هنرمند

منصور همایونی «آقا معلم» تئاتر خراسان بود
پولی که مرحوم پدر برای تحصیلم در اروپا کنار گذاشته بود را بی‌پروا و بی‌توجه به آینده، صرف بازسازی «تئاتر نادر» کردم و به همراه یکی از دوستانم دو سال عاشقانه تلاش کردیم، اما سال 1338 دیو ورشکستگی به سراغمان آمد و همه چیز نیست و نابود شد. برنده اصلی تصمیم من، مرحوم مش‌حیدر سمسار بود که همه چیز را درو کرد و در انبان خویش ریخت. اشک حسرتی بود که در آن روز تلخ و سرد زمستانی بر گونه‌ام در میدان ده دی ماسید! در به دری یک هنرپیشه حرفه‌ای گریبانم را گرفته بود و بدین‌سان چند روز بعد از آن اتفاق به پیشنهاد یکی از دوستانم به تهران رفتم.
«مکتب بافت» و «خانه خراسان» برای شناخت مشهد قدیم راه‌اندازی شد
مکانی با نام «مکتب بافت» که با شعار «جایی که هر مشهدی می‌تواند ریشه‌های گم‌شده‌اش را در آن بجوید» قرار است تکه‌آیینه‌های شکسته از تخریب بافت تاریخی و قدیمی شهرمان را پیداکند و با تاریخ و پیوندهای عاطفی و مذهبی درهم آمیزد تا این تکه‌های به‌هم‌چسبیده نمایانگر تصویر گذشته باشند که به مرور زمان بتوان آن را احیاکرد. البته زیرنظر «مکتب بافت» در هفته گذشته «خانه خراسان» نیز در همان ساختمان خیابان وحدت3 افتتاح شد.
المپیادی شدن با طرح اسلیمی
الهه تاج پور، نوجوان موفق محله خاتم الأنبیا(ص)، توانسته در چهاردهمین المپیاد دانش آموزی فرش دست باف ایران1401، مقام سوم را به دست آورد.الهه 18سال دارد و فرزند چهارم و آخر خانواده و دانش آموز پایه دوازدهم رشته طراحی فرش است. می گوید: نقاشی و طراحی را دوست نداشتم. برخلاف من خواهرم عاشق نقاشی بود. او همیشه نقاشی های مدرسه ام را می کشید و لوح های افتخارش نصیب من می شد.
سرزمین رنگ‌ها در خانه هنرمند مشهدی
هرجا ردپایی از هنر باشد این بانوی هنردوست ساکن محله رضاشهر خودش را می رساند. روی دیوارهای شهر هم نقاشی های او دیده می‌شود. چند سالی است مجوز چاپ کتاب های هنری اش را هم گرفته تا از هر روشی برای کمک به شاگردانش استفاده کند. برای یادگرفتن هنر حتی سختی غربت را هم به جان خریده و چند سالی را در اصفهان زندگی کرده است.
یک عاشقانه پیچیده؛ داستان دلدادگی دختر و پسری کم‌بینا
سارا علی‌خجه روایت آشنایی‌اش با همسرش حمید ارجمند را این‌گونه بیان می‌کند: رابطه وقتی جدی شد که دو تایی رفتیم کلاس تئاتر. ما دو نفر باید مقابل هم بازی می‌کردیم و آنجا بود که من اول عاشق حمید شدم. مهرش عجیب به دلم افتاد. عشق در نگاه اول بود. حمید کم کم ماجرا را فهمید و بعد او هم عاشق شد. یادم هست می‌آمد در ایستگاه اتوبوسی که من باید می‌ایستادم، می‌ایستاد و وقتی مطمئن می‌شد که من سوار شده‌ام، می‌رفت آن طرف خیابان و در ایستگاه منتظر اتوبوسِ خودش می‌نشست. ما می‌خواستیم با هم ازدواج کنیم اما نمی‌گذاشتند.
یادگیری هنر هفتم زیر دست روحانی
در حوزه که درس می‌خواندم موضوع ادیان و مذاهب مرا به فکر فروبرد، یک حوزوی می‌تواند کاری فراتر و ماندگارتر از وظایف منبر و سخنرانی انجام دهد. روزها و ساعت‌ها فکر می‌کردم، اینکه در منبر و سخنرانی‌ها داریم مسیری تکراری را پیش می‌رویم، آن هم در شرایطی که دشمن با جدیدترین روش‌ها حمله می‌کند و مقابله با روش‌های سنتی جواب نمی‌دهد و قادر به مقابله با آن نیستیم.دنبال ایده‌ای بودم که بتوانم کارم را بهتر انجام دهم. برای حل دغدغه‌های تلنبار شده در ذهن با آدم‌های مختلف حرف می‌زدم و راهکار می‌خواستم. هرچه جلوتر می‌رفتم مصمم‌تر می‌شدم که با توجه به ناهنجاری‌های پیش‌روی نسل جدید باید کاری انجام داد. می‌دانستم باید از بچه‌ها شروع کرد.
 کانون 50  ساله پرورش فکری کودکان و نوجوانان در محله ما
اینجا کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شماره 2 مشهد واقع در پارک کودک است. یکی از مجموعه‌هایی که از سال 47 در همین مکان دایر بوده است و در تمام طول سال برای کودکان برنامه‌های ویژه‌ای برگزار می‌کند. بسیاری از والدین با فرا رسیدن فصل تابستان و تعطیلی مدارس به دنبال پر کردن اوقات فراغت کودکان خود هستند، به همین منظور نیز با ثبت‌نام آن‌ها در کلاس‌های مختلف به نوعی می‌خواهند در کنار ایجاد فضای لذت‌بخش، بحث آموزشی نیز پیگیری شود. این مرکز با داشتن وسیع‌ترین کتابخانه و کلاس‌های فرهنگی و هنری در ایام تابستان کلاس‌های خاصی نیز برگزار می‌کند.