رضا محمدی نقاش ۴۳ سالهای است که کیفیت کار هنری را فدای هیچ چیزی نمیکند، او با بچههایی که توانایی مالی کافی برای آمدن به کلاسهای آموزش نقاشی را ندارند، معامله میکند و از آنها نقاشی میخرد تا پول کلاس را ندهند، محمدی میگوید همین که به اندازۀ هزینههایش درآمد داشته باشد برایش کافیست و از زندگی توقع بیشتری ندارد.
استاد محمدی حالا بعد از ۱۲ سال فعالیت هنری در مشهد در یک مغازۀ کوچک در خیابان علیمردانی ۳۵ به بچهها نقاشی درس میدهد، کاری که به آن عشق میورزد.
همیشه وقتی خردادماه به روزهای آخر خود نزدیک میشود و بچهها امتحانات پایان سال را تمام میکنند، اوقات فراغت و چگونگی گذراندن سه ماه تابستان برای خانوادۀ دانشآموزان به یک نگرانی تبدیل میشود. این دغدغه و نگرانی نسبت به اینکه شما در چه نقطهای از شهر زندگی میکنید، متفاوت است.
چون متأسفانه امکانات مختلف به طور مساوی در مناطق شهری تقسیم نشدهاند و گاهی وجود یک شهربازی معمولی، یک آرزوی بزرگ برای خانوادهها و بچههای یک محله است. من خودم تابستان که میشد، دو راه بیشتر نداشتم، اول اینکه به مسجد محل بروم و قرآن یاد بگیرم و دوم اینکه به بازار بروم و یک مغازه پیدا کنم که هم کار یاد بگیرم و هم درآمدی داشته باشم تا بتوانم ماه مهر برای خودم کیف و لوازمالتحریر بخرم.
شاید اگر در نزدیکی خانۀ ما و در کنار مسجد، یک کلاس نقاشی، مدرسۀ فوتبال، آموزش تئاتر، کتابخانه یا هر فضای فرهنگیآموزشی دیگری بود، امروز من در کنار اینکه قرآن بلد بودم، یک هنری هم داشتم که به دردم بخورد. گاهی البته استثناهایی هم وجود دارد، مثل بچههای خوشبخت خیابان علیمردانی ۳۵ که از خوششانسی آنها یک هنرمند تمام عیار در همسایگی خانههایشان یک گالری کوچک نقاشی دارد و در آن به بچهها نقاشی آموزش میدهد.
روز اولی که گالری آرمان سبز را دیدم و درواقع ردش را زدم، چند دختربچۀ دبستانی در حال کشیدن نقاشی روی میزها بودند و آقای رضا محمدی داشت بر کارشان نظارت میکرد، همان روز اسم گالری و شمارۀ تلفن آقای محمدی را از روی شیشه برداشتم تا در فرصتی مناسب قرار مصاحبه را با ایشان هماهنگ کنم.
رضا محمدی هنرمند ۴۳ سالهای است که پوششی ساده و برخوردی دوستانه و بیشیلهپیله دارد. او اصالتاً بیرجندی است و سالها قبل به مشهد آمده تا شاید بتواند چراغ راه هنرمندان علاقهمند به نقاشی باشد.
رضا محمدی هستم، مربی هنرهای تجسمی و ۲۴ سال است که مشغول انجام کارهای هنری و تدریس نقاشی برای هنرجویان هستم، من اینکار را به صورت تجربی آموختهام و زمانی که دبیرستانی بودم، نقاشی برایم جدی شد.
دوازده سال است که مشهد هستم، قبلا در زمینۀ دکوراسیون داخلی فعالیت داشتم وحالا تنها در زمینۀ آموزش نقاشی، قبول سفارش از مشتری، دیوارنگاری و کارهایی از این دست فعالیت میکنم. استادی در زمینۀ نقاشی نداشتهام، اما کتاب زیاد خواندم.
سالها مغازۀ من در میدان امت بود، و حالا ۳ ماه است که به خیابان میرزا کوچکخان آمدهام، چون اجارهها بالا بود، مجبور شدم به داخل کوچه بیایم، شکرخدا مشتری خود را دارم و خرج روزمرهام در میآید. آرامشی که نقاشی از بچگی به من میداد، هیچ شغل دیگری به من نمیداد، نگاه من به نقاشی همراه با عشق و علاقه است. غیر از این زندگی نمیچرخید، من به دنبال این بودم که هم از کارم لذت ببرم و هم چرخ زندگی بچرخد.
من دیپلم انسانی از یکی از دبیرستانهای بیرجند دارم. قبلا که اوضاع کار بهتر بود، در زمینۀ دکوراسیون داخلی هم کار میکردم و برای رستورانها و شهرداری فضای سنتی ایجاد میکردم. در طول این سالها که در زمینۀ طراحی و نقاشی فعالیت داشتهام، تنها تمرکزم بر روی کار نبوده و همیشه دغدغۀ آموزش این هنر را نیز داشتهام.
وقتی که من مغازۀ جدیدم را در خیابان هشتم میرزا کوچکخان افتتاح کردم، بچههایی که برای آموزش و یادگیری پیش من آمدند، به دلیل علاقه و شوقشان بود، من هیچ تبلیغی برای جذب آنها نکردم، حتی به دلیل کمبود جا نتوانستهام کودکان را برای آموزش ثبتنام کنم. همیشه به این کار هنری نگاه دلسوزانه داشتهام؛ در رابطه با آموزش هم همینطور بوده است، به نظر من بچهها بعد از کلاس پنجم، کلاس نقاشی را جدیتر میگیرند و به دلیل اینکه توقع دارم هنرجویان من بازدهی مطلوبی داشته باشند، سعی میکنم هنرجویانم بعد از کلاس پنجم باشند.
اما گاهی اگر بچهای استعداد داشته باشد و نسبت به دیگر همسن و سالانش نگاه هنرمندانهتری داشته باشد، من او را برای آموزش قبول میکنم. در منطقهای که من هستم، در رابطه با آموزش بحث فصل هم مطرح است، یعنی بچهها فقط در تابستان به فکر نقاشی میافتند.
همیشه به هنرجویانم میگویم اگر کار شما از من بهتر نشود، من شما را به عنوان هنرجو قبول ندارم، چون من تجربۀ چند سالۀ خود را در مدت کوتاهی در اختیار هنرجو قرار میدهم و او باید با استفاده از ذوق و استعدادی که دارد، سعی کند آثار بهتری تولید کند.
در سه ماهی که من به این مغازۀ جدید آمدهام، ۱۵ هنرجو ثبتنام کردند، اما از ابتدای اینکه من به مشهد آمدهام نزدیک به ۵۰۰ هنرجو داشتهام. هنرجویان من مقامات کشوری و استانی را در زمینۀ هنری دارند، من معتقدم که هنرجو باید در رابطه با زمینۀ هنری خود تلاش و کوشش کند. من ترجیح میدهم که هنرجوی کمتری داشته باشم، اما کیفیت کارم حفظ شود.
از نظر درآمدی همیشه من درحدی که اجارۀ خانه و مغازه دربیاید راضی بودهام و به همکارانم گفتهام که اگر کسی برای پول به طرف هنر بیاید، نیاید بهتر است، اینکار عشق است و عاشق میخواهد.
بزرگترین شاگرد من در طول این سالها ۶۵ ساله بوده است؛ خیلی بااستعداد بود، او ظرف ۴۵ روز و به صورت فشرده صبح و عصر پیش من میآمد. اوایل فکر میکردم تا این بندۀ خدا نقاشی یاد بگیرد، موهای من هم سفید خواهد شد؛ اما اینطور نبود و این هنرجو یکی از بااستعدادترین شاگردان من بود.
همۀ انسانها یک انگیزۀ هنری در خود نهفته دارند، یکی با آمدن به سمت هنر متوجه آن میشود، اما یکی سالها میگذرد و متوجۀ استعدادی که دارد، نمیشود. هنرجویی هم بوده که کلاس اول ابتدایی بوده و به دلیل استعداد زیادی که داشته است، من سعی کردهام برای پیشرفتش هر کاری انجام دهم.
زمانی که کلاس پنجم ابتدایی بودم؛ فهمیدم کمی در نقاشی استعداد دارم. تابستان همان سال با خانواده رفتیم بیرون شهر و من همینجوری چهرۀ یکی از همراهان را کشیدم، خیلی شبیه شده بود.
بعد از آن اطرافیان خیلی من را تشویق کردند که به این سمت بروم و این راه را ادامه بدهم. اوایل کاریکاتور کار میکردم و، چون کاریکاتور جنبۀ انتقادی داشت، بیننده دنبال پیام بود و پیام زمانی وجود داشت که تو انتقادی به سوژه نگاه کنی، این برای من جالب نبود، به همین خاطر به طرف سبک رئال روی آوردم و امروز هم از این انتخاب راضی هستم.
وقتهایی که در مغازه بیکار هستم و سفارشی ندارم، نشستهام یک نقاشی کشیدهام و بعدها همان نقاشی را با قیمت خوبی فروختهام. وقتی مسافرت میروم، تخته و شاسی همراه من است. وقتی در یک خانه یک نفر فعالیت هنری میکند، تأثیر خود را روی بقیه هم میگذارد.
وقتی کار خشن یا درشت انجام میدهم، ظرافت دست و قلمم از دست میرود، به همین خاطر کارهای خشن و درشت انجام نمیدهم. من در مناطق مختلف شهر کلاس خصوصی داشتهام، در مناطق بالای شهر بچههایی که دنبال کلاس نقاشی میآیند، علاوهبر کمی علاقه دنبال بحث حاشیهای آن هستند، اما در اینجا اینطور نیست، بچهها استعداد زیادی دارند، اما متأسفانه خانوادهها توان حمایت از آنها را ندارند.
اوج کلاسهای آموزشی من تیرماه است، در همان یک ماه اندازۀ کل سال متقاضی برای یادگیری وجود دارد، در منطقۀ پایین شهر تمایل خانمها برای یادگیری نقاشی بیشتر از آقایان است. چون معتقدند که این کار نان و آب نمیشود. خیلیها به من گفتهاند که تو چشمانت را پای اینکار گذاشتهای آیا ارزش دارد؟ من به هنرجویانم میگویم: مهم نیست دیگران چه فکری راجعبه شما میکنند. شما سعی کنید بهترین باشید.
من همیشه در اولین جلسه یک تست از هنرجو میگیرم و جلسۀ آخر هم یک تست مشابه میگیرم، در پایان دوره دوتای آن را کنار هم میگذارم تا پیشرفت کار را خود ببیند، وقتی خودش به توانمندی خودش ایمان بیاورد، میتواند خود را به دیگران ثابت کند تا اینکه تشویق الکی شود.
من به هنرجویانی که کارایی ندارند، میگویم کلاس نیایید، چون فایدهای ندارد. خانوادهها در این منطقه حساسیتهای خاص خود را دارند، چون من مرد هستم، بعضی خانوادهها به دختران خود اجازه نمیدهند که به کلاسهای من بیایند، برخی هم میگویند که این اگر کارش خوب بود، بالاشهر میرفت و اینجا مغازه نمیزد، اما من کار خود را انجام میدهم.
موضوع ما کیفیت آموزشی است نه شرایط آموزش، من کنار هنرجو کار میکنم تا او انگیزه بگیرد، اینجا خیلی وقتها بچه استعداد دارد، اما خانواده توانایی مالی ندارد که او را کلاس نقاشی بفرستد، اینجور مواقع من با آنها معامله میکنم، مثلا اگر دیوارنگاری دارم، میگویم در ازای هزینۀ آموزش بیا کمک من و نمیخواهد پول بدهی. من درد مردم این منطقه را میفهمم.
شاید من در طول تابستان هنرجویانم کم باشند، اما در پایان تابستان از این راضی هستم که چند هنرجوی بااستعداد را تربیت کردهام. اگر من از نظر اقتصادی شرایطم خوب بود، رنگ روغن میخریدم و کوچه را رنگ میزدم، وجود رنگ شاد روحیۀ مردم این منطقه را عوض میکند، رنگهایی که امروز به در و دیوار ماست، فاز منفی دارد.
همین چند وقت قبل من به استاندار و اعضای شورای شهر پیشنهاد دادم که یک خیابان شهر را به من بدهید و هزینۀ رنگ را هم بدهید تا من به سلیقۀ خودم دیوارها و ساختمانها را رنگ کنم و بعد نتیجهاش را ببینید. یکبار من اینکار را کردهام و نتیجهاش را دیدهام.
آنطور که باید به هنر اهمیت داده نشده است، شما مشهد را در نظر بگیرید، در مناطق پایین شهر ما فقط مساجد را تابستانها داریم که در زمینۀ فرهنگی کار میکنند؛ در این منطقه اصلا اجرای تئاتر نداریم و همۀ این ظرفیتها در بخش بالای شهر است. این درست نیست، ما باید کاری کنیم که همۀ شهروندان فرصت استفاده از امکانات فرهنگی شهر را داشته باشند.
ما در ایران در رشتههای مختلف هنری استادان درجۀ یک زیادی داریم که هر کدامشان در زمینۀ کاری خود یک ویژگی منحصربهفرد دارند که قابل احترام است. به نظر من همۀ اساتید نقاشی و هنری ایران قابل احترام هستند. هزینۀ کلاسهای من برای ۱۲ جلسه در یک ماه ۱۰۰ هزار تومان است، اولین شهریهای که من گرفتم ۱۲ جلسه ۵۰۰ تومان بود؛ اگر پول میداشتم، همین صدهزار تومان را هم نمیگرفتم.
* این گزارش دوشنبه ۲۲ خرداد ۹۶ در شمـاره ۲۴۸ شهرآرامحله منطقه ۵ چاپ شده است.