کد خبر: ۱۳۷۵۲
۰۴ دی ۱۴۰۴ - ۱۳:۰۰
دلوسازی اصغرآقا در کوچک‌ترین کارگاه محله مهرآباد

دلوسازی اصغرآقا در کوچک‌ترین کارگاه محله مهرآباد

کارگاه دلوسازی اصغرآقا اسماعیلی یکی از کوچک‌ترین کارگاه‌های مهرآباد است. لاستیک‌های کهنه و فرسوده‌ کنار جاده‌ها و خیابان‌ها با دستان پرتلاش اصغرآقا و همسرش پوست کنی شده و به دلو‌ تبدیل می‌شود.

آدم‌های این کوچه و محله شناخته‌شده‌اند و او از همه بیشتر. در گوشه کوچه‌ای که سایه‌های بلند درختانش لذت روز تابستانی را بیشتر به آدمی می‌چشاند، سراغ اصغرلاستیکی را از هر کسی بگیری، بی‌هیچ مکث و درنگی درِ زردرنگ خانه کوچک را نشان می‌دهد؛ اما او حالا خانه نیست.

 

میهمان‌خانه کوچک اصغرآقا لاستیکی

موتور کوچک پارک‌شده می‌گوید مرد همین نزدیکی است و جای دوری نرفته. زن به موتور اشاره می‌کند و می‌گوید: برمی‌گردد. می‌خواهد تا زمان بازگشت همسرش، میهمان خانه آنها باشیم. ربابه هدایتمان می‌کند داخل منزل کوچکشان و با لطفی که دارد، خستگی‌ها را می‌گیرد. شرمنده است که ماه مبارک است و نمی‌تواند پذیرایی کند. می‌گوید بعد از اذان صبح تا همین حالا در مغازه مشغول کار بوده‌اند و حالا زمان استراحتشان است. ربابه تا دست‌هایش را بشوید صدای اذان ظهر بلند می‌شود و سروکله مرد پیدا.

مرد همیشه نماز را به وقت می‌خواند. این عادت را از جوانی‌اش داشته است. حتی حالا که میهمان دارد با عذرخواهی همه چیز را حل‌وفصل می‌کند. می‌ایستد به نماز. فکر می‌کنم نمازش را زود‌تر تمام می‌کند وقتی می‌بیند ما در چهاردیواری کوچکی که حکم مغازه را دارد منتظر نشسته‌ایم. حالا تمام وقتش را می‌گذارد برای ما، اما نگرانی کوچکی را که دارد، نمی‌تواند پنهان کند. می‌گوید: طوری ننویسی که برای ما بد شود!

 

/

 

نوشتن بعضی حرف‌ها دردسرساز می‌شود

ربابه‌خانم که از لحظه اول ما را همراهی می‌کند، در توضیح بیشتر حرف‌های شوهرش می‌گوید: نوشتن بعضی حرف‌ها ممکن است مایه دردسر شود. همین حالا هم به‌خاطر اینکه لاستیک‌ها سد معبر نکند، شهرداری کلی گیر می‌دهد. این را می‌گوید و من خیالشان را از هر بابت راحت می‌کنم. کارگاه آن‌قدر کوچک است که مرد مجبور می‌شود برای نشستن صندلی را جمع کند. در فضایی که لاستیک‌ها گوشه‌وکنار آن را گرفته‌اند، بهترین‌جا نشستن روی خود آنهاست.

 

سنتی ماندن شیوه کار

گوشه کارگاه کوچک اصغرآقا اسماعیلی را تا سقف، لاستیک‌های بزرگ گرفته است. بعضی‌هایشان دست نخورده‌اند، اما خیلی‌ها هم پوست گرفته و آماده کارند.

لاستیک‌های کهنه و فرسوده‌شده در کنار جاده‌ها و خیابان‌ها با دستان پرتلاش اصغرآقا و همسرش به دلو‌هایی تبدیل می‌شود که چندین سال پیش مردم از آن برای بیرون‌آوردن آب از چاه و بعد‌ها مقنّی‌ها برای بیرون‌آوردن خاک از دل زمین استفاده می‌کردند و حالا خیلی‌ها به آن شکل صنعتی داده‌اند؛ به این صورت که لاستیک‌های فرسوده سبک و سنگین پس از گرم‌شدن به‌وسیله تیغه‌هایی تیز به‌صورت لایه‌لایه بریده و پس از کار به وسیله ابزارآلات مخصوص بر روی آنها به قطعاتی تبدیل می‌شوند که در ساختمان‌سازی، موتور‌های برق، ماشین‌آلات صنعتی، قطعات جلوبندی خودرو، کفاشی، کشاورزی به‌عنوان قطعات جایگزین از آنها استفاده می‌شوند. جنس سخت و دوام طولانی این قطعات باعث شده که مشتریان خاص خود را حفظ کند؛ اما اصغرآقا به همان روش سنتی مشغول است.

 

لاستیک‌های فرسوده پس از گرم‌شدن به‌وسیله تیغه‌هایی تیز به‌صورت لایه‌لایه بریده می‌شوند

همسرم کمک‌دستم است

کارگاه آنها یکی از کوچک‌ترین کارگاه‌های مهرآباد است که با چند سال قبل آن هیچ فرقی نکرده. مرد می‌گوید مغازه اش از اول کنار منزل واقع بوده و این کار را برای آنها راحت‌تر کرده است. اصغرآقا اعتقاد دارد همسرش از خودش استاد‌تر است: ربابه از خودم کاربلد‌تر است و نیروی چند مرد را دارد و همیشه کمک‌دستم بوده است. بعد ادامه می‌دهد: پوست‌کردن لاستیک کار ساده‌ای نیست، اما ربابه آن را یک‌نفس انجام می‌دهد.

 

/

 

خدا کند عاقبت به‌خیر شویم

مرد پیشانی بلند و چشم‌های نافذی دارد و هربار که صحبت از زندگی و دوست‌داشتن می‌شود، چشم‌هایش برق می‌زند. او با تمام وجود زندگی‌اش را دوست دارد، همسرش ربابه را و بچه‌هایی که همه آنها را بان نان زحمتکشی بزرگ کرده و سروسامانشان داده است. اصغرآقا حتی از اینکه پول این کار زیاد نیست و هیچ بیمه و تضمینی برای آینده ندارند، دلخور نیست و دعا می‌کند آخر و عاقبت خود و خانواده و هم‌محله‌ای‌هایش به‌خیر شود.

 

رابطه خوبی با همسایه‌ها داریم

آنها همسایه‌های خیلی خوبی در محله دارند و رابطه خوب‌تری با هم. اصغرآقا تعریف می‌کند: بعضی وقت‌ها که تعطیل باشد و فرصت استراحت دست دهد، حتی با آنها بیرون می‌رویم. آنها به اصغرآقا عادت کرده‌اند و مشتری‌های زیادی را راهنمایی می‌کنند به کارگاه کوچک او. با این حال اصغرآقا می‌گوید: مشتری‌هایم آدم‌های خاصی هستند؛ بنّا‌ها و روستاییانی که دلو‌ها را برای حمل محصولشان استفاده می‌کنند. ادامه می‌دهد: سطل‌های پلاستیکی در کار بنّایی کاربرد زیادی دارد و برای مصالح ساختمانی استفاده می‌شود.

اصغرآقا گزنه را برمی‌دارد و چشم‌بسته پوست لاستیک را می‌گیرد و می‌گوید: ربابه هم به همین سرعت کار را انجام می‌دهد. ربابه‌خانم انگار یادش رفته است که تازه دست‌هایش را شسته، میخ‌های ریز و چکش را برمی‌دارد و کناره‌ها و پایین سطل را تندتند میخ می‌زند.

 

کسی نگران فراموش شدن این شغل نیست

اصغرآقا از کاری که انجام می‌دهد، انرژی بیشتری می‌گیرد، وقتی می‌بیند آدم‌ها جلوی مغازه ردیف می‌ایستند و درباره کار می‌پرسند، می‌گوید: این شغل، هنری است که دارد فراموش می‌شود، اما هیچ‌کس نگران آن نیست.

 

*این گزارش در شماره ۶۳ شهرآرا محله منطقه ۵ مورخ ۱۴ مردادماه سال ۱۳۹۲ نتشر شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44