کد خبر: ۱۳۴۴۹
۲۶ آبان ۱۴۰۴ - ۱۰:۰۰
خانه مهربانی محبوبه‌سادات زاهدی در محله اروند معروف است

خانه مهربانی محبوبه‌سادات زاهدی در محله اروند معروف است

حالا کمتر کسی هست که محبوبه‌سادات زاهدی را در محله اروند نشناسد. مهم‌ترین فعالیتش راه‌اندازی دیوار مهربانی در اتاق کوچک طبقه بالای خانه‌اش است. او سال‌هاست واسطه خیران و ضعفا شده و هرماه این کالا‌ها را به دست نیازمندان می‌رساند.

می‌توان رد حضورش را در بیشتر اتفاق‌های خوب محله پیدا کرد. روضه‌های خانگی به لطف او پابرجا مانده، عید غدیر هرسال با پیگیری‌های او، هنوز به‌عنوان رسم پررنگ محله اروند باقی مانده و.... خلاصه هرجای این محدوده سر بچرخانی، رد و نشانی از فعالیت‌هایش پیدا می‌کنی، طوری‌که در محله حالا کمتر کسی هست که محبوبه‌سادات زاهدی را نشناسد.

او همسایه فعال این محله است که کلی خاطره از فعالیت‌های جمعی و هم‌محله‌ای‌هایش دارد. اما مهم‌ترین فعالیت او راه‌اندازی دیوار مهربانی در اتاق کوچک طبقه بالای خانه‌اش است. اسمش دیوار مهربانی است، اما او بخشی از خانه‌اش را به این کار اختصاص داده؛ از پیراهن و شلوار بگیرید تا سرویس بشقاب، هر چیزی در این اتاق پیدا می‌شود.

او سال‌هاست که واسطه خیران و ضعفا شده و هرماه این کالا‌ها را جمع کرده و به دست نیازمندان می‌رساند.

 

اتاق شلوغ و رنگارنگ

پله‌ها را یکی‌یکی بالا می‌روم. بوی چای تازه‌دم در هوا پیچیده و وقتی وارد اتاق می‌شوم، چشمم به کوهی از وسایل رنگارنگ می‌افتد؛ لباس، پتو، فرش، ظرف‌های چینی و حتی چند عروسک بچگانه که گوشه اتاق لبخند می‌زنند. اینجا اتاق کوچک، اما شلوغ محبوبه‌سادات زاهدی است؛ بخشی از خانه‌اش که بخشندگی در آن نفس می‌کشد.

حالا دیگر همه او را به‌عنوان معتمد و خیّر محله می‌شناسند. وسایل از‌سوی مردم و خیران می‌رسد و محبوبه‌خانم با حوصله، آنها را مرتب می‌کند تا به دست افراد مستمند برساند.

اما چه شد که همه زندگی‌اش با کار خیر گره خورد؟ خودش می‌گوید که از کودکی دلش می‌خواسته برای مردم کاری کند. در همین محله به دنیا آمده و بزرگ شده است. در شانزده‌سالگی ازدواج کرده و حالا سه فرزند دارد؛ «علاقه به کار فرهنگی و اجتماعی از همان اول در من بود. هر جا می‌دیدم کاری از دستم برمی‌آید، دریغ نمی‌کردم.»

از همان سال‌های جوانی، عضو بسیج محله شده و بعد‌ها رابط سلامت محله. حالا بیست‌سال است که در همین نقش، خانه‌به‌خانه سر می‌زند و حال مردم را می‌پرسد. مدتی هم در دبستان آزادیِ اروند‌۴۲، مسئول کتابخانه بوده؛ چون مدرسه نیروی کافی نداشته و او مثل همیشه پا پیش گذاشته. با خنده می‌گوید: «کتاب‌ها را خودم مرتب می‌کردم، بچه‌ها را تشویق می‌کردم کتاب بخوانند، و حتی برایشان مسابقه می‌گذاشتم.»

 

محبوبه‌سادات زاهدی صـاحبِ خانه مهربانی است

 

از دل بحران تا تولد دیوار مهربانی

شیوع ویروس کرونا، برای خیلی‌ها فصل تازه‌ای از ترس و فاصله بود، اما برای محبوبه‌سادات زاهدی، دری شد به شناخت عمیق‌تر از محله‌ای که در آن زندگی می‌کرد. آن روزها، وقتی بسیاری از خانه‌ها در سکوت فرو رفته بودند، او به‌عنوان رابط سلامت با ماسک و دستکش، کوچه‌به‌کوچه می‌رفت تا آمار بیماران را جمع کند و از حالشان باخبر شود؛ «پروتکل‌ها را رعایت می‌کردم، ولی بالاخره من هم درگیرش شدم. سویه اول را گرفتم، همان مدل ترسناکش را که می‌گفتند کسی زنده نمی‌ماند.»

در اتاق کوچک خانه‌اش قرنطینه شد. می‌گوید خانواده‌اش مثل پرستار بالای سرش بودند؛ دستگاه اکسیژن آوردند، دارو می‌دادند و با ترس و امید، روز را به شب می‌رساندند؛ «خیلی سخت بود، نفس‌کشیدن مثل جنگیدن شده بود، اما بالاخره سرپا شدم.»

آن روز‌ها اگرچه بیماری او را از پا نینداخت، خانواده‌اش از نگرانی آرام و قرار نداشتند. بعداز بهبودی، همسر و فرزندانش از او خواستند کمی از فعالیت‌هایش فاصله بگیرد؛ می‌گفتند ارزش ندارد و خطر زیاد است. اما محبوبه‌خانم اهل سکوت و بی‌عملی نبود؛ «به‌خاطر آمارگیری‌ها، همسایه‌ها را بیشتر شناختم. تا قبل از آن هم واسطه‌ای میان خیران و نیازمندان بودم، اما بعد‌از کرونا همه‌چیز شکل تازه‌ای گرفت.»

همه کار‌ها را تنهایی نمی‌توان انجام داد؛خیلی‌ها هستند که من حتی اسمشان را نمی‌دانم

همان‌جا بود که تصمیم گرفت اتاق کوچک طبقه بالا را به جایی برای جمع‌آوری کمک‌ها تبدیل کند؛ جایی که بعد‌ها نامش را دیوار مهربانی گذاشت.

 

 

حلقه‌ای از عطوفت

حالا دیگر محبوبه‌سادات زاهدی برای خیران شهر، نامی آشناست. شماره‌اش میان گروه‌های نیکوکار و مردم دست‌به‌دست می‌شود. خیلی وقت‌ها، گوشی‌اش که زنگ می‌خورد، آن‌سوی خط صدای غریبه‌ای است که فقط یک جمله می‌گوید: می‌خواستم کمکی کنم؛ از شما زیاد شنیده‌ام.

از ابتدای هفته، وسایل اهداشده کم‌کم می‌رسند؛ کیسه‌های لباس، بسته‌های خوراکی، گاهی هم لوازم خانه. آخر هفته، نوبت توزیع است. محبوبه‌خانم می‌گوید: همه کار‌ها را تنهایی نمی‌توان انجام داد. خیلی‌ها هستند که شاید من حتی اسمشان را ندانم، ولی بدون آنها این مسیر ادامه پیدا نمی‌کرد.

در‌میان این «خیلی‌ها»، زنانی هستند که هرکدام گوشه‌ای از کار را گرفته‌اند. یکی از آنها، زنی اتوکار در شهرک شهید‌باهنر است که لباس‌های اهدایی را از او می‌گیرد، می‌شوید، اتو می‌زند و مرتب برمی‌گرداند. خیاطی هم هست که اگر لباسی نیاز به تعمیر داشته باشد، زیپ و دکمه‌اش را می‌دوزد تا آماده استفاده شود.

محبوبه‌خانم با قدردانی می‌گوید: واقعا این کار بدون آنها نمی‌چرخد. هرکس به اندازه خودش سهمی دارد.

در بخش توزیع، اما پای خانواده‌اش هم در‌میان است. همسر و پدرش بار‌ها و بار‌ها همراهش شده‌اند. همان همسری که روزی از ترس و دل‌نگرانی می‌گفت این کار‌ها را رها کن، حالا بزرگ‌ترین پشتیبانش است. با لبخند می‌گوید: خیر و برکتش را در زندگی‌مان دید. حالا خودش هم با دل‌وجان کمک می‌کند.

او راننده است و پنجشنبه‌ها کار نمی‌کند تا وسایل را بار بزند و به روستا‌های اطراف ببرد. گاهی پدر محبوبه‌خانم هم با او می‌رود.

 

محبوبه‌سادات زاهدی صـاحبِ خانه مهربانی است

 

تکه‌ای کوچک از شادی دیگران

محبوبه‌سادات زاهدی فقط به روستا‌های اطراف سر نمی‌زند؛ خانواده‌های کم‌بضاعت محله خودش را هم به‌خوبی می‌شناسد. گاهی ناشناس، بسته‌هایی را به دستشان می‌رساند.

از میان خاطره‌هایش، یکی را تعریف می‌کند. داستان دخترخانم دم‌بختی از همین محله که برای مراسم نامزدی‌اش لباسی نداشته است. محبوبه‌خانم بعد‌از جست‌و‌جو، موفق می‌شود یک لباس مجلسی زیبا و تمیز پیدا کند؛ لباسی که فقط یک‌بار استفاده شده بوده، همراه با یک جفت کفش مجلسی که اندازه پای او بوده است.

چند روز بعد، وقتی لباس را به دستش می‌رساند، عروس‌خانم تماس می‌گیرد و با لحنی قدردان می‌گوید که لباس بسیار زیباست، اما یقه‌اش باز است و بدون کت یا پیراهن نمی‌تواند از آن استفاده کند.

محبوبه خانم می‌گوید درست فردای آن روز، میان بسته‌ها کتی که برای همان لباس دوخته شده‌بوده هم به دستش می‌رسد. کت را برای عروس می‌فرستد و او می‌تواند با لباسی کامل و آبرومندانه، مراسم نامزدی‌اش را برگزار کند. 

محبوبه‌خانم از این دست خاطره‌ها زیاد دارد. می‌گوید همین لحظه‌هاست که او را سر پا نگه می‌دارد؛ وقتی می‌فهمد تکه‌ای کوچک از شادی دیگران بوده، تمام خستگی‌هایش از بین می‌رود.

اما در‌کنار این شیرینی‌ها، سختی‌ها هم کم نیست؛ «برخلاف چیزی که از بیرون به نظر می‌آید، این کار تقریبا تمام‌وقت است. باید بسته‌ها را تحویل بگیرم، لباس‌ها را مرتب کنم، بعضی را برای شست‌وشو بفرستم، بعضی را برای خیاطی. گاهی هم‌زمان چند کار می‌رسد؛ خیاط در می‌زند، بسته‌ها پشت درند، تلفن زنگ می‌خورد و نوه‌ها هم دور‌وبرم بازی می‌کنند. گاهی واقعا کم می‌آورم.»

با‌این‌حال، وقتی آخر شب همه چیز سر‌وسامان می‌گیرد و لباس‌های تمیز و تاخورده در گوشه اتاق چیده می‌شود، حس رضایتی در دلش می‌دود.

 

احیای یک رسم قدیمی

فعالیت‌های محبوبه‌سادات زاهدی فقط به دیوار مهربانی خلاصه نمی‌شود. او را باید زنی دانست که تلاش می‌کند سنت‌های قدیمی و پیوند‌های اجتماعی محله را هم زنده نگه دارد. یکی از کار‌های مهمش، حفظ و احیای روضه‌های خانگی است؛ همان رسم دیرینه‌ای که در بسیاری از خانه‌ها کم‌کم به فراموشی سپرده می‌شد.

با حسرت از گذشته یاد می‌کند و می‌گوید تا چند‌سال پیش، روضه‌ها حال‌و‌هوای دیگری داشت. خانه‌ها پر می‌شد از صدای دعا و نذری و هم‌صحبتی. هرکس که روضه می‌گرفت، با میوه، شیرینی و چای از مهمانان پذیرایی می‌کرد. اما با سخت‌تر‌شدن شرایط اقتصادی، کم‌کم بساط این محافل جمع شد؛ «هزینه‌ها افزایش یافت، مردم خجالت می‌کشیدند مهمان دعوت کنند و پذیرایی مفصل نداشته‌باشند. از یک جایی به بعد دیگر کسی داوطلب نمی‌شد.»

‌از روزی تعریف می‌کند که نقطه عطف این ماجرا شد؛ خودش پس از مدت‌ها تصمیم گرفت روضه‌ای برگزار کند. همه آمده بودند، نشسته بودند و منتظر بودند بشقاب‌های میوه و شیرینی برسد. اما خبری نشد. تنها چیزی که روی سینی‌ها چرخید، استکان‌های چای بود. محبوبه‌خانم می‌گوید: همان‌جا بلند شدم و گفتم بیایید از این به بعد پذیرایی مفصل را کنار بگذاریم. یک چای ساده برای دور‌هم‌بودن کافی است. حیف است این رسم قشنگ از بین برود.

پیشنهادش همان‌جا با استقبال روبه‌رو شد. از آن روز به بعد، رسم ساده‌گرایی در روضه‌های محله جا افتاد. حالا دیگر هفته‌ای نمی‌گذرد که در یکی از خانه‌ها روضه‌ای برپا نباشد. حتی ساکنان کوچه‌های اطراف هم به این جمع پیوسته‌اند. خانه‌هایی که پیش‌تر در سکوت بودند، حالا دوباره صدای صلوات و دعا از پنجره‌هایشان شنیده می‌شود.

 

نذر‌های جمعی و سفره‌های بی‌تکلف رمضان

در محله اروند، سنتی هست که فقط مخصوص همین‌جاست؛ رسمی که محبوبه‌سادات زاهدی پایه‌گذارش بوده و حالا به یکی از زیباترین جلوه‌های ماه رمضان در این محدوده تبدیل شده است؛ جمع‌آوری نذری و خیرات رمضان.

او درباره حال‌وهوای این روز‌ها می‌گوید: ماه رمضان که می‌شود، هر صبح در خانه‌ها جلسه قرآن برپا می‌شود. از نیمه‌ماه، یعنی روز پانزدهم، وسط خانه سفره‌ای پهن می‌کنیم و هرکس هرچه نذری یا خیرات دارد، روی آن می‌گذارد؛ از کیسه‌های برنج و بسته‌های چای گرفته تا خرما، روغن و شکلات.

گفتم بیایید از این به بعد پذیرایی مفصل را کنار بگذاریم. یک چای ساده برای دور‌هم‌بودن کافی است

این سفره تا شب سی‌ام ماه رمضان پهن می‌ماند. در آخرین شب ماه، بعد‌از خواندن جزء سی‌ام قرآن، خانم‌های محله دور سفره می‌نشینند، اقلام را دسته‌بندی می‌کنند و با نظم و عشق، بسته‌ها را آماده می‌کنند تا به دست نیازمندان برسد. محبوبه‌خانم می‌گوید: وقتی بسته‌ها را می‌بندیم، انگار برکت در خانه می‌پیچد. همه خسته‌ایم، ولی دلمان آرام است.

اما او فقط به این رسم اکتفا نکرده است. آیین افطاری‌دادن هم با تلاش‌های او احیا شده است. می‌گوید تا چند‌سال پیش، هر‌سال چند نفر از اهالی خودجوش برای افطاری آش می‌دادند و همسایه‌ها را دور سفره‌ای ساده دعوت می‌کردند. اما با افزایش هزینه‌ها، این سنت هم کم‌رنگ شد و دیگر کسی داوطلب نمی‌شد.

محبوبه‌خانم که نمی‌توانست ببیند این رسم صمیمی از بین برود، پیش‌قدم شد و طرحی ساده، اما مؤثر ارائه کرد؛ «به همه گفتم بیایید هرکسی هرچه دارد، بیاورد. یکی نخود می‌آورد، یکی سبزی، یکی پنیر. با هم در یکی از خانه‌ها جمع می‌شویم و آش درست می‌کنیم. ساده، ولی با دلِ خوش.»

 

همسایه‌ای نزدیک‌تر از خواهر

در خانه دیواربه‌دیوار با منزل محبوبه‌سادات زاهدی، زنی زندگی می‌کند که او را بهتر از هرکس دیگری می‌شناسد؛ میمنت نیک‌بین، همسایه‌ای که حالا بیش‌از یک هم‌محله‌ای، عضوی از خانواده او شده است.

میمنت خانم با لبخند از محبوبه‌خانم یاد می‌کند و می‌گوید: در جلسات قرآن، فقط برگزارکننده نیست، معلم هم هست. من هیچ‌وقت نمی‌توانستم درست قرآن بخوانم، اما او با صبر و مهربانی کنار همه مشغله‌هایش، وقت گذاشت و یادم داد. حالا می‌توانم دعای ندبه و قرآن را بخوانم، و این را مدیون او هستم.

اما میمنت خانم خودش هم زنی فعال و پرتلاش است. خیلی از برنامه‌های محله با همراهی او جان می‌گیرد؛ مثلا در ایام رمضان، خانه‌اش به آشپزخانه بزرگ محله تبدیل می‌شود. دیگ‌های آش نذری را همان‌جا روی اجاق‌های بزرگ می‌گذارند.

او می‌گوید: ما همیشه با هم کار می‌کنیم. اگر محبوبه‌خانم نبود، خیلی از این برنامه‌ها اصلا شکل نمی‌گرفت. او مثل موتور این محله است؛ همیشه در حرکت، همیشه با انرژی.

 

فعالیت‌های مشترک بانوان

در‌میان زنان فعالی که در‌کنار محبوبه‌سادات زاهدی فعالیت می‌کنند، فاطمه نجاتی، چهره‌ای آشنا و دوست‌داشتنی است. او این روز‌ها بیشتر وقتش را در خانه می‌گذراند، چون باید از همسر بیمار خود پرستاری کند و نمی‌تواند همیشه در برنامه‌های محله حضور داشته باشد. با‌این‌حال هرجا بتواند، خودش را به جمع می‌رساند و سهمی در کار‌های خیر پیدا می‌کند.

می‌گوید: من شاید مثل بقیه نتوانم همیشه حضور داشته باشم، اما هیچ‌وقت از کار‌های محله و برنامه‌های محبوبه‌خانم جدا نیستم. او باعث شده است ما کنار هم باشیم و هر ماه کاری مشترک انجام دهیم.

فاطمه از یکی از این برنامه‌ها با اشتیاق تعریف می‌کند؛ ذبح و پخت مرغ برای نیازمندان. به گفته او، اول هر ماه، با هزینه‌هایی که از خیران و هم‌محله‌ای‌ها جمع می‌شود، زن‌ها با هم قرار می‌گذارند و مرغ ذبح می‌کنند و بسته‌ها را به دست خانواده‌های نیازمند می‌رسانند.

 

* این گزارش دوشنبه ۲۶ آبان‌ماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۴۸ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44