کد خبر: ۵۱۱۶
۱۱ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۲:۰۰

رفاقت استاد قالی‌باف و کمال الملک!

هفت‌ هشت سال پیش فرشی ۴ هزار و ۳۰۰ متری برای سلطان قابوس، پادشاه عمان بافته شد؛ در این پروژه سوپروایزر و مشاور سلطان بودم.

دو دوست، دو هنرمند و دو مرد دل‌زنده که سال‌هاست در کنار هم آثار هنری متفاوتی خلق می‌کنند. یکی از آن‌ها حاج مهدی مصطفوی هنرمند سرشناس و قدیمی ساکن محله احمدآباد است که در زمینه‌های هنری گوناگون فعالیت دارد و دفتر کارش در انتهای بازار فرش قدیمی مشهد با مجسمه‌های گچی گوناگون به موزه‌ای دیدنی شبیه است.

دیگری اسماعیل‌  زادداداش هنرمند تبریزی‌الاصلی است که حدود ۱۵ سال پیش با حاج آقا آشنا و همکاری‌شان در زمینه‌های مختلف شروع شده است. هنرمندی که به گفته حاج مهدی، استاد فرشچیان کار‌های او را با کمال الملک مقایسه کرده است.

حالا این هر دو دوست در فروشگاه تازه تأسیسی در بولوار رضا حضور دارند. فروشگاهی که متعلق به نوه حاج مهدی است و به تازگی افتتاح شده و این‌جا نیز با آثار مختلف این دوهنرمند، درحال تبدیل به موزه‌ای دیدنی است.

حضور ما در این فروشگاه تابلوفرش کاملا اتفاقی است. زمان گرفتن یک گزارش مردمی در بولوار رضا، حاج آقای مصطفوی را پشت میز فروشگاه می‌بینیم و فرصت را برای صحبت غنیمت می‌شماریم.

وقتی حاج آقا را می‌بینیم، ناخودآگاه به یاد آن میز معروف غذاخوری دفترش در بازار فرش می‌افتیم. میزی که انواع و اقسام غذا‌های خوش رنگ ایرانی را به زیبایی و ظرافت تمام با گچ درست کرده و روی آن چیده است. غذا‌هایی که آنقدر طبیعی درست شده‌اند که گویی آماده خورده‌شدن هستند.

متوجه می‌شویم این فروشگاه متعلق به نوه اوست و دوست هنرمند حاج‌آقا اسماعیل زادداداش قرار است در همین فروشگاه بنشیند و به انجام کار‌های هنری بپردازد. از آن جمله، رنگ‌آمیزی تابلوفرش‌های ماشینی با رنگ روغن و تبدیل‌کردن آن‌ها به تابلو‌های باارزش و زیبا که ظاهر آن با تابلوفرش‌های دست‌باف فرقی نمی‌کند و با قیمتی بسیار ارزان‌تر به فروش می‌رسد.


رفاقت با کمال الملک

کمال‌المک زمان

آقای زادداداش هنوز در فروشگاه حاضر نیست. اما حاج آقای مصطفوی تمایل دارد بیشتر درباره این هنرمند قدیمی و ناشناخته بگوید. او به یکی از تابلو‌های رنگ روغن بزرگ مغازه که صندوق پولی است که گردنبندی از مروارید از آن بیرون آمده و اطراف صندوق نیز با ساعت، شمع  و پول تزئین شده، اشاره می‌کند و می‌گوید: چیدمان این کار با من بوده است. آن مروارید‌ها هم اصل هستند. ببینید آقای زادداداش با چه  ظرافتی این کار را به‌صورت برجسته درآورده و رنگ‌آمیزی کرده است. تکنیکی که به آن معرق برجسته می‌گویند.

ویژگی بیشتر تابلو‌های رنگ روغن این فروشگاه، همین برجسته‌شدن بخش‌هایی از نقاشی است که با ظرافت تمام انجام شده و موجب زنده‌شدن تابلو نیز گشته است. درباره تابلوفرش‌ها نیز این ویژگی برجستگی با استفاده از بریدن تاروپود‌های دور گل‌ها پدید آمده است.

حاج آقای مصطفوی در ادامه صحبتش می‌گوید: آقای فرشچیان زمانی که ایران باشند به دفتر من سر می‌زنند. ایشان هم بعد از دیدن کار‌های آقای زادداداش ایشان را «کمال‌الملک زمان»، خواندند.

 

بزرگ‌ترین شانس زندگی من

درحال تماشای تابلو‌ها هستیم که آقای زادداداش هم می‌رسد و صحبتمان را برای معرفی بیشتر او با خودش ادامه می‌دهیم. او بزرگ‌ترین شانس زندگی‌اش را آشنایی با حاج آقا مصطفوی می‌داند و می‌گوید: متولد تبریز هستم و بزرگ‌شده شمال و ۲۳ سال ساکن تهران.

اما ۱۵ سال پیش بود که با داستان زیبایی به مشهد آمدم. (تمایلی برای تعریف داستانش ندارد). شش‌ماه بعد هم در پاساژ زیست خاور با حاج آقا آشنا شدم و همیشه گفته‌ام که آشنایی با ایشان بزرگ‌ترین شانس زندگی من بوده است.

نفسی تازه می‌کند و می‌گوید: کار‌های مرا در طبقه زیرین پاساژ گذاشته بودند. حاج آقا هم به کار‌های من علاقه‌مند شد و همکاری‌مان شروع.شد او به تابلوی زیبای معرق برجسته رواقی از حرم امام رضا (ع)  اشاره می‌کند.

تابلویی که مانند بیشتر تابلو‌های فروشگاه، پایین آن دو اسم به چشم می‌خورد؛ «به‌سفارش حاج مهدی مصطفوی» و «اجرای اسماعیل زادداداش». این هنرمند می‌گوید: این کار را ببینید. من و حاج آقا چندین سال پیش این مدل کار را در مشهد ابداع کردیم. شاید هم در ایران. بعد هم در ابعاد مختلف ضریح و بارگاه امامان معصوم را به نمایش درآوردیم که با استقبال بسیار خوبی روبه‌رو شد. به‌ویژه در هتل‌ها و حسینیه‌ها. الان از این نمونه کار در حسینیه تهرانی‌ها، هتل قصر نیلی، ساختمان مدیریت حج و زیارت استان خراسان و ... خواهید دید.

او درباره نحوه ساخت این تابلو‌ها نیز می‌گوید: مخلوطی از گچ، سیلیس و خرده چوب را به شکل طرح مورد نظر درمی‌آوریم و به وسیله چسب چوب روی بوم می‌چسبانیم و رنگ‌آمیزی می‌کنیم.

 

رفاقت با کمال الملک

دلمان که برای پول تنگ شود...

اجرای کار‌های هنری جدید و ابداعی، این دو هنرمند توانمند را سر ذوق می‌آورد. حاج آقای مصطفوی، ظرفی چینی را از داخل کشو بیرون می‌آورد که کف ظرف، اسکناسی ده هزار تومانی با همین شیوه معرق برجسته چسبانده شده است.

می‌خندد و می‌گوید: هر وقت دلمان برای پول تنگ می‌شود، اسکناس می‌کشیم و بعد ادامه می‌دهد: معمولا من طرح‌های مختلف را که از عکس‌ها یا بریده روزنامه‌ها بیرون می‌کشم، در اختیار آقای زادداداش می‌گذارم. گاهی هم برخی طرح‌ها را کنار هم می‌گذارم تا طرحی زیبا پدید بیاید. این را که می‌گوید به تابلو‌های پیرزن و پیرمردی اشاره می‌کند که آن‌ها را از دو طرح متفاوت بریده و در کنار هم نشانده است.

 

نمایشگاه گروهی با استاد فرشچیان

آقای زادداداش می‌نشیند پای تابلو فرشی که در حال رنگ‌آمیزی و زیباسازی آن است. می‌گوید: از ۱۵ سالگی با کشیدن پرندگان نقاشی را شروع کردم. برادرم نقاشی می‌کرد و من هم علاقه‌مند شدم. نگارگری و مینیاتوری را هم آموختم و همینطور ادامه دادم. تا جایی که پیش از انقلاب سه‌بار در موزه هنر‌های معاصر ایران به همراه استاد فرشچیان نمایشگاه گروهی برگزار کردیم.

فرزندان زادداداش نیز هنرمند هستند و خودش به آن‌ها آموزش داده است. دراین باره می‌گوید: همه بچه‌ها تا رسیدن به سن یازده دوازده سالگی، نقاشی‌کردن را دوست دارند. منتها از این سن به بعد باید علاقه اصلی فرزندان خود را دریابید و به آن توجه کنید تا رشد کنند.

از پای کار بلند می‌شود و یکی از تابلو فرش‌هایی که روی آن رنگ‌آمیزی کرده، نشانمان می‌دهد. می‌گوید روی آن دست بکشید و ببینید که لطافت فرش حفظ شده است. در واقع طوری رنگ‌آمیزی شده که ظرافت کار حفظ شود.


رفاقت با کمال الملک

 

فرش ۴ هزارو ۳۰۰ متری پا انداز مسجد سلطان قابوس

مهر ۱۳۱۸ در تهران به دنیا آمده است. پدرش تاجری معتبر است که به دلیل علاقه به امام رضا (ع) و تنفری که از بدحجابی‌های بعد از رضاخان داشت، به مشهد می‌آید. ساکن محله سرشور و کوچه مستشار می‌شوند. از کلاس چهارم ابتدایی در دبستان «دارالتعلیم دیانتی» همکلاس رهبر انقلاب می‌شود.

اتفاقا همان‌جا هم با رهبر انقلاب هم‌کلاس شدم؛ پدر ایشان عالم مشهوری بودند که در مسجد صدیقی‌ها نماز می‌خواندند. پدر من هم تاجر قدیمی و معتبری بود که لباس روحانیت به تن می‌کرد و خیلی هم به روحانیون به‌خصوص آسید‌جوادآقای خامنه‌ای علاقه داشت. یادم هست نماز ظهر و شب را در معیت آقای خامنه‌ای بودیم؛ یعنی پدرمان برای نماز می‌رفتند مسجد صدیقی‌ها و ما هم به قید همراهی ایشان باید در نماز آقا شرکت می‌کردیم.

من از کودکی به کار‌های هنری علاقه داشتم. هیچوقت هم برای کارهایم استادی نداشته‌ام. راستش قبل از انقلاب خیلی دوست داشتم بروم دانشکده هنر‌های زیبا، ولی گویا مرحوم پدرم، خوا‌ب‌های دیگری برای من دیده بود که آخر همان‌ها هم تعبیر شد.

من از همان دوران دبستان، کار نقاشی را پیگیری می‌کردم. همین چند سال پیش هم جایی میهمان رهبر انقلاب بودم، ایشان پرسیدند: «شما هنوز روی شیشه نقاشی می‌کشید؟» راستش اول اصلا یادم نمی‌آمد، ولی بعد یادم آمد زمان مدرسه با رنگ‌های مخصوصی روی شیشه نقاشی می‌کردم. خلاصه اینکه بدون استاد و فقط توی وقت‌های بیکاری این کار‌های هنری را انجام داده‌ام.»

کار‌های خودم را هیچ‌وقت نفروخته‌ام. در این بین یک دعای «امین‌ا...» برای حرم ساخته‌ام که افتخار من است. الان هم اگر بروید ببینید، همه زیارت‌ها را از حرم جمع کرده‌اند، جز همین کار من که در دارالولایه نصب است. البته شاید ۵۰ سال می‌شود آن را ساخته‌ام.

هفت‌هشت سال پیش فرشی ۴ هزارو ۳۰۰ متری برای سلطان قابوس، پادشاه عمان بافته شد؛ من هم در این پروژه سوپروایزر و مشاور سلطان بودم. یعنی وزارت امور خارجه مرا برای این کار معرفی کرده بود. این فرش قرار بود با نظارت من توی مشهد بافته شود و بعد برای استفاده در مسجد جامع سلطان قابوس به این کشور ارسال شود.

شاید حدود پنج‌سال طول کشید. بعد هم سلطان ۵ میلیاردو ۳۰۰‌میلیون تومان برایش پول داد. البته سکه طلای با ارزشی هم ازطرف سلطان قابوس به پاس این کار برایم یادگاری مانده است.

ارسال نظر