شاید پررنگترین ویژگی شهیدرضا فخریان ، مأخوذبهحیابودنش بود. هیچ وقت به یاد ندارم صدایش را برای کسی بلند کرده باشد. رفتارش مؤدبانه و متواضعانه بود. تعهد اخلاقی، آمادگی جسمانی، کاربلدی و خستگیناپذیری از دیگر شاخصههای شهید بود.
همسایههای کوچه سیدرضی ۵۵ به هر بهانه و مناسبتی دور هم جمع میشوند برای بهجاآوردن صله رحم و گاه باخبرشدن از حال هم تا اگر کسی در محله مشکلی دارد، دست به دست هم دهند برای گرهگشایی از کارش.
ساکنان خیابان خیبر۵ همواره در کمک به همسایهها پیشقدم بودهاند و در مشکلات یکدیگر را تنها نگذاشتهاند. منشأ بسیاری از این دوستیهای دیرینه، همراهی برای انجام کارهای خیر و کمک به نیازمندان بوده است.
پدر شهیدفخریان چند ماه پیش از حادثه، خواب دیده بود به او میگویند «پدر شهید». میگوید: رضا میخواست به ارتش برود، اما ته دلم راضی نبود.درنهایت، شغل آتشنشانی را انتخاب کرد. همیشه برای عاقبتبخیریاش دعا میکردم.
ماجرای ساخت نمازخانه بوستان مصلی به برپاکردن نماز جماعت در بوستانبه مصطفی غفورزاده یکی از کاسب مجتمع تجاری بهشت برمیگردد؛ او دو سال پیگیر این موضوع بود تا بوستان مصلی دارای نمازخانه شود.
اعظم یزدانپناه هنوز هم باورش نمیشود که سرنوشت همسایهاش را تغییر داده است؛ همسایهای که چراغ خانهاش همیشه خاموش بود، و زندگیاش در سکوت و تاریکی میگذشت.
آقای نقوی و همسرش هر دو نابینا هستند. او کارشناسی حقوق دارد اما با تاسیس تاکسی تلفنی روزگار میگذراند. او که جزو بنیانگذاران این مؤسسه است میگوید: در اینجا برای خدا کار میکنم و هیچ درآمدی برایم ندارد.