خادمهای حرم را که میدید، حسرت میخورد و میگفت چه سعادتی دارند اینها! بارها بچههایش این حرف را از او شنیده بودند. یک روز پسرش آمد و گفت «من میتوانم برای خادمیاری حرم معرفیات کنم.» پدر هم گفت اگر امام رضا (ع) بخواهد خودش درست میکند. اما قضیه به اینجا ختم نشد. پسرش عقیده داشت خیلی وقتها باید واسطهای باشد. برای همین ازطریق معلمش فرم خادمیاری را برای پدرش آورد و یک هفته بعد، سیدرضا ظهیری در لباس خادمیاری مشغول خدمت شد.
این شهروند محله شریف، از ابتدا در مهمانسرای حضرت مشغول به کار شد، جاییکه به گفته خودش کارهای یدی زیاد و نسبتا سنگینی دارد و برخی افراد کمتر تمایل به کار در آنجا دارند. اما همین سنگینی کار، آن را برای ظهیری لذتبخشتر کرده است، بهطوریکه حتی وقتی به بخش راحتتری منتقل شد، دوام نیاورد و باز تقاضای برگشت به همین بخش را داد. آقاسید از سالهای گذشته همیشه در برگزاری سفرههای افطار حرم رضوی نقش داشته و همین هم باعث شده است خاطرات زیبایی از این ضیافت داشته باشد.
به قول خودش بچه محله امامرضا (ع) است و از بچگی دست به دامن آقا بوده. هروقت به مادرش میگفته دعا کن فلان کار بشود، مادرش میگفته «من چه کارهام؛ برو از امامرضا (ع) بخواه!» همینها هم باعث شد که راز و نیازهایش با امامرضا (ع) زیاد شود و هر روز بیشتر و بیشتر با صحن و سرایش انس بگیرد.
سیدرضا ظهیری تعریف میکند: در جوانی آدم شر و شلوغ و رفیقبازی بودم، البته نه از نوع بدش! سال۶۵ که بیستوسهساله بودم، مادرم اصرار کرد که ازدواج کنم. طبق عادت و روال همیشه رفتم حرم و گفتم آقا حالا که قرار است ازدواج کنم، همسری نصیبم کن که روی من تأثیر خوب بگذارد. امامرضا (ع) هم قربانش بروم، حاجتم را داد و همسری قسمتم شد صدبرابر مذهبیتر از خودم و خانوادهام.
خدا را شکر بچههای من بهواسطه همسرم همه مذهبی و قرآنخوان هستند. پسر دومم پاتوقش حرم امامرضا (ع) است. هر وقت با هم به حرم میرفتیم، میگفتم خوش به حال خادمان! یک بار گفت «بابا شنیدهام حرم نیروی خادمیار میگیرد؛ برو درخواست بده.»
من هم که حوصله کارهای اداری و بروبیا نداشتم، گفتم اگر امامرضا (ع) بخواهد، خودش درست میکند. چندی بعد، پسرم با فرمهای خادمیاری آمد و من آنها را پر کردم. یک هفته بعدش هم لباس خادمی تنم بود و از اردیبهشت سال ۸۶ توفیق خادمیاری در مهمانسرای حضرت را پیدا کردم.
روزهای ماه رمضان، از اذان ظهر به بعد که تشنگی، گرسنگی و ضعف روزهداری بیشتر و بیشتر خودش را نشان میدهد، اوج کار خادمان مهمانسرای حرم است. آمادهسازی غذا برای چندینهزار نفر، پهنکردن دهها سفره، گذاشتن حدود ۱۰هزار بطری آب و صدها فلاسک در سفرهها، سرو سوپ و غذا، شستن ظرفها تنها بخشی از کارهای خادمان مهمانسرای حرم رضوی است.
آقاسیدرضا تعریف میکند: وقتی ماه رمضان در تابستان بود. از ساعت ۲ به بعد، زیر آفتاب داغ باید سفرههای افطاری چندینهزار نفر را آماده میکردیم. اوج کارمان هم بیستدقیقه مانده به افطار است. بطریهای آب را زودتر بگذاریم، گرم میشود. سوپ را زودتر بیاوریم، سرد میشود. همه را باید در همان دقایق پایانی در سفرهها بچینیم. آنقدر فشار کار زیاد است که خادمها از پا میافتند.
بعد از اتمام شیفت و هنگام برگشت، ظهیری و دیگر خادمیاران، بهصورت دستهجمعی شعرها و دعاهای مربوطبه امامرضا (ع) را میخوانند: «اومدم اینجا آقا نوکریمو امضا کنی، چی میشه که این درو به روی ما تو وا کنی، منو ردم نکنی، نگاه به بعدم نکنی....» و این همان موقعی است که به گفته ظهیری، همه خستگیها از تنش بیرون میرود و چنان از این راز و نیازها لذت میبرد که باز منتظر شیفت بعدی میماند.
او میگوید: کار خادمیاران مهمانسرا پرزحمت است. دیگهای بزرگ را باید جابه جا کنی، ظرف بشویی، تی بکشی و سالن را برای سرو غذا آماده کنی و.... ولی من از اینکه در مهمانسرا هستم، چنان لذتی میبرم که حاضر نیستم جایم را تغییر دهم.
سال۹۷ براساس قوانین آستان قدس او اجازه داشته است تغییر جا دهد. خودش را به دربانی منتقل میکند، اما به دلش نمینشیند و باز تقاضای برگشت به همین بخش پرزحمت را میدهد.
آقاسید میگوید: نمیدانید وقتی زائر، مجاور یا خادم غذا میخورند، چقدر ما را دعا میکنند. سیر که میشوند، انگار بیشتر دعایمان میکنند. همین دعاهای آنها هم خستگی را از تنمان بیرون میبرد.
او در خاطراتش یاد یکی از افطاریهای ماه رمضان میکند و میگوید: خیلی زیاد پیش میآید که زائران و مجاوران، از ما بن غذا میخواهند. من هم همیشه در جواب میگویم دست من نیست؛ از امام رضا (ع) بخواهید. یک روز که در صحن هدایت داشتم سفرههای افطار را میچیدم، چند خانم اصرار کردند که به آنها غذای حضرت بدهم.
من هم گفتم دست امامرضا (ع) است. بعد که درحال پذیرایی از مهمانان افطار بودم، دیدم همان خانمها سر سفره نشستهاند و به پهنای صورت اشک میریزند. پرسیدم شما که بن نداشتید؛ چه شدکه توانستید بیایید سر سفره. خانمها هم گفتند «ما بعد از صحبت شما، دلمان شکست و رفتیم در مسجد ملاهادی نماز خواندیم، اما بعد از نماز در را بستند و گفتند نمازگزاران بیرون نروند؛ میخواهیم بن غذای حضرت بدهیم.»
ظهیری که خودش هم از یادآوری این خاطره چشمانش قرمز شده است، ادامه میدهد: آن خانمها اشک میریختند و درحالیکه منقلب بودند، میگفتند «حاجی! راست گفتی؛ باید از امامرضا (ع) بخواهیم. همهچیز دست امامرضا (ع) است.»
سیدرضا از سال۸۶ خادمیار مهمانسراست. سال۹۷ به دربانی منتقل شد، اما باز درخواست انتقالی به مهمانسرا را میدهد. او بیش از دو سال است که سرکشیک مهمانسرای حرم است، اما چند تا از روپوشهای سفید پذیرایی مربوطبه دوران خادمیاریاش را نگه داشته است و هرازچندگاهی آنها را میپوشد و همراه خادمیاران از زائران پذیرایی میکند.
او میگوید: اینکه برای پذیرایی از مهمان امامرضا (ع) عرق بریزی، لذت بیشتری دارد. به نظرم هیچ چیز بهتر از سیرکردن انسان گرسنه نیست، آن هم در حرم امامرضا (ع) و با غذای حضرت که همه نگاه تبرکی به آن دارند.
آقاسید به گفته خودش فردی عجول بوده و زود عصبانی میشده است، اما از وقتی خادم حرم شده، به خودش اجازه نمیدهد دربرابر زائر یا خادم امامرضا (ع) چنین رفتاری داشته باشد. همین باعث شده است که اخلاقش تغییر کند و در خانه هم صبورتر شده است، بهطوریکه بچههایش میگویند «قبلا اگر به حرف بابا نمیکردیم، عصبانی میشد، ولی حالا نه!» او این تغییر خلق را لطف و هدیه امامرضا (ع) به خودش میداند و میگوید: با امام رضا (ع) که باشی، خودش همهچیز را درست میکند.
* این گزارش پنجشنبه ۱۶ فروردینماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۴۴ شهرآرامحله منطقه ۱۱ و ۱۲ چاپ شده است.