محمد خادمالخمسه خیر خوشنامی است که کارش را از بازار قماش و تجارت در این حوزه شروع کرد. سال۱۳۵۸ با خرید زمینی در خیابان سرخس درمانگاهی میسازد که با توسعه، اکنون بیمارستان امام زمان(عج) شده است.
«سیدمحمدمهدی رضایی» راننده تاکسی است که نامش به نیکی ماندگار شد. او کسی است مبلغ ۴ هزار و ۵۰۰ یورو را به صاحبش برگرداند.
رقیه کارگر را خیلی از اهالی به سفره همیشه پهنش میشناسند، اما او در این سالها از مراسمداری جلوتر رفته و بانی اتفاقات خیر محلی شده است. آنقدر به محله آبا و اجدادیشان خدمت کرده که همه آنها را به نام نیک میشناسند.
ابوالفضل خیراندیش از پنجسال پیش بر عهد خود ماند و خیریه یکنفرهاش را که به نیت شهیدباکری نامگذاری کرده بود، گسترش داد و اکنون بیش از بیستنفر در این گروه جهادی محله پایین خیابان با او هممسیر شدهاند.
سمانه شعرباف میگوید: پدرم که معلم بود، وصیت کرده بود «خانهمان؛ آموزشوپرورش ناحیه۵ را ترک نکن». پس از یک عمر سابقه تدریس در مدارس غیردولتی در آزمون استخدامی آموزشوپرورش پذیرفته شدم و اتفاقا ابلاغ محل خدمتم در یکی از مدارس ناحیه۵ خورد!
مادر صالح، هنوز باور ندارد پسرش را از دست داده است اما همین مادر، در دلش آرامش دارد و میداند بخشی از وجود صالح هنوز زنده است. هر بار که یاد قلب او میافتد که در سینه دیگری میتپد، یا پوستش که مرهمی برای درد سوختگان شده، کمی تسلی پیدا میکند.
جواد رعنایی از آندسته نوجوانهاست که دو تابستان پیاپی را بهجای تفریح، با چاشنی مهارت پشت سر گذاشته و از دل این تجربه، درسهای تازهای برای آیندهاش آموخته است.






