با پرس وجوی فراوان بالاخره توانستم محله قدیمی زندگی اش را پیدا کنم.خانه پدری او در محله کوشش.
گرچه پدر و مادر مسن، اما باصفای او حاضر به مصاحبه نمیشوند اما کوچهپسکوچههای گاراژدارهای قدیم به ویژه کوشش ۱۹، هنوز هم بوی بازیها و قهقهههای خاص رضا را بهخاطر دارند.
آدمهای پیر و جوان این محله، خاطرات زیادی دارند از فردی که در روزهایی خیلی دور، خنده را بر لبانشان مینشانده است. رضا عطاران ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷ در محله کوشش مشهد متولد شد.
پدر و مادرش اهل کاخک شهرستان گناباد از توابع خراسان رضوی بودند. دیپلم اقتصادش را در مشهد میگیرد و بعد از دیپلم برای ادامه تحصیل به تهران میرود.
در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران رشته طراحی صنعتی را شروع میکند. باوجود علاقه به رشته تحصیلیاش آن را نیمهکاره رها میکند و به بازیگری، فیلمنامهنویسی و کارگردانی روی میآورد و در سال۱۳۷۳ ازدواج میکند.
رضا معمولا سالی یک بار به مشهد میآید و ممکن نیست که زنگ خانه همسایههای قدیمی را نزند و خبری از ما نگیرد
کسی بهجز خود رضا عطاران نمیداند؛ شاید نخستین جرقههای بازیگری رانمایشهای طنز روحوضی در منزل کنار خانه پدری اش در وجود او زده باشد.
زمانی که در میلاد حضرت زهرا (س)، حسینیه و مجتمع فرهنگی هیئت منتظرین فرج ولیعصر (ع) که در آن زمان خانهای مسکونی بوده، محلی برای برگزاری تئاتر و جشن میشود.
این خاطرات قدیمی محله، من را به جواد پوراحمدی ۷۰ ساله میرساند.همسایه روبهروی خانه پدری هنرمند محبوب همشهری مان از آن روزها میگوید: «هنوز انقلاب نشده بود. در منزل مجاور خانه رضا که حیاطی بزرگ داشت، سالی یک بار جشنی باشکوه میگرفتیم و تئاتر قسمت اصلی آن بود. تمام اهالی محله از درودیوار و پشت بامهای اطراف بیننده ما بودند. دوسهسالی رضا هم بیننده برنامههای ما بود تا اینکه روزی از من خواست که او را در برنامههای خود شرکت دهم. رضا آن زمان کودکی کمسن وسال، اما پر انرژی و بااستعداد بود و مثل همین روزها نقشش را ایفا میکرد.»
پوراحمدی از این روزهای عطاران هم میگوید: «رضا معمولا سالی یک بار به مشهد میآید و ممکن نیست که زنگ خانه همسایههای قدیمی را نزند و خبری از ما نگیرد.»
«پارچه جلالیان، انواع پارچههای داخله و خارجه»؛ از عنوان تابلوی مغازه پیداست که صاحب آن از کسبه قدیمی محله است.
زیرزمین خانه من بزرگ بود و نوساز؛ رضا از من خواست برای اجرای تئاتر این محل را دراختیار او قرار دهم
بنابراین سراغ صاحب مغازهای که در همسایگی و دیواربهدیوار خانه پدری رضای داستان ماست، میرویم.
حاجحسین جلالیان ۴۰ سالی میشود که همسایه خانواده عطاران است. از علاقه دورودراز رضا به تئاتر میگوید، از روزگار نوجوانی رضا در اوایل انقلاب و اجرای تئاتر برای اهالی محل.
حاجحسین به اجرای تئاتری در همان روزها در منزل خودش به کارگردانی رضا اشاره میکند و میافزاید: «زیرزمین خانه من بزرگ بود و نوساز؛ رضا از من خواست برای اجرای تئاتر این محل را دراختیار او قرار دهم.»
با لبخندی ادامه میدهد: «آن زمان از هر نفر ۲ زار میگرفت تا اجازه تماشای تئاتر را به آنها بدهد!» حاجحسین میگوید: «رضا هنوز هم به این محله و خانه پدریا ش رفت وآمد دارد. گاهی که او را میبینم، اجرای تئاترهایش را بهیادش میآورم و خاطرات قدیمی را زنده میکنیم.»
کلاه شاپو بر سرش، پیراهنی آبی بر تنش و با لبخندی که در لنز دوربین نگاه میکند. اینها مشخصات عکسی از رضا عطاران است که جواد صمدی، دیگر کاسب قدیمی خیابان کوشش ۱۹ و همسایه قدیمی بازیگر ما نشانمان میدهد و میگوید: «آقارضا آدمی متواضع است.
بیشتر کسبه این خیابان، عکسهای یادگاری زیادی با او دارند. اهل تفاخر نیست و هرکس از او درخواست گرفتن عکس یادگاری بکند، جواب منفی نمیدهد.».
هم محلهای قدیمی بازیگر سرشناس کشورمان به خاطرات سالهای نوجوانی با عطاران و عشق بازیگرشدنش اشاره میکند و میگوید: «او از ابتدا هم رابطهای خوب با بچههای محله داشت، افراد زیادی را اطراف خود جمع میکرد و گروه تئاتری داشت که در اعیاد و مناسبتهای خاص، برنامههایی را بهویژه در مسجد امام علی (ع) خیابان کوشش اجرا میکردند.»
جواد محمدزاده، بازیگر فعال مشهدی از اولین آشناییاش با رضا عطاران برای ما میگوید: «افسانه زمینی، شروع آشنایی من با رضا بود. نمایشنامه این کار را حسن حامد براساس یکی از داستانهای کلیله و دمنه نوشته بود که کارگردانیاش هم با او بود.
در این تئاتر، رضا نقش موش را بازی میکرد.» این بازیگر مشهدی میافزاید: «تقریبا سال ۶۶، ۶۷ بود که برای اجرای همین نمایش در جشنواره فیلم فجر ۶۷ رفتیم تهران.
همان سال من آمدم مشهد ولی حسن حامد با برادرش مجید و عطاران «گروه عصر» را تشکیل دادند و نمایشهای موفقی هم در تهران اجرا کردند.»
هنرمند هم دوره با بازیگر محله ما سه صفت «مردمی»، «پسر خوب» و «انساندوستی» را از ویژگیهای اخلاقی او میداند و اضافه میکند: «بگذارید شماره تلفن احمد شادکامی را به شما بدهم. رضا هر وقت مشهد میآید، حتما سراغ او میرود.
اتفاقا همین دو سههفته پیش آمده بود مشهد، به من هم زنگ زد ولی، چون درگیر اجرا بودم، نتوانستم ببینمش.»
زمانی رضا عطاران در مصاحبهای از کلاهش گفته بود، بخشی از صحبتهای کلاهی او اینجا آمده است.
«تاجاییکه یادم است، همیشه کلاه داشتهام، حتی آن زمان که ساعت خوش را کار میکردم. من به کلاه علاقه داشتم، اما از زمانیکه کچلیام بیشتر شد، علاقهام به کلاهم نیز بیشتر شد. سالهاست که کلاه شاپو استفاده میکنم، اما قبل از آن، همان زمان ساعت خوش، از کلاههای باراتا میگذاشتم. باراتا همان کلاههایی است که گنگسترهای ایتالیایی در فیلمهای کلاسیک سرشان میگذاشتند.
اکثرا پارچهای هستند و لبه کوتاهی دارنداما بعد برای تنوع سراغ شاپو رفتم و معتاد آن شدم. فکر میکنم کلاه خیلی در چهره تأثیر دارد. راستش من خیلی به لباس اهمیت نمیدهم ولی کلاه خیلی برایم مهم است.
گرانترین کلاهی هم که تا امروز خریدهام، یک کلاه گوچی تقلبی بود که حدود ۳۰هزارتومان برایش پول دادم!»
«فقط برای من و خانوادهاش مشهد میآید.» این گفته احمد شادکامی، کارگردان مشهدی است.
او از ۱۴ سالگی همبازی تئاترهای رضا بوده و بعد از آن هماتاقیاش شده و اکنون هم یکی از صمیمیترین دوستان همشهری اوست. این کارگردان تلویزیون برای بهیادآوردن آغاز آشناییاش با عطاران برمیگردد به سالهای ۶۲، ۶۳.
«من یکسال از رضا بزرگتر هستم. وقتی نوجوان بودم، ارشاد اسلامی کلاسهای تئاتری را در سالن هلالاحمر خیابان ارگ برگزار میکرد. این کلاسها محفل خوبی برای آشنایی نوجوانان بود.
آشپزی رضا اصلا خوب نبود و تنها غذایی که میتوانست درست کند، نیمرو بود که به آن هم چندان امیدی نمیرفت!
من و رضا هم در همین کلاسها دوست و همبازی یکدیگر شدیم.» شادکامی ادامه همکاریاش با رضاعطاران را در برنامه «رنگینکمان» عنوان میکند و میگوید: «سال ۶۲، ۶۳ بود که مرکز خراسان رضوی برنامه رنگینکمان را تولید میکرد.
این برنامه برای گروه کودک و نوجوان تهیه میشد، اما چون آن زمان شبکه استانی نداشتیم، از شبکه یکپخش میشد. تلهتئاترهای این برنامه اولین همکاری من با رضا بود.»
دوست رضا درخصوص رابطهاش با مرد طنز سریالهای پرطرفدار میگوید: «رضا شوخ بود؛ معمولا گروههای تئاتر همینطور هستند، اهل شوخی و شیطنت.
ما هم رابطهمان بیشتر دوستی بود تا کاری؛ دو نوجوان کمسنوسال و شوخ. شروع رفاقتهای دوران نوجوانی، صداقت، صمیمیت، خاکیبودن و توقع نداشتن و رمز ماندگاری آن هم تغییرنکردن است.
رفاقت من و رضا هنوز مانند همان روزهای نوجوانی است. شهرت نتوانست فاصلهای بین ما بیندازد، او مانند روزهای نوجوانیاش خاکی است و صمیمی.»
بداههگوییهای بازیگر محلهمان را نمیتوانیم فراموش کنیم. در همین رابطه شادکامی بداههگوییها را وصل میکند به سبک کاری حسن حامد، مدرّس همان کلاسهای تئاتر ارشاد.
او میگوید: «سبک استاد ما طوری بود که ناخودآگاه بداهه را به ما آموزش میداد و همیشه جایی برای اتودهای نمایشی خالی میگذاشت.»
شادکامی در این زمان یادی از گروه «عصر» میکند و میگوید: «این گروه تئاتر را آقای حامد تشکیل داده بودند که من، مجید حامد، رضا عطاران، آرش آبسالان، جواد محمدزاده و حجت مشرفی اعضای اولیه آن بودیم.
کمکم رضا شفیعیجم، فریبا کامران، جمشید اسماعیلخانی، رضا جوان و احمد طاهونچی هم به گروه ما اضافه شدند. اما خدارحمت کند حسن حامد را که با فوت او در سال ۷۱ گروه از هم گسست.»
بعد از دیپلم، رضا و احمد برای ادامه تحصیل به تهران میروند. هماتاقی او میگوید: «من کارگردانی میخواندم، رضا طراحی صنعتی. چون رضا در خوابگاه دانشجویی در کوی دانشگاه زندگی میکرد، من هم برای زندگی پیش او رفتم و شدیم هماتاقی.»
این هماتاقی پرده از رازی سربهمهر برمیدارد و میگوید: «آشپزی رضا اصلا خوب نبود و تنها غذایی که میتوانست درست کند، نیمرو بود که به آن هم چندان امیدی نمیرفت! موقع کار کردن هم یا ظرفها را میشکست، یا تخممرغها از دستش میافتاد و بعد هم همان خندههای معروفش را تحویل میداد.»
او درباره ویژگیهای اخلاقی عطاران میگوید: «رضا در عین حال که همیشه شیطنت دارد، آدم خجالتی و محجوبی است.»
شادکامی، عامل موفقیت رضا عطاران را صداقت وی میداند و عنوان میکند: «شاید دلیل تمایز او با دیگران این باشد که او همیشه سعی میکند خودش باشد.
دوست ندارد در هیچ شرایطی به خودش دروغ بگوید. او نگاهی خاص به زندگی دارد و همچنین به چیزهایی که شاید برای ما جدی باشد. او اینطور به آنها نگاه نمیکند و همین نگاه باعث شده که طعم طنز او هم متفاوت باشد، درست مانند غذا درست کردنش (میخندد).»
از او میخواهم رضا عطاران را بهعنوان دوستی قدیمی در یک جمله معرفی کند و او میگوید: «مهربان، باگذشت، بامعرفت.»
* این گزارش سه شنبه، ۱۹ شهریور ۹۲ در شماره ۶۸ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.