کد خبر: ۳۱۶۲
۱۱ تير ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

کوچه پنجه؛ یادگاری منتسب به حضرت رضا(ع)

داستان کوچه‌ «پنجه» به حضور امام رضا(ع) در مشهد و رد انگشتان دستش روی سنگ سیاهی در این کوچه برمی‌گردد.

غروب که روی کوچه می‌افتد، شمع‌ها یکی یکی در دل سنگ سیاه سر در می‌آورند؛ شعله‌هایی که علامت نذر جدید است با آن نور زرد درخشان. ساعتی که می‌گذرد شمع‌ها زیاد و زیادتر می‌شود تا طاق روشن‌تر از زمانی شود که خورشید را بالای سر دارد.

این سنگ سیاه در دل دیوار گویی به آتش همین شمع‌ها روشن است، شمع‌هایی که تعدادشان در روز کمتر از شب می‌نماید. سنگی در دل کوچه‌ای قدیمی که چند صد سال نشان‌دار با همین شمع‌هاست که به نذر، درد دل و آرزوهای مردم ختم می‌شود. حالا کوچه که سنگ سیاه در دل دیوار نام گرفته است، حال و هوای همان چند صد سال قبل را دارد.

کوچه‌ای به نام «پنجه» که داستانش به حضور امام رضا(ع) در مشهد و رد انگشتان دستش روی این سنگ سیاه برمی‌گردد. به بهانه روز میلاد امام مهربانی‌ها، سری به این کوچه در محله چهارباغ زدیم تا از رسمی روایت کنیم که سینه به سینه منتقل شده است و همچنان ادامه دارد.

 

سنگ سیاه و شمع‌های روشن


از قدیم داستان رد انگشتان حضرت بر دل سنگ بود

می‌گویند از قدیم همان طور که مردم به قدمگاه نیشابور می‌رفتند، برای دیدن اثر پنجه حضرت هم به این کوچه می‌آمدند. کوچه‌ای در ۵٠٠متری حرم مطهر که همه شهرتش را از سنگ سیاهی بر روی دیوار دارد که منتسب به امام رضا(ع) است.

این سنگ بعد از چند بار جابه‌جایی به دلیل فراوانی ساخت و ساز و تخریب در بافت اطراف حرم، این روزها در گوشه‌ای از یک کوچه ٢٠٠متری به نام پنجه قرار دارد. در حقیقت حدود ١٠سال قبل سنگ پنجه در ابتدای کوچه قرار داشت و حتی اندازه آن هم بزرگ‌تر از آنچه امروز به چشم می‌آید، بود.

در کوچه پنجه خانه‌ای متعلق به وابستگان کوزه‌کنانی بود که آب انبار آن سال‌ها و محل مراجعه مردم بود

موضوعی که قدیمی‌ها هم در خاطراتشان به آن اشاره می‌کنند. آن طور که احمد علی منتظری، ساکن قدیمی کوچه پنجه، در خاطراتش آورده است، در کوچه پنجه خانه‌ای متعلق به وابستگان کوزه‌کنانی بود که آب انبار آن سال‌ها و محل مراجعه مردم بود.

 درست چسبیده به این آب انبار مدرسه‌ای قرار داشت که مدیریت آن دست آقای فصیحی از اولین استادهای قرآن مشهد بود.
کنار همین مدرسه سنگ سیاهی روی دیوار قرار داشت. سنگی شبیه دست که در بین مردم خیلی مشهور و عزیز بود. آن زمان پدران ما و همه می‌گفتند اثر پنجه‌ای که روی سنگ هست از آن دست حضرت رضا(ع) است.

البته من صحت و سقم آن را نمی‌توانم تأیید کنم. از پدرم شنیده‌ام و او هم از پدرش داستان را روایت می‌کرد. از دوران کودکی خوب به یاد دارم که مردم روز و شب می‌آمدند شمع روشن می‌کردند تا حاجت بگیرند.


این روزها کمتر شمع روشن می‌کنند

به دنبال ساخت و سازهای فراوان طی این سال‌ها هرکس دستش رسید از طول کوچه«پنجه» زد تا از این کوچه ٢٠٠متر بیشتر نماند با یک فرعی کوچک. درست بعد از همین فرعی در گوشه دیوار، طاقی با سنگ سیاه خودنمایی می‌کند. طاقی پر از ته مانده شمع‌ها که روغن روشن ماندنشان حتی زمین را هم چرب و سیاه کرده است. آن طور که محلی‌ها می‌گویند از ته مانده شمع‌ها می‌توان فهمید این روزها مردم کمتر به این محل مراجعه می‌کنند.

از قدیمی‌های همین محدوده هستم و روزهایی را که مردم جمع می‌شدند تا شمعی در این طاق روشن کنند، هنوز به یاد دارم

یکی از کاسب‌های کوچه «شوکت الدوله» بر این گفته مردم صحه می‌گذارد و این طور تعریف می‌کند: از قدیمی‌های همین محدوده هستم و روزهایی را که مردم جمع می‌شدند تا شمعی در این طاق روشن کنند، هنوز به یاد دارم، البته این روزها نسبت به گذشته کمتر شمع روشن می‌شود، اما هنوز هم اعتقاد خیلی از مردم مبنی بر رد انگشتان دست حضرت بر این سنگ همچنان باقی است.

کاسب دیگری هم از همین کم شدن تعداد مراجعان می‌گوید و نزدیکی حرم را دلیل این امر می‌داند: اگر در نیشابور محل قدم گذاشتن حضرت رضا(ع) آن‌قدر طرفدار دارد و بارگاهی شده، اما این سنگ منتسب به رد انگشتان دست حضرت چنین قربی پیدا نکرده است به دلیل وجود خود حرم مطهر است. وقتی مضجع امام مهربانی‌ها اینجا هست آمدن به این محل و راز و نیاز کردن کمتر مورد توجه است.


شمع‌های روشن این طاق و آرامش آن

گرمای این روزها حتی روی شمع روشن‌کننده‌ها هم اثر گذاشته است. سر ظهر و ساعت‌های گرم روز کسی دور طاق سنگی دیده نمی‌شود اما دم غروب و صبح زود چند نفر را که بیشتر زن هستند، می‌توان شمع به دست دید.

افرادی که تا به سنگ می‌رسند زیر لب زمزمه‌ای می‌کنند و تا پایان آب شدن شمع هم منتظر نمی‌مانند. تمایلی به حرف زدن ندارند و در پاسخ سؤال‌هایم فقط یک نفر می‌گوید: حرم هم می‌روم اما اینجا و دیدن شمع‌های روشن در حال سوختن آرامش می‌دهد. برای همین هرچند وقت یک بار برای دل خودم هم که شده شمعی می‌خرم و داخل طاق می‌گذارم.

 

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44