کد خبر: ۱۲۹۵۰
۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - ۱۳:۰۰
شیرودی نیم قرن پیش به روایت حلبی‌ساز محله

شیرودی نیم قرن پیش به روایت حلبی‌ساز محله

حاج‌آقا کوثری از قدیمی‌‎های محله شیرودی است که از حدود ۵۰ سال پیش به این محل آمده است. می‌گوید وقتی به این محل آمده محوطه اطراف خانه‌اش، سراسر باغ‌هایی بود با دیوار‌های ممتد کاهگلی.

از قدیمی‌های محله شیرودی است. آن‌طورکه می‌گوید در سال ۱۳۱۸ متولد شده و حدود ۵۰ سال پیش به این محل آمده است. می‌گوید وقتی به این محل آمده که خبری از کوچه و خیابان‌های امرزی نبوده. محوطه اطراف خانه‌اش، سراسر باغ‌هایی بود با دیوار‌های ممتد کاهگلی.

دوسال اول زندگی‌اش در محل، کسی همسایه‌اش نمی‌شد و اصلا کسی برای زندگی به آن محدوده پر از باغ و زمین‌های خالی نمی‌آمد. بعد‌ها که تک‌و‌توک خانه‌هایی آن اطراف ساخته شد، هرکاری از دستش برمی‌آمد، برای همسایه‌های جدید انجام می‌داد؛ از ساخت خانه تا رساندن آب از تنها لوله آبی که موفق شده بود از شهر به خانه‌اش بکشد.

آن‌طور‌که حاج‌آقا کوثری، قدیمی محله شیرودی برایمان تعریف می‌کند، چهارسالی زندگی را به همین منوال می‌گذراند تا اینکه کم‌کم شرکت‌های خدماتی برای نصب کنتور آب و برق به آن محدوده می‌آیند.

 

زمینم را به امید آبادانی اینجا خریدم

او که این روز‌ها در مغازه کوچک کنار خانه‌اش کانال کولر می‌سازد، درباره ماجرای خرید خانه در این محل می‌گوید: سال‌۴۹ بود و در این حوالی ساخت‌و‌سازی انجام نشده بود. زمینی به مساحت ۲۰۰ متر را همین‌جا به امید اینکه روزی آباد شود، خریدم؛ پول زمین را به کمک وام پرداخت کردم.

کوثری ادامه می‌دهد: تصمیم گرفتم خانه را خودم بسازم. دست‌به کار شدم. مقداری از خانه را که ساختم، دستم خالی شد. آن زمان گناباد زلزله شده بود. برای همین رفتم آنجا و چند‌ماهی کار کردم. خانه‌هایی را که خراب شده بود، با کمک دیگران سرپا کردم و موفق شدم طی هشت‌ماه کار ۱۶۰‌هزارتومان پس‌انداز کنم. با آن پس‌انداز، بخشی دیگر از ساختمان را ساختم. ساخت باقی خانه را هم با کمک وام به پایان رساندم. خلاصه بالاخره موفق شدم خانواده‌ام را در این خانه جای دهم.

 

محله «شیرودی»؛ نیم قرن پیش

 

اگر ۱۰ هزار تومان داشته باشم، خرج می‌کنم

حاج‌آقا کوثری می‌گوید از ابتدای زندگی‌اش سعی کرده همه‌چیز را ساده بگیرد و زندگی را سخت نکند. می‌گوید: از ابتدا سعی کردم این‌طوری زندگی کنم؛ اگر ۱۰ هزار تومان داشته باشم، خرج می‌کنم؛ نه به خودم و نه به خانواده‌ام سخت نمی‌گیرم. هیچ‌وقت هم خودم را بی‌دلیل به قرض‌و‌قوله نمی‌اندازم.

زیباترین بخش این روز‌های زندگی حاج‌آقا کوثری، رضایت از زندگی‌اش است. می‌گوید: خدارا شکر از زندگی‌ام راضی‌ام. از اول برای زندگی نجنگیدم و کام خانواده‌ام را به‌خاطر مادیات تلخ نکردم. روزی دوستی قدیمی به مغازه‌ام آمد و گفت «ماشاءا... هیچ فرقی نکردی!» او مرا به‌خوبی می‌شناخت ولی من هرچه فکر کردم، او را به خاطر نیاوردم. بعد‌از کلی آدرس‌دادن شناختمش. به‌شوخی به او گفتم «تو که پیر شدی!» بعد با هم کلی خندیدیم. می‌خواهم بگویم آرامش‌داشتن، روی جسم انسان هم تاثیر می‌گذارد.

 

پنجاه سال قبل کسی برای زندگی به محله شیرودی نمی‌آمد چون آن محدوده پر از باغ و زمین‌های خالی بود

جان کندن از من، درس خواندن از شما

یکی از ویژگی‌های زندگی حاج‌آقا کوثری، تربیت فرزندان فرهیخته است. تقریبا تمام فرزندانش کارمند یا فرهنگی هستند. می‌گوید: همیشه به فرزندانم می‌گفتم «جان‌کندن از من، درس‌خواندن از شما.» دوست داشتم بچه‌هایم درس بخوانند و به جایی برسند. خدارا شکر، امروز هر کدامشان به جایی رسیده و مرا سربلند کرده‌اند.

او ادامه می‌دهد: برای این هدفم، هر کاری از دستم برمی‌آمد، انجام دادم. یادم می‌آید دختر بزرگم تهران درس می‌خواند. از اینجا برایش مواد غذایی، لباس و هرچیزی که لازم داشت، می‌فرستادم تا آب توی دلش تکان نخورد یا پسرم که چند‌سال در کاشمر درس خواند.

مغازه کوچک حاج‌آقا کوثری، کارگاه ساخت کانال کولر و برخی وسایل حلبی است؛ کارگاهی که دیگر مثل گذشته خیلی شلوغ نیست. آن‌طور که خودش می‌گوید، از اول به این کار مشغول نبوده است. تعریف می‌کند: شش‌ساله بودم و در یکی از روستا‌های نزدیک به تربت‌حیدریه زندگی می‌کردیم. پدرم مرا به مشهد آورد تا کاری یاد بگیرم؛ برای همین مرا به نجاری‌ای در خیابان چهنو برد. چند ماه در آن نجاری ماندم. پدرم هر‌چند‌وقت یک‌بار، به من سر می‌زد. بعد از آن در مسگری مشغول به کار شدم. در نوجوانی هم چندسالی برای کار به تهران رفتم ولی دوباره بازگشتم و بعد‌از ازدواج به کار‌های حلب‌سازی مشغول شدم.

حاج‌آقا کوثری می‌گوید: در گذشته خیلی چیز‌ها را با حلب می‌ساختند؛ از آفتابه، پارچ و ظرف و ظروف گرفته تا لوله بخاری و... ولی حالا فقط برخی وسایلش مثل کانال کولر را با حلب می‌سازند.

 

*این گزارش در شماره ۱۷۹ شهرآرا محله منطقه ۶ مورخ ۳۰ آذرماه سال ۱۳۹۴ منتشر شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44