسیار سختی برای رقیه خانم پیش می آید. نازنین زهرا عمل می کند و شش توده استخوانی را از استخوان پاهایش خارج می کنند. لگنش را می شکنند و اصلاح فرم می کنند. عمل مهمی داشته و روزهای سختی را پشت سر گذاشته است. رقیه خانم می ماند و دو بچه معلول و یک دل شکسته تا اینکه با انسانی شریف آشنا می شود.
ناجی ماه نشان؛ برشی از انسان‌دوستی محمدرضا اصغری
کسانی که در هلال احمر و عرصه امدادرسانی باقی می‌مانند از دل و جان در آن مایه می‌گذارند. به قول پدرم «امدادگری عشق است» و تا کسی عاشق این کار نباشد قدم در چنین راه پرمخاطره‌ای نمی‌گذارد. کار ما سختی‌های زیادی دارد؛ زمانی که پا در حادثه‌ها می‌گذاریم اول از همه از جان خودمان می‌گذریم تا آلام مردم حادثه دیده را تسکین دهیم. وقتی به مأموریت می‌رویم قدم در راهی می‌گذاریم که نمی‌دانیم برمی‌گردیم یا نه. اگر هم برگردیم زمان بازگشتمان مشخص نیست. همکار داشتیم که در زلزله بم، بعد از سه ماه به شهر خودش بازگشته بود.
بهادرخان؛‌ کوچه‌ای به نام واقف حسینیه
کوچه بهادرخان در محله عیدگاه، یادگار خاطرات ساکن دست‌ودل‌بازش است؛ کوچه‌ای که براساس گفته‌ احمد نادر، دست‌کم صدسال است که به نام بهادرخان شناخته می‌شود. بر اساس شنیده‌ها، بهادرخان که از ثروتمندان این محله بود ، در این کوچه املاک زیادی داشت. او پیش از فوتش، کاروان‌سرا را وقف ساخت حسینیه کرد. با کمک مالی خیران، ساخت‌وساز در دهه30 شروع شد. این حسینیه به یاد واقفش به نام بهادرخان شناخته می‌شود.
تدریس جهادی در جوار شهدای گمنام بوستان خورشید
سیدمحمد باقرزاده درباره طرح مدارس شهدایی توضیح می‌دهد: ایده اولیه کار از مسجد قمر بنی هاشم(ع) واقع در هاشمیه62 شروع شد. بچه‌ها در حال بازی بودند و من برای نماز رفته بودم. یاد حدیث پیامبر(ص) افتادم که می‌فرمایند اگر می‌خواهید دعایتان مستجاب شود بچه‌ها را دور خودتان جمع کنید، دعا کنید و آن‌ها آمین بگویند. یک بسته شکلات خریدم و آن‌ها را جمع کردم و به آن‌ها گفتم من دعا می‌کنم، آمین بگویید، من هم به شما شکلات می‌دهم. این شکلات‌دادن همانا و جمع‌شدن بچه‌ها همانا و جلسه قرآن بزرگی تشکیل شد.
حاج تقی، کوچه‌ای که نیازمندان از آن نا امید باز نمی‌گشتند
پیشینه این نام در این کوچه تاریخ بلند‌بالایی دارد و به اواخر دوره قاجار می‌رسد. در آن سال‌ها حاج‌تقی و برادرش از سمنان راهی مشهد شدند و در نوغان و طبرسی تجارتخانه پوست و پشم راه‌ انداختند. حاج‌تقی پس از ازدواج با مرواریدخانم که فرزندی برایشان نداشت، در همین خیابان خانه بزرگی ساخت؛ خانه‌ای که درش به روی نیازمندان باز بود. به همین دلیل وقتی مردم می‌خواستند نشانی بدهند، نام «حاج‌تقی» را می‌آوردند که آشنای مشهدی‌ها بود.