رنگها به کمک حجمها آمدهاند تا احساسات، ذهنیات و دنیای اسماعیل کمالی را بیان کنند. حجمهایی که به گفته سازنده آنها پارههای تنش هستند و او بیکموکاست آنچه با تمام وجودش حس کرده خلق کرده است. کمالی از آن دست هنرمندان جوانی است که باید دنیایش را بفهمی تا او و آثارش را درک کنی. او ساکن محله فلسطین است و مجسمهسازی، اجرای المانهای شهری و تصویرگری کتاب کودک را در کارنامه کاری خود به ثبت رسانده است و با ساخت حجم و مجسمه آنچه در ذهنش میتراود به عرصه نمایش میگذارد.
قرارمان در نمایشگاهی از آثار حجمی اوست. در هر گوشهای از این نگارخانه مجسمهای نشانده شده که حرفی برای گفتن دارد فقط کافیست دل به دلشان دهی و با هنرمندشان همراه شوی. آثار او برای شرکتکنندگان هم تازگی دارد. میگویم که با کدامیک از این حجمها ارتباط بهتری برقرار کردهای؟ پاسخ میدهد که تمامشان برایم مهم هستند و اینگونه ما را به دنیای کودکیاش میبرد؛ آنجا که صدای ضربات شانه بر دار قالی به گوش میرسد. 30ساله و متولد بجنورد است و در خانوادهای بزرگ شده که دار قالی و کارگاه قالیبافی در آن بر پا بوده است.
او از کودکیاش میگوید: از زمانی که چشم به دنیا گشودم دار قالی در کنارم بود و کودکی و نوجوانیام با نخها و رنگها در جریان بود. گاهگاهی نیز خود پشت دار مینشستم و نقش میزدم. شاید آنطور که باید بهطور تخصصی معنای هنر را نمیدانستم اما خانوادهای هنرمند داشتم و هنر مانند سایهای همراهم بود. در واقع از کودکی بهطور ناخودآگاه در دنیای هنر غرق بودم و انگار در وجودم ریشه داشت. در همان دوران با گِل نیز چیزهایی درست میکردم و به آن کار علاقه داشتم. به دوران مدرسه که رسیدم تمام کلاسها را به عشق زنگ هنرش میگذارندم. بهترین ساعتهای حضورم در مدرسه همان یک ساعت زنگ هنر بود که در آن نقاشی میکردم.
به خنده میگوید شاید هنر من را دوست داشته و من تابعش شدم. ادامه میدهد: دنیا چرخید و تقدیر به گونهای رقم خورد که در دبیرستان رشته گرافیک را انتخاب کردم. والدینم نیز مشوق من بودند. با این حال علاقهام به هنر سبب شد پس از دیپلم کنکور داده و دوره کاردانی را نیز در رشته گرافیک در دانشگاه دولتی یزد بگذرانم. پس از آن نیز در رشته تصویرگری کتاب کودک در مشهد ادامه تحصیل دادم و مدرک کارشناسیام را دریافت کردم.
ذوقی که اسماعیل را در کودکی به سمت بازی با گِل و سازههای گِلی کشانده بود در بزرگسالی او را به سمت حجمسازیها و بازی با سیمهای مفتولی دوران دانشجویی کشاند. خودش توضیح میدهد: تحصیل در دوران کاردانی و رفتن به یزد من را از خانواده جدا کرد. در نتیجه نگاهم به زندگی هدفمندتر شد و همزمان با این استقلال، شروع به ساخت سازههای دلی کردم. با سیم و ضایعات مختلف به ساخت این فیگور و آن فیگور میپرداختم و اینگونه بازیام با سیمهای مفتولی آغاز شد. در کنارش طراحی آرم و پوستر و همچنین تصویرسازی با متریالهای مختلف را هم انجام میدادم. تمام اینها که به یکدیگر متصل بودند درمجموع به من کمک کردند هنر را بیاموزم.
یک اثر هنری درونی باید صادقانه باشد و بیانی قوی داشته باشد. به همین دلیل آنچه من را به انجام اینکار هدایت کرد صداقت با خویشتنم بود
به این ترتیب در مسیر تمرین و شناخت مواد مختلف، کارهای حجمیام خلق شد که منشأ آن ذهنیات و افکار فردی و درونیام بود. به این معنا که روحیات درونی من در ارائه کارهای مختلف بیرونی تجلی یافت. از آن میتوان به طراحیهای بیشمار و ساخت حجمهای مختلف اشاره کرد.
او به نمایشگاه اخیر خود اشاره میکند و ادامه میدهد: از آنجایی که کار هر هنرمند درحقیقت مجموع تجربیات قبلی او در مسیرهای مختلف است، من نیز بهدلیل تحصیل آکادمیک هنر و همچنین مسیرهای مختلفی که در پروژههای شهری پیمودم و همچنین رابطه بسیار تنگاتنگی که با طراحی داشتم به این نقطه رسیدم که مجموعهای از ترکیب این دانش تئوریک، تجربه عملی و نیازهای درونیام را به نمایش بگذارم. در حقیقت اعتقاد دارم که یک اثر هنری درونی باید صادقانه باشد و بیانی قوی داشته باشد. به همین دلیل آنچه من را به انجام اینکار هدایت کرد صداقت با خویشتنم بود.
در دوران کارشناسی همزمان با انجام پروژههای دانشجویی اجرای المانهای شهری را نیز شروع میکند که تاکنون ادامه دارد: سال91 در جشنواره استقبال از بهار شهرداری شرکت کردم و المان چوبی و سیمی در میدان استقلال را اجرا کردم. از آنزمان تا کنون نزدیک به 20المان شهری و تندیس با مواد و روشهای مختلفی مانند جوشکاری، استفاده از سیم، چوب، فایبرگلاس و... را در شهرهای مختلفی نظیر مشهد، بندرعباس، آققلا و شمال به مرحله اجرا رساندهام. در این میان طرحهایی نیز بوده است که توسط من ارائه شده است که در این راستا میتوان از تندیس مرحوم حاج احمد اقوام شکوهی در خیابان نوابصفوی یاد کرد که برای اجرای آن با شهرداری منطقه ثامن همکاری داشتم.
او بیشتر در فراخوانهای شهرداری شرکت کرده است و البته از روند کار نیز رضایت چندانی ندارد. میگوید: در فراخوانهای شهرداری مانند سومین دوسالانه کشوری المانهای دائم بسیار شرکت کردم. ایدهپردازی کرده و طرح دادهام اما متأسفانه با آنکه کارهایم در بیشتر فراخوانهایی که شرکت میکنم قبول میشود و به مرحله ماکت هم میرسد اما اجرا نمیشود. درحالیکه وقتی در شهر قدم میزنم بعضی کارهای بیکیفیت اجراشده را میبینم. به نظر حجم در شهر یک اثر هنری است. اگر آن اثر هنری کار زیبایی باشد میتواند نتایج مثبت برای شهر داشته باشد. کارهای نصبشده باید هدفمند باشند بهویژه که برای آن هزینه میشود.
هرگاه یک المان بیکیفیتی در خیابان میبینم در دلم حسرتی به وجود میآید که چرا کارهای خوب در شهر نصب نشده است. گاهی حتی کارهایی به چشم میخورد که نهتنها مثبت نیست بلکه بار منفی هم دارد زیرا زیبایی ندارد و هنرمند هم حرفی برای گفتن نداشته و تلاشی هم نکرده است که اثر خوبی ارائه دهد. ضمن اینکه بعضی کارها اجرای ضعیفی دارند. اینها ضعفهایی است که باید اصلاح شود. ما هنرمند خوب در کشور و مشهد کم نداریم اما متأسفانه به آنها بیمهری شده و از آنها استفاده نمیشود. در نهایت هنرمندان از ادامه کار دلسرد میشوند.
با توجه به آنکه دوره کارشناسی خود را در رشته تصویرگری کتاب کودک گذرانده است جای تعجب نیست که در این زمینه نیز فعالیتهایی داشته باشد. او در کنار تحصیل 2،3سالی را به این حرفه پرداخته و میگوید: این دوران بیشتر به خلق کاراکتر گذشت. با این حال بخشی از آنها در مجلات و انتشارات مختلف مانند نشریات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تهران به چاپ رسیده است.
او حرفه هنری خود را مدیون استادانش میداند و ادامه میدهد: استادان خوب همیشه تأثیرگذار هستند اما هنر چیزی است که در نهایت باید در درون یک شخص به وجود آید. استادان مبانی کار را یاد میدهند و تو باید جستجو را شروع کنی. من نیز شخصیت جستوجوگری دارم و در تمام مراحل زندگیام به کنکاش مشغول بودهام و هیچگاه از امتحانکردن هراسی نداشتهام. در واقع مانند قلممویی هستم که یک نقاش من را روی بوم زندگی به سمت و سویی میبرد.
از نظر اسماعیل جشنوارههای مناسبتی هنرمند را در خلق آثار محدود میکند. او میگوید: در حال حاضر تعداد فراخوانهای تخصصی حجم که اتفاق نویی را رقم بزند کم است و بیشتر فراخوانهای شهرداری اجرا میشود. در اینگونه برنامهها ممکن است طرحی ارائه و اجرا کنی که با سلیقه تو هماهنگ نباشد اما دیگران آن را بپسندند. در واقع از آنجا که آثار شهری دارای هدفهای مشخصتری است هنرمند نیز ناچار است خلاقیت خود را در مسیرهای مشخص و حتی گاهی محدودتر به کار ببرد. به دلیل همین محدودیت، طبیعی است که آثار شهری بهطور کامل با سلیقه و خواسته هنرمند هماهنگ نباشد.
در مقابل در نمایشگاههای فردی میتوان آنچه مدنظر هنرمند است مشاهده کرد. از طرف دیگر زمانی که کار شهری انجام میدهیم با مردم و مخاطب در ارتباط نیستیم. در نتیجه نمیدانیم که آنها با کدام اثر ارتباط برقرار کردهاند. در حالیکه در یک نمایشگاه از نگاه و ذوق بینندگان متوجه این ارتباط خواهی شد. در نمایشگاه مخاطب شما میآید و از نزدیک کار شما را دیده و با شما ارتباط برقرار میکند، نظرش را میدهد و حتی درباره آثار سؤال میکند. البته در این مواقع هم زمانی این ارتباط برقرار خواهد شد که هنرمند وظیفه خود را بهخوبی انجام داده باشد.
به این معنا که اگر ما هنرمندی باشیم که فقط صرف معرفی خود و آثارمان نمایشگاه برگزار کنیم به طور قطع با نتیجهای روبهرو نخواهیم شد. زیرا مخاطب یکی دوبار میآید وقتی ببیند اتفاق خاصی در آثار نیفتاده است خیلی پیگیر هنرمند آن نمایشگاه نمیشود. بر این اساس آنچه بیشتر از هر چیزی اهمیت دارد، این است که خودت در درون خودت جستوجو کرده باشی و احوالاتی را که در تو گذشته است در اثرت نشان داده باشی.
او به وضعیت دانشگاههای هنر و میزان استقبال جوانان در انتخاب رشتههای هنری هم اشاره میکند و میگوید: امروز وضعیت نامناسب اقتصادی سبب شده نگاه به رشتههای هنری هم تغییر کند. در حالی که جوانان هنر را دوست دارند اما بهسمت سایر رشتههای دانشگاهی میروند. اکنون نگاه مدرکگرایی وجود دارد و اولویت گرفتن مدرک است. بیتوجهی به انتخاب درست رشته، موجب دلسردشدن آنها، رهاکردن درس و همچنین از بینرفتن ذوق هنریشان میشود.
او ادامه میدهد: در حال حاضر وسایل هنری نیز با قیمت بسیاری روبهروست و کوچکترین چیز مانند یک مداد کنته یا گواش را نمیتوان با قیمت کمی خرید. با تمام این شرایط اگر در مسیر هنر عاشق نباشی از اول میبازی به همین دلیل است که تعداد هنرمندان فعال کم است. بر خلاف آنچه میگویند دنیای هنرمندان خوب است باید گفت هیچ خبری نیست بلکه دنیای واقعا سختی است و ادامهدادن آن در شرایط کنونی کار دشواری است. اگر کسی به دنبال پول است با هنر به نتیجه نمیرسد. به این ترتیب فردی که میخواهد وارد رشته هنری شود ابتدا باید خودش را خالص کند و از هر حرف و حدیث و داستانی که او را از این وادی دور میکند، فارغ شود، زیرا هنر یک دنیای گسترده و باز است و در عین حال میتواند بسیار گمراهکننده باشد.
او از دنیای هنر و صبوری در آن هم میگوید: به نظر من یک هنرمند باید جستوجوگر باشد و از امتحانکردن چیزی ترس نداشته باشد. این روحیه جنگجوبودن بسیار زیباست. اگر فردی بخواهد وارد این حیطه شود باید تمام این موارد را در نظر بگیرد و واقعبین باشد. هنر چیزی نیست که شما برای آن یکسال زحمت بکشید و سپس به شما محصول بدهد. بلکه مانند بذری است که باید برای آن سالها تلاش و رسیدگی کنی.
درست مانند یک درخت بامبو است که نهتنها در سال اول به درخت سبز نمیرسی، بلکه باید 5سال برای آن انتظار بکشی و صبر کنی. این درخت 5سال در زیر زمین است سپس جوانه میزند و پس از چند ماه 20،30متر بالا میآید. این داستان در هنر هم به همین شکل است و ممارست جدی میخواهد. بنابراین فرد باید پشتکار داشته باشد و از کشفکردن، جستوجو و تلاش هیچگاه دست برندارد و از هر چیزی که میبیند درس بگیرد.
هنر مزرعهای نیست که 2روزه به ثمر بنشیند بلکه سالها باید پشتکار و تلاش داشته باشی. برای این مسیر یک آدم قوی میخواهد
هنر مزرعهای نیست که 2روزه به ثمر بنشیند بلکه سالها باید پشتکار و تلاش داشته باشی. برای این مسیر یک آدم قوی میخواهد. گاهی حقت را از بین میبرند و گاهی حمایت نمیشوی در صورتی که نباید اینطور باشد. با این حال هنرمندان در چنین وضعیتی کار میکنند و راهی را که انتخاب کردهاند ادامه میدهند. این افراد همان افراد قوی هستند. بنابراین هنر کار هرکسی نیست و یکشبه به گنج نمیرسی بلکه سالها باید ریاضت بکشی. در حقیقت برای ماندن در این مسیر باید به همان ضربالمثل قدیمی «گاو نر میخواهد و مرد کهن» اشاره کرد.
اسماعیل معتقد است که هنر نابودشدنی نیست و ادامه دارد. او بیان میکند: گام اول برای درک آثار هنری در جامعه، ایجاد بستری مناسب برای شناخت آن است، چه هنر گذشته و چه هنر معاصر. اگر سهم اندکی را در رسانههای عمومی و بهویژه تلویزیون داشته و بهطور کم شاهد بیان اینگونه مسائل باشیم طبیعی است که شناخت تخصصی و آگاهانه عامیانه نیز رشد نمیکند و مردم صرفا شناختی بسیار کلی از هنر پیدا خواهند کرد. بنابراین چگونگی ارتباط و تأثیرپذیری مخاطب با اثر بهطور خاص به اثر، هنرمند، نگارخانه یا جامعه برنمیگردد بلکه مجموعه ارتباط این چندعامل با هم میتواند تأثیرگذار باشد.
در این راستا باید از گالریگردانها و هنرمندان حمایت شود و با برگزاری برنامهها، جشنوارهها، سمپوزیومها و... به بهبود این مسیر کمک کرد. اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی از نمایشگاهها در مناسبتهای خاص حمایت میکند اما هنرمند همیشه کار مناسبتی ندارد و مناسبت فقط یکی از روشهای ارائه است. ما هنرمندان به نگارخانهها نیازمندیم به همین دلیل حمایت کشور از آنها نیز برای بقای کار ما باید وجود داشته باشد.
او برای تمام مخاطبانش ارزش قائل است اما جذب مخاطب را وظیفه هنرمند نمیداند و توضیح میدهد: برای هنرمند نباید تفاوتی داشته باشد که چند نفر مخاطب دارد زیرا اگر تفاوتی داشته باشد در نحوه تولید آثارش نیز تأثیرگذار خواهد بود. آنگاه هنرمند دیگر خودش نخواهد بود و باید منتظر باشد که مخاطبانش از او چه میخواهند. در هر صورت کار او دیده میشود؛ یکسری افراد ارتباط برقرار میکنند، عدهای انتقاد میکنند و عدهای دیگر نیز تحسین و تشویق میکنند. با اینکار او در اصل پروسهای را که در خلق داشته است در ترازو گذاشته و از نگاه مخاطب آن را میسنجد. هر فرد یک برداشتی از اثر دارد در نتیجه نباید برداشت مخاطبان فکر هنرمند را درگیر کند.
اولین نمایشگاه انفرادی حجم اسماعیل کمالی شامل 14اثر حجمی بود که در نگارخانه حله راهنمایی برگزار شد. این هنرمند جوان آثار نمایشگاه را حاصل 30سال زیست خود میداند و معتقد است مجموعه آثار به نمایش گذاشتهشده بیان دغدغههای درونی اوست. محمدرضا اکابریان، نقاش و مدرس دانشگاه، در بازدید از این نمایشگاه گفت: در آثار او نکته جالب توجه این است که گاه ظرفیتهای اکسپرسیو و بیانگری این آثار بین 2خاستگاه، بده بستان دارد.
در برخی آثار بیشترین بیان بر گردن فرم طبیعی و رئال بوده و عناصری که آن را اکسپرسیو میکند کمتر دیده میشود و در مقابل در برخی آثار عوامل انتزاعگونه تمامی بار اثر را به دوش گرفتهاند و گاهی نیز افزودن چند عنصر مانند دست و پا بعد انسانی به اثر داده و موجب گفتوگو میان اثر و بینندهها شده است. کرونا فرصتی برایش به وجود آورد تا به خود بیشتر بها دهد و کمکم به این مسیر برسد که شکل نهایی آن آثار ارائه شده در نمایشگاهش است.
بهنوعی این جنبه مثبت دوران کرونایی است که در بین هنرمندان به اجبار موجب شده بهدلیل نداشتن ارتباط مؤثر و کمشدن پروژههای اجتماعی فرصت مغتنم یابند تا به افکار و نتایج فردی خود نزدیکتر شده و بهتبع آثاری بیافریند که شاید به غیر از این دوره به سرانجام نمیرسید.