شهید

پدرم سرباز فداکار و صادق انقلاب اسلامی بود
ماجرای شهادت پدرم به این صورت بود که آن زمان، 21 فروردین 1378، بنده هفده هجده سال داشتم. پدرم هرروز صبح من و برادر کوچک‌ترم را به مدرسه می‌برد . حوالی ساعت 6:30 صبح بود که پدر خودرو را از پارکینگ درآورد و به من گفت که در پارگینگ را ببندم. یعنی پدرم پشت فرمان بود. دیدم که از کوچه‌ بالایی یک نفر با لباس رفتگر به همراه یک جارو درحالی‌که به صورتش ماسک زده بود به سمت خودروی پدرم آمد. بعد یک پاکت نامه به پدرم داد. پدرم شیشه خودرو را پایین کشید و پاکت را گرفت. در همین فاصله، آن فرد از جیب خودش یک کلت درآورد و به سمت صورت پدرم تیراندازی کرد.
منافقین، شکارچیان روسیاه «صیاد» بودند
نشریه «مالین» چاپ فرانسه در سال۱۳۶۲ صیادشیرازی را این‌گونه توصیف می‌کند: «برای صیادشیرازی، فرمانده نیروی زمینی ارتش ایران، کلید پیروزی به تانک و موشک بستگی ندارد، ‌بلکه فقط به خداباوری بستگی دارد. قدی کوتاه، نگاهی روشن و دست‌هایی که با انگشتر عقیق صاف روی میز ستاد مشترک روی هم قرار گرفته‌اند. این متخصص توپخانه که دوره تخصصی خود را در آمریکا گذرانده و امروز نیروی زمینی ارتش ایران را هدایت می‌کند، از فرمول‌ها نمی‌ترسد. او با سادگی می‌گوید که یک سرباز اسلام است!»
مردم، کوچه قائمی 35 را به «راسته فعالان فرهنگی» می‌شناسند
کوچه قائمی35 در محله بلال که نام شهید مجید یعقوبی‌ریاحی را بر خود دارد، بین اهالی به راسته فعالان فرهنگی معروف است. علاوه بر مجموعه‌های فرهنگی، خیلی از ساکنان نیز در این حوزه پویا هستند؛ ازجمله خانواده شهید احمد فلاحتی و حاج‌آقای محبی که هیچ‌وقت نگذاشته‌اند برنامه‌های مناسبتی لنگ بماند و اجرا نشود. یک قسمت از فضای کوچه برای اجرای این برنامه‌ها در نظر گرفته شده است که در مناسبت‌های خاص مثل عزاداری امام حسین(ع) و اعیاد صندلی چیده و مراسم برگزار می‌شود.
برکت‌های بزرگ مسجد «خُردو»
شاید کمتر کسی بداند که در کوچه‌پس‌کوچه‌های محله مسلم هنوز هم درهای مسجدی صدساله به روی نمازگزاران باز است و مناره‌هایش از دور چشم را می‌نوازد. رو‌به‌‌روی در مسجد ایستاده‌ام؛ خیره به کاشی‌های لاجوردی و نقش‌ونگارهای اسلیمی حک‌شده بر دیوار. عبارت «مسجد حضرت ابوالفضل(ع)» بر کاشی طلایی‌رنگ بزرگ سردر‌ مسجد و کلمه «شقاء» ریزتر ‌با رنگ سفید در کنارش نقش شده است. خیلی از قدیمی‌های محله مسجد را ‌به همان نام «شقاء» می‌شناسند.
"شهید محمدی"؛ اسطوره‌ شجاعت "قرقی"
شهید حاج رضا محمدی قرقی، فرمانده نامدار جنگ، از روستای قرقی بوده است. به گفته دوستان هم‌رزمش حضور پرشور او باعث جلب‌توجه عموم مردم به جبهه‌ها شد به‌نحوی‌که تنها از روستای قرقی ۳۶ شهید تقدیم اسلام و انقلاب شد. در بین این شهدای گران‌قدر قرقی می‌توان از دوست صمیمی و هم‌رزم شهید ، سردار شهید اسدا... کشمیری قرقی، معاونت طرح و عملیات لشکر ویژه شهدا و معاون شهید محمود کاوه نام برد.
سردار شهید خادم‌الشریعه اولین یگان رزمی خراسان را تشکیل داد
مجید توکلی درباره نحوه آشنایی‌اش با فرمانده شهید سردارمحمد خادم‌الشریعه در سال ۶۰ می‌گوید: آن زمان در دفتر فرماندهی سپاه خراسان فعالیت می‌کرد. نقطه قوت شهید خادم‌الشریعه، انجام فعالیت‌های تشکیلاتی و سازمان‌دهی عملیاتی بود. عملیات طریق‌القدس به پایان رسیده بود و بستان را فتح کرده بودیم. بعد از فتح بستان همه به‌سمت چزابه رفتیم تا در آنجا مستقر شویم. هم‌زمان با فتح بستان، یگان‌ها و تیپ‌های سپاه مثل تیپ ۲۵ کربلا تشکیل شد، اما خراسان تا آن زمان، هیچ یگان رزمی نداشت. در این شرایط شهید خادم‌الشریعه اقدام به سازمان‌دهی و ایجاد تیپ رزمی برای خراسان کرد.
دشمن همه نخل‌ها را سربریده بود
می گوید: دلش را داری بگویم؟ اینکه به چشم خودم کربلا را در «کربلای 5» دیدم؟ درست بعد از سه روز بیداری کامل، از فرط خستگی، داخل جوی های نخلستان و محل استراحت رزمندگان خوابیدم. خواب نه، شاید از شدت خستگی بیهوش شدم. نمی دانم چند ساعت خوابم برد. خوابم سنگین شده بود که ناگهان با برخورد چیزی به صورتم از خواب پریدم. روی صورتم پای قطع شده یک رزمنده افتاده بود. دور وبرم پر شده بود از اجساد تکه شده و بدن های بی سر و دست و پا، اجسادی که بخشی از آن حتی بالای سرهای بریده نخل ها پرتاب شده بود.