کد خبر: ۹۹۴۶
۱۸ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۱:۰۰

۶۰ سال مادری ننه حسین برای تکیه کرمانی‌ها

همه عمر زهرا رفائی صرف خدمت به عزاداران حسینی در تکیه ۲۰۰ ساله کرمانی‌ها شده است.

حالا نزدیک به سه سال است که اندام ظریف و جمع‌وجورش رنجورتر شده است و به‌قول قدیمی‌ها در هشتادوهشت‌سالگی فقط با غیرتش راه می‌رود! بیشتر هیئتی‌ها و اهل محله قبرمیر، او را به والده حسین‌آقا یا «ننه‌حسین» می‌شناسند؛ بانویی که خیلی سال قبل با وجود کم‌سن‌وسال‌بودنش فقط به عشق اباعبدالله الحسین (ع) خادم تکیه کرمانی‌ها شد و بیش از شش دهه بی‌هیچ چشمداشتی خدمت کرد.

بیشترین خاطرات زهراخانم رفائی در تکیه کرمانی‌ها و در دعا‌های پرشور ندبه، عزاداری‌های محرم و صفر، ۱۰روز عزای عسکریه، سفره‌های نذری آبگوشت یکشنبه‌شب‌ها و افطاری‌های ماه مبارک رمضان ثبت شده است. اتفاقاتی که در این سال‌ها با چشم خودش دیده، باورش را به یقین تبدیل کرده که شفاخانه همین‌جاست؛ جایی که در آن بیش از دویست سال، نام و یاد امام‌حسین (ع) و یارانش زنده نگه داشته شده است.

رنج یتیمی و ازدواج در کودکی

تنها ساکن کوچه تکیه کرمانی‌ها در پایین خیابان، ننه‌حسین است. اصلا یک نشان کوچه، او و تسبیحی آویزان از میان انگشتانش است. او را با همین نشان در انتهای کوچه پیدا می‌کنیم. درحال ذکرگفتن با تسبیح قدیمی‌اش است که روایت قصه زندگی‌اش را شروع می‌کند. مرحوم پدرش، غلامرضا، از دست‌فروشان نوغان قدیم بود که از نعمت فرزند بی‌بهره بود تا اینکه از پنجمین همسرش صاحب پنج فرزند شد، اما نهایت دو دختر برایش ماند؛ زهرا و خواهرش فاطمه که خیلی زود غبار یتیمی بر قلب کودکشان نشست و سرپرستی‌شان را عمه‌شان برعهده گرفت.

زهرا سن‌وسالی نداشت که سوروسات ازدواجش برپا شد. تعریف می‌کند: روز عقد وقتی روی صندلی نشسته بودم، پاهایم به زمین نمی‌رسید. بعد از ازدواج هم مدام دنبال بازی با خواهرشوهرم بودم که گاهی مادرشوهرم غرولند می‌کرد.

همسرش، حسن‌آقای آجیل‌کار شوخ که بعد‌ها نام‌خانوادگی‌اش به «عرفانیان» تغییر کرد، جوانی بیست‌وپنج‌ساله بود که یک گاری دستی داشت و بار می‌برد، کفش واکس می‌زد و تعمیر می‌کرد. زهرا خانم می‌گوید: همسرم بی‌اندازه مهربان بود و خانواده‌دوست. اگر خانه بود، همه‌جا کنارم بود، حتی موقع غذادرست‌کردن! صدا می‌زد بابا زهرا کجایی؟ آمدم در راه‌پله‌ها که تو نترسی! من هم هربار خیالش را راحت می‌کردم که از دیو دوسر هم نمی‌ترسم! بااین‌حال، هربار طلب حلالیت می‌کرد و می‌گفت اگر تو از من نگذری، خاک مرا قبول نخواهد کرد.


۱۰ روز محرم خودش را وقف حسینیه می‌کرد

همین وصلت، زهراخانم را به تکیه کرمانی‌ها وصل می‌کند. همسرش، کربلایی‌حسن، از هفت‌سالگی در تکیه رفت‌وآمد می‌کرد و فریاد «بنوش به‌یاد حسین (ع)» سر می‌داد. بزرگ‌تر‌ها از تکیه بیرونش می‌کردند، اما رئیس هیئت که آن‌زمان مرحوم سیدمصطفی سخاوتی بزرگ بود، هر بار به او می‌گفت: حسن‌جان، باباجان، اگر از این در بیرونت کردند، از در دیگر برگرد!

روحیه خدمت زیر پرچم امام‌حسین (ع) به‌حدی در وجودش بود که بعد‌ها به کربلایی‌حسن پیشنهاد شد خادم تمام‌وقت حسینیه شود. زهراخانم تعریف می‌کند: با خانواده همسرم در یک خانه اجاره‌نشین بودیم. یک روز مانده به محرم، حسن‌آقا خدابیامرز مبلغ ۱۰ تومان را دست مادرش می‌سپرد و می‌گفت مادر، این پول بابت هزینه‌های ۱۰ روزتان. من میروم تکیه تا به امام‌حسین (ع) خدمت کنم.

در این ۱۰ روز اگر زهراخانم می‌خواست همسرش را ببیند، ناگزیر بود خودش را به حسینیه برساند. با چهار بچه قدونیم‌قد و سن‌وسال کمش، گاهی این دوری برایشان سخت می‌شد، اما نه‌تن‌ها لب به گلایه باز نمی‌کرد، بلکه خودش هم از هیچ خدمتی در این دستگاه روی‌گردان نبود.

شیفتگی کربلایی‌حسن به خدمت، بزرگ‌تر‌های هیئت را بر آن داشت تا پیشنهاد سکونت دائم در حسینیه را به او بدهند

شیفتگی کربلایی‌حسن به خدمت و همچنین وضع زندگی‌اش، بزرگ‌تر‌های هیئت را بر آن داشت تا پیشنهاد سکونت دائم در حسینیه را به او بدهند. از همان روز اول، خدمت بی‌قیدوشرط زهراخانم در تکیه کرمانی‌ها آغاز شد. این درحالی بود که بار بچه‌اش رفته و شکمش ۲۵بخیه خورده بود.

آنها که حال‌وروزش را دیده بودند، گفته بودند این مُرده را آورده‌اند در تکیه کار کند؟! وقتی این حرف به گوشش رسید، دلش شکست و همان‌جا معامله‌ای با مولایش حسین (ع) و خادمی برایش کرد که نتیجه آن شد برآورده‌شدن حوایجش. زیارت دوازده‌امام (ع) و چهارده‌معصوم (ع)، عزت دنیا و آخرت و زندگی در خانه‌ای که در آن غیبت نشود، آرزوی زهراخانم بود که ختم به‌خیر شد و حسرتی برایش باقی نماند.

می‌گفت: زهراخانم اندازه ۳۰۰ نفر است

زهراخانم حالا بیشتر یاد جوانی می‌کند: مثل فرفره کار می‌کردم. روز‌های مراسم یک دم استراحت نداشتم. فقط سفره‌های متقالی که می‌شستم پانزده‌بیست متر طولش بود، طوری‌که وقتی از بالای بام تکیه به سمت پایین می‌انداختیم، بخشی از صحن حیاط را می‌گرفت. دیگ‌های غذا را خودم راه می‌انداختم و سماور‌ها را آماده می‌کردم. ظرف‌ها را می‌شستم و قبل و بعد از مراسم تکیه را جارو می‌کردم.

خیلی‌ها از سر تعجب می‌گفتند این کار‌ها کار دست‌کم ۱۰نفر آدم قوی‌هیکل است؛ چطور ننه‌حسین با این جثه ریزش از پسش برمی‌آید؟! کربلایی‌حسن همیشه به دوستانش می‌گفت زهراخانم یک نفر نیست، [کارش]اندازه سیصد نفر است. هر کس می‌پرسید چقدر حقوق می‌گیرید، خدابیامرز می‌گفت ما مزدمان را از اربابمان حسین (ع) می‌گیریم.

 

۶۰ سال مادرانگی ننه حسین برای تکیه کرمانی‌ها

 

کارراه‌اندازی زهراخانم و پذیرایی از عزاداران

در این سال‌ها، همه امور تکیه از نظافت گرفته تا پذیرایی از مهمانان، طبخ غذا‌های نذری، سفره‌پهن‌کردن و جمع‌کردن و ظرف‌وکاسه‌شستن و... برعهده خانواده عرفانیان بوده است. علاوه بر این، دوتا دوتا ماشین زائر از کرمان می‌آمد که مسئولیت اسکان و خوردوخوراکشان با کربلایی‌حسن و زهراخانم بود. آنها طوری با عشق خدمت می‌کردند که یک‌بار یکی از این خانواده‌ها از زهراخانم پرسید چطور می‌توانند محبتشان را جبران کنند.

با اینکه تولیت حسینیه پیش‌تر مجوز دریافت حق‌الزحمه را به زهراخانم داده بود، او زیر بار نرفت و تنها درخواستی که مطرح کرد، این بود که در سفر بعدی، از قالی‌های اصیل کرمانی برای تکیه بیاورند. خودش تعریف می‌کند که این زائران کرمانی در مدت پنج سال، پنج قالی کرمان را برای فرش‌کردن تکیه آوردند.

هربار طلب حلالیت می‌کرد و می‌گفت اگر تو از من نگذری، خاک مرا قبول نخواهد کرد


این بانوی خادم فقط به کارراه‌اندازی و پذیرایی از زائران و عزاداران اباعبدالله الحسین (ع) فکر می‌کرد. این نگاه، برکات و معجزات ریزودرشتی را نصیب خانواده او کرده بود که در تعریف آن می‌گوید: طبس که زلزله شد، زمانی بود که کار ساخت یک سالن در حسینیه شروع شده بود. پسر کوچکم، اکبر، برای پذیرایی از کارگران قند و چای برده بود. ناگهان طاق ضربی دهان باز کرد و او زیر آوار ماند!

همه می‌گفتند این بچه زیر این‌همه آجر و آهن زنده نمی‌ماند! ریه‌اش پاره شده و دنده‌هایش شکسته بود. همسرم نذر حضرت ابوالفضل (ع) کرد و گفت دو گوسفند قربانی می‌کنم، فرزندم اکبر را به من برگردان. همین اتفاق هم افتاد و خداوند جانی تازه به او بخشید و بعد از چهل روز، اکبر از بیمارستان مرخص شد.

 

۶۰ سال مادرانگی ننه حسین برای تکیه کرمانی‌ها

 

افزایش وسعت بنای ۳۰۰ متری به ۲ هزار مترمربع

اولین بنای تکیه در زمینی به‌مساحت سیصد مترمربع ساخته شده بود. یکی‌دیگر از پیگیری‌های مادرانه زهراخانم این بود که با اصرار و پافشاری، تولیت وقت تکیه کرمانی‌ها را مجاب کرد که با خرید سه باب خانه دیگر در همسایگی، بر وسعت آن بیفزاید: سیدمرتضی، خدا رحمتش کند، می‌گفت ننه‌حسین چرا این‌قدر جزجز می‌زنی؟! اما بالاخره نق‌نق‌زدن‌هایم نتیجه داد و آن زمان با ۱۵میلیون تومان این ۳ خانه را هم خریدند و به صحن تکیه اضافه کردند و حالا بیش از ۲ هزار مترمربع وسعت دارد.

حالا چند سالی است که همسرش، کربلایی‌حسن عرفانیان، خادم کهنه‌کار تکیه کرمانی‌ها به رحمت خدا رفته، اما خدمات خالصانه‌اش طوری در قلب‌ها نفوذ کرده که نام نیکش همچنان بر سر زبان‌هاست. زهراخانم هم دیگر توان خدمت ندارد و تنها نگرانی‌اش در آستانه دهه نهم زندگی این است که زیر دست نشود و پیمانه عمرش در جایی به سر آید که همه جوانی‌اش را آنجا و برای عزاداران امام‌حسین (ع) خادمی کرده است.

* این گزارش پنج‌شنبه ۱۸ مردادماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۵۸ شهرآرامحله منطقه ثامن چاپ شده است.

 

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44