کد خبر: ۸۲۷
۱۰ تير ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

هم‌خانه دوران دانشجویی رضا عطاران از سرنوشت بچه‌های گروه «عصر» می‌گوید

گیشه از قدیم یکی از آرزوهای دیرینه ما هنرمندان تئاتر بوده است‌. همیشه با خودمان فکر می‌کردیم آیا می‌شود در مشهد هم گیشه‌ای داشته باشیم و تماشاگران در صف انتظار برای تهیه بلیت بایستند! در گذشته اصلا گیشه‌ای نبود، حتی با کارت دعوت هم به‌زور افراد را جمع می‌کردیم، اما حالا شرایط تغییر کرده است، شنیده‌ام برخی نمایش‌ها بیش از 250‌میلیون‌تومان هم فروش ‌رفته‌اند که اتفاق بسیار نادر و مبارکی برای تئاتر است.

درست روز 18دی سال1371 بود که 4دانشجوی مشهدی تصمیم گرفتند سردیسی برفی در نزدیک خوابگاهشان در خیابان مطهری تهران بسازند، پیکره‌ای که ساختش برای آن‌ها یک صبح تا ظهر زمان برد، اما بعد از ساخته‌شدن مثل بمب در شهر صدا کرد.
صبح روز بعد گردانندگان روزنامه همشهری، قبل از اینکه از ماهیت سازندگان سردیس اطلاعی داشته باشند، تصویر آن را عکس یک روزنامه خود کردند و نوشتند برف سنگین و کم‌سابقه‌ اگرچه آمدوشد را در 4سوی تهران دشوار کرد، اما برای پیکره‌ساز گمنام شهر ما فرصتی پدید آورد تا با دستان توانا، تندیسی همچون مرمر بسازد، اثری بسیار زیبا و چشم‌نواز با عمری بسیار ناپایدار!

یکی از سازندگان این سردیس به‌یادماندنی احمد شادکامی است، نمایشنامه‌نویس و کارگردان مشهدی ساکن محله الهیه که خیلی از ما مشهدی‌ها او را با مستند «دکتر شیخ» می‌شناسیم. البته نه از آن کارگردانان پرهیاهو و پرشروشور که با صدای بلند فریاد می‌کشند، کات، کات، کات! او ظاهری بسیار آرام، متین و موجه دارد و حرف کشیدن از زیر زبانش برای خبرنگار بسیار دشوار است، درست برخلاف دوست، همکلاسی و هم‌خانه‌ای دوران دانشجویی‌اش، رضا عطاران، یکی دیگر از سازندگان سردیس برفی خیابان مطهری تهران!

 

آغاز بازیگری در 14سالگی

احمد شادکامی سال1346 در مشهد به دنیا می‌آید. محله کودکی او خیابان دکتر بهشتی است، او 5برادر بزرگ‌تر از خودش دارد که از میان آن‌ها یونس و رشید علاقه ویژه‌ای به تئاتر داشتند. احمد برای اولین‌بار در سال1356 به سالن تئاتر هلال‌احمر می‌رود و نمایش «آنجا که ماهی‌ها سنگ می‌شوند» را تماشا می‌کند. نمایشی که علیرضا سوزنچی و یونس شادکامی در آن ایفای نقش می‌کنند. 

او درباره علت گرایش خود به دنیای تئاتر می‌گوید: «علاوه‌بر یونس، برادر دیگری دارم به نام رشید که 4سال از من بزرگ‌تر است، او دوست و همکلاسی مرحوم حسن حامد از معروف‌ترین نمایش‌نامه‌نویسان و کارگردانان تئاتر مشهد است که در اوایل انقلاب گروه هنری‌ای به نام «عصر» را گرد هم آورده و نمایش‌های معروفی همچون ارتفاع، بچه تابستان، میلی‌مترها، حاجت، بازی شبانه، افسانه زمینی، موش عاشق و... را بر روی صحنه بردند. 

رشید در سال1360 از بازی در تئاتر کنار کشید و حسن حامد از من دعوت کرد که به جای او به گروه «عصر» بپیوندم، البته من بیشتر به ادبیات نمایشی، نمایش‌‌نامه‌نویسی و نقاشی علاقه داشتم اما بدم نمی‌آمد که بازیگری را هم تجربه کنم. این شد که از کلاس اول دبیرستان کار تئاتر را آغاز کردم.»

 

اولین حضور در رنگین‌کمان

اولین کار هنری احمد شادکامی بازی در تله‌تئاترهایی بود که صبح‌های جمعه از برنامه «رنگین‌کمان» شبکه اول سیما پخش می‌شد. نمایش‌هایی مانند غریق و رهگذران، جوان خیالباف و 2شکارچی که اغلب برگرفته از متون کهن همچون حکایات سعدی، غزلیات حافظ و روایت‌های شاهنامه بوده و در اوایل دهه60 طرف‌داران پر و پا قرصی داشتند. 

احمد شادکامی در این باره توضیح می‌دهد: «نویسندگی این تله‌تئاترها برعهده مرحوم حسن حامد بود و بسیاری از بازیگران موفق تئاتر آن سال‌های مشهد در این نمایش‌ها حضور داشتند، از مجید حامد (برادر کوچک‌تر حسن حامد)، آرش آبسالان و جواد محمدزاده گرفته تا حمید هنرور که این روزها پیراشکی‌فروشی دارد و پیراشکی‌هایش به اندازه هنر بازیگری‌اش درآن سال‌ها معروف شده و همچنین رضا عطاران که سرآمد هنرمندان خراسانی است. البته من به غیر از بازیگری، دستیار کارگردان هم بودم و در نوشتن متن هم کمک می‌کردم.»

 

کوچ به لرستان در آغاز زندگی مشترک

دانش‌آموختگی احمد شادکامی از دانشکده صدا و سیما با 2اتفاق تلخ و شیرین مهم در زندگی‌اش همراه شد. اولی فوت حسن حامد بود، نویسنده و کارگردان جوان مشهدی که در 30سالگی به دلیل عارضه قلبی از دنیا رفت. او در آخرین سال حیاتش نمایش «بچه‌های تابستان» را در جشنواره فجر سال 1370 اکران کرد و عناوین بهترین نمایش‌نامه، بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر کودک را برای نمایشش به دست آورد. 

اتفاق مهم دیگر زندگی احمد در آن سال‌ها، ازدواج با مریم عرفانی بود که حاصل این ازدواج دختری است به نام کیمیا. او در تعریف آن سال‌ها توضیح می‌دهد: «بعد از فوت حسن حامد، گروه «عصر» از هم پاشید، دیگر هیچ کدام از ما تئاتر کار نکردیم، حتی رضا عطاران هم دیگر تئاتر کار نکرد.

من هم دانشگاه را تمام کردم و به استخدام صدا و سیما درآمدم، 7سال ابتدای خدمت به استان لرستان منتقل شدم و در صدا و سیمای خرم‌آباد فعالیتم را آغاز کردم. من در طول این 7سال یکی از فعال‌ترین کارگردان‌های ایران بودم و نزدیک به 20فیلم داستانی، مستند و سریال تلویزیونی کار کردم. 

علت این موضوع برمی‌گردد به جاذبه‌های گردشگری، هنری و فرهنگی استان لرستان که هر هنرمندی را سر ذوق می‌آورد. لوکیشن‌های جذاب، گویش زیبای لری، لباس‌های محلی با رنگ‌های شاد، آداب و رسوم عشایر لرزبان، موسیقی محلی، جاذبه‌های تاریخی و صنایع دستی از جمله جذابیت‌های استان لرستان است که ایده‌های جذابی را برای فیلم‌سازی در اختیار کارگردان می‌گذارد و همیشه مخاطب خاص خودش را دارد. روز دوباره، قصامه، مقصر کیست؟ و عشق منسوخ از جمله کارهایی است که حدود 30سال پیش‌تولید کردم اما هنوز هم از شبکه استانی لرستان پخش می‌شود.»

بعد از فوت حسن حامد، گروه «عصر» از هم پاشید، دیگر هیچ کدام از ما تئاتر کار نکردیم، حتی رضا عطاران هم دیگر تئاتر کار نکرد

 

مستند دکتر شیخ را خیلی دوست دارم

کارگردان سریال عشق منسوخ، 7سال خاطره‌انگیز را در استان لرستان سپری کرد و بعد از آن برای ادامه خدمتش راهی استان خراسان شد. او فیلم‌سازی را در صدا‌وسیمای خراسان ادامه داد و آثاری همچون سریال عشق و خاکستر، تلخ و شیرین، مستند پیشه‌های خراسان که در 50قسمت تولید شده و مشاغل قدیمی استان خراسان را معرفی می‌کند. 

او همچنین مستند معماری قدیمی خراسان و مستند دکتر شیخ را از خود برجای گذاشت. به گفته خودش از میان فیلم‌هایی که تاکنون ساخته و کارگردانی کرده است، مستند دکتر شیخ را بیشتر از همه دوست دارد،.علتش را این‌گونه بیان می‌کند: «مستند دکتر شیخ را خیلی دوست دارم چرا که برای ساخت این مستند داستانی 50دقیقه‌ای خیلی زحمت کشیدم.

از آنجایی که این فیلم، روایتی از گذشته است، باید خانه پدری ایشان، مطب و محل زندگی دکتر شیخ بازسازی می‌شد و این موضوع با توجه به امکانات اندکی که داشتیم خیلی سخت بود. به عنوان مثال هرچه این در و آن در زدیم، یک میز برای بازسازی فضای مطب دکتر شیخ پیدا نکردیم، دسته آخر یک میز کهنه از خانه خرابه‌ای پیدا و استفاده کردیم. 

ما برای روایت زندگی دکتر شیخ با خانواده، همکاران و بیماران دکتر شیخ گفت‌وگو کردیم، البته راضی‌کردن خانواده ایشان به همکاری برای ساخت این فیلم خیلی زمان برد. متأسفانه هیچ اثری از دکترشیخ پیدا نکردیم، حتی یک نسخه! برای همین مجبور شدیم بخش‌هایی از زندگی ایشان را بازسازی کنیم. نقش دکتر شیخ را هم مرحوم «رضا جوان» بازی کرد، او هم روی حساب معرفت و رفاقت قدیمی پا پیش گذاشت، نه دستمزد!»

 

فیلم‌سازی با فلاکت!

کارگردان سریال عشق و خاکستر از امکانات و تخصص و بودجه‌ای که برای صدا و سیمای مراکز استان‌ها در نظر گرفته می‌شود، بسیار گلایه‌مند است. از نظر او مشهد دارای متخصص‌های زیادی در رشته‌های مختلف فیلم‌سازی است، اما همین که آن‌ها اسمی برای خود دست و پا می‌کنند، برای درآمد و پیشرفت حرفه خود راهی پایتخت می‌شوند.

احمد شادکامی در این باره می‌گوید: «بودجه ساخت فیلم یا سریال در مراکز استان‌ها بسیار محدود است، با بودجه اندک شما نمی‌توانید گریمور خوب داشته باشد، از نور و صدای خوب خبری نیست، فیلم‌بردار درجه یک با دستمزد کم کار نمی‌کند و از همه مهم‌تر اینکه با بودجه اندک شما مجبور هستید که به بازیگرانی اعتماد کنید که تجربه آن‌چنانی ندارند.

همه کارها با روانداختن و من بمیرم، تو بمیری انجام می‌شود! این یعنی فیلم‌سازی با فلاکت! ما در مشهد افراد متخصص زیادی داریم اما به محض اینکه در حرفه خود درجه یک می‌شوند برای درآمد و حفظ پرستیژ کاری به تهران مهاجرت می‌کنند. مثلا مستند دکتر شیخ یا فیلم سینمایی فرشته با فیلم‌برداری داوود رحمانی انجام شد که به نظر من از بهترین فیلم‌برداران ایران است اما او بعد از مدتی به تهران مهاجرت کرد و درآخرین کارهای خودش، فیلم سینمایی «تگزاس 1» را فیلم‌برداری کرد، خب این کجا و آن کجا، چه از نظر تجربه و چه از نظر درآمد!»

بودجه ساخت فیلم یا سریال در مراکز استان‌ها بسیار محدود است و همه کارها با روانداختن و من بمیرم، تو بمیری انجام می‌شود! این یعنی فیلم‌سازی با فلاکت!

 

خانواده هنری از جنس تئاتر

خانواده هنرمند و هنردوست شادکامی در پیشرفت و علاقه احمد به تئاتر نقش انکارناپذیری داشتند، او برادر ته‌تغاری است و 2برادر بزرگ‌ترش به نام‌های یونس و رشید از قدیمی‌های تئاتر مشهد هستند.

شادکامی به خانواده هنری خود اشاره کرده و می‌گوید: «به غیر از برادرانم، مختار سرابی، دایی من هم استاد دانش‌سرای هنر در تهران بوده است، او متخصص رقص‌های فولکلوریک ایرانی است و از قدیمی‌های تئاتر مشهد محسوب می‌شود. همسر من هم از خانواده‌ای هنرمند و هنردوست است. 

من وقتی 26ساله بودم با مریم عرفانی ازدواج کردم که او هم سابقه کار هنری در تئاتر دارد و خواهرزاده حسن حامد(استاد تئاتر من و رضا عطاران) است. دخترم، کیمیا هم علاقه ویژه‌ای به نمایشنامه‌نویسی دارد. او ازدواج کرده و در حال حاضر در کانادا مشغول تحصیل در رشته ادبیات نمایشی است. 

علاوه‌بر خانواده، دایره دوستان من هم بسیار محدود است و فقط چند تن از بچه‌های قدیمی تئاتر مشهد هستند که با آن‌ها رفت و آمد دارم. رضا عطاران یکی از آن‌هاست، صمیمی‌ترین دوست تمام دوران زندگی‌ام، حمید هنرور را هم هراز چندگاهی می‌بینم به‌ویژه وقتی هوس پیراشکی می‌کنم! از قدیم هرکسی از دوست و فامیل دور و بر من بوده است با تئاتر سر و کار داشته است.»

 

اصلاح یک فرهنگ قدیمی با «عشق منسوخ»

نتیجه 30سال زندگی هنری احمد شادکامی، نویسندگی و کارگردانی حدود ٢٠فیلم داستانی، ٢٠فیلم مستند و 4تا 5سریال تلویزیونی است که تقریبا همه آن‌ها از شبکه‌های سراسری پخش شده و در این راه افتخارات زیادی را کسب کرده است. او بابت کارگردانی سریال«عشق منسوخ»، فیلم داستانی «فرشته» و برنامه ترکیبی «لحظه» تاکنون 3بار برنده جایزه بهترین کارگردانی از جشنواره تولیدات مراکز صدا و سیما شده است. 

همچنین فیلم‌نامه «یک پنجره برای دیدن» به قلم احمد شادکامی، مقام نخست جشنواره فیلم‌نامه‌نویسی تبریز را از آن خود کرده است. احمد شادکامی درباره این افتخارات توضیح می‌دهد: «جشنواره تولیدات مراکز صدا و سیما در ابتدا هر سال و از اواسط دهه80، هر 2سال یک‌بار برگزار شده و اهدافی همچون ایجاد رقابت تخصصی میان مراکز صدا و سیما، انتقال تجارب موفق، نمایش بهترین برنامه‌ها و برقراری نظام تشویقی و انگیزشی در میان نویسندگان و کارگردانان را دنبال می‌کند.

از میان آثار برگزیده من در جشنواره تولیدات مراکز صدا و سیما، سریال عشق منسوخ خیلی به دلم نشست. این فیلم نگاهی به جایگاه تفنگ در ایلات و عشایر استان لرستان دارد و فیلم‌نامه آن براساس داستان‌های واقعی نگارش شده است. در فرهنگ ساکنان لرستان تفنگ جایگاه ویژه‌ای دارد به طوری که آیین‌های سوگ، ازدواج، شکار، امنیت و هرآنچه با زیست بوم قوم بختیاری و عشایر لر سروکار دارد، با سلاح پیوند عمیقی خورده است. 

استفاده از اسلحه در بسیاری از این مراسم‌ها با حوادث ناگوار و دلخراشی همراه بوده است که سریال عشق منسوخ به این حوادث اشاره داشته و سعی در اصلاح این فرهنگ قدیمی دارد. اصلا کار سینما همین است و برای بیان زندگی ناخودآگاه انسان‌ها اختراع شده است.»

استفاده از اسلحه در بسیاری از این مراسم‌ها با حوادث ناگوار و دلخراشی همراه بوده است که سریال عشق منسوخ به این حوادث اشاره داشته و سعی در اصلاح این فرهنگ قدیمی دارد

 

حال تئاتر مشهد خوب است

کارگردان سریال تلخ و شیرین حال و احوال این روزهای تئاتر شهرمان را مثبت و امیدوارکننده ارزیابی می‌کند البته تا پیش از کرونا! او می‌گوید در 5سال گذشته نویسندگان جوان و کارگردان‌های با‌انگیزه‌ای در عرصه کار حضور پیدا کرده‌اند که خاطرات اوایل دهه60 تئاتر مشهد را برایم تداعی می‌کند. شادکامی دراین باره می‌گوید: «گیشه از قدیم یکی از آرزوهای دیرینه ما هنرمندان تئاتر بوده است‌.

همیشه با خودمان فکر می‌کردیم آیا می‌شود در مشهد هم گیشه‌ای داشته باشیم و تماشاگران در صف انتظار برای تهیه بلیت بایستند! در گذشته اصلا گیشه‌ای نبود، حتی با کارت دعوت هم به‌زور افراد را جمع می‌کردیم، اما حالا شرایط تغییر کرده است، شنیده‌ام برخی نمایش‌ها بیش از 250‌میلیون‌تومان هم فروش ‌رفته‌اند که اتفاق بسیار نادر و مبارکی برای تئاتر است. 

زمان ما هیچ پولی در تئاتر نبود، ما از جیب هم خرج می‌کردیم، حتی خورد و خوراکمان هم با خودمان بود اما امروز بازیگران تئاتر یک درآمد معقول هم از هنرشان به دست می‌آورند. البته این را هم باید بگویم که فضای فرهنگی شهر تغییر کرده است، به‌مرور زمان مردم به تئاتر علاقه‌مند و متوجه شده‌اند که این هنر تا چه اندازه در روح و زندگی‌شان تأثیر‌گذار است. اصلا رسالت اصلی تئاتر ایجاد همین تغییرهاست چراکه شبیه زندگی است.»

 

تحصیل در رشته کارگردانی

هنرمند محله الهیه بعد از دریافت مدرک دیپلم و پشت سرگذاشتن دوران خدمت سربازی برای تحصیل در رشته نقاشی به تهران مهاجرت می‌کند. او با اینکه چندین‌بار در رشته‌هایی مثل طراحی‌صنعتی یا سینما و تئاتر قبول شده‌ بود اما هربار در مرحله مصاحبه‌ها رد می‌شد. 

به قول خودش جوان بود و کله‌اش بوی قرمه‌سبزی می‌داد و سلیقه‌شان با دوستان سینماگر آن روزها یکی نبود. احمد بعد از گذشت چند ماه از دانشکده نقاشی انصراف داده و راهی دانشکده صدا و سیما می‌شود. او درباره دلیل این کار می‌گوید:‌ «نقاشی را دوست داشتم اما دانشجوهای رشته نقاشی دانشگاه تهران در آن روزها با مشکلات مختلفی روبه‌رو بودند، مثلا ما خوابگاه نداشتیم و باید خانه دانشجویی اجاره می‌کردیم، خب با کدام پول؟! سلفمان هم خورده‌ بود به تعمیرات و می‌گفتند تا یکی، 2سال تعطیل است. 

برای یک دانشجوی شهرستانی خیلی سخت است که نه جایی برای خواب داشته باشد و نه چیزی برای خوردن. علاوه‌براین نقاشی رشته پرهزینه‌ای بود و من از عهده خرید ابزار آن مثل انواع قلم، مداد، رنگ و بوم برنمی‌آمدم. همه این‌ها دست به دست هم داد تا بعد از یک ترم بروم دانشکده صداوسیما و در رشته نمایشنامه‌نویسی و کارگردانی ادامه تحصیل بدهم.»

 

خاطرات زندگی با رضا عطاران

هم‌زمان با تحصیل احمد در رشته کارگردانی، رضا عطاران هم طراحی صنعتی دانشگاه تهران قبول شده بود و همین موضوع سبب هم‌خانه‌شدن این 2دوست قدیمی می‌شود. احمد یک‌سال از رضا بزرگ‌تر است، این دو در کلاس‌های تئاتر مرحوم حسن حامد با یکدیگر آشنا شده و با هم به گروه تئاتر عصر پیوسته بودند. 

احمدشادکامی درحالی که از آن روزها به عنوان شیرین‌ترین روزهای زندگی خودش یاد می‌کند، می‌گوید:‌ «رضا در خوابگاه دانشجویی کوی دانشگاه تهران زندگی می‌کرد، من هم برای زندگی پیش او رفتم و شدیم هم‌اتاقی، البته علی سمیعی که دانشجوی رشته گرافیک بود و حمید سلطان‌پور که انیمیشن می‌خواند هم با من و رضا زندگی می‌کردند. 2سال هم‌اتاق بودن با بهترین کمدین ایران، خاطرات شیرین زیادی را برایم برجای گذاشته است. 

خیلی وقت‌ها که با رضا برای پیاده‌روی به خیابان می‌رفتیم، او یک عینک دودی تیره برچشم می‌زد و وانمود می‌کرد که نابیناست

برف‌بازی و ساخت تندیسی که تیتر یک روزنامه همشهری شد، یکی از آن خاطرات به‌یادماندنی است، این پیکره زیبا که ساختش برای من، رضا، علی و حمید یک صبح تا ظهر طول کشید، به‌قدری در تهران سر و صدا به پا کرد که خبرنگاران کیهان و اطلاعات هم با ما مصاحبه کردند، حتی به دیدن آقای کرباسچی، شهردار وقت تهران، هم رفتیم و لوح یادبودی از ایشان به یادگار گرفتیم. بعدها شنیدم که آن شب(18دی سال 71) برای این تندیس برفی نگهبان هم گذاشته بودند!»

احمد در ادامه خاطرات زندگی با رضا عطاران یادآور می‌شود:‌ «خیلی وقت‌ها که با رضا برای پیاده‌روی به خیابان می‌رفتیم، او یک عینک دودی تیره برچشم می‌زد و وانمود می‌کرد که نابیناست! در پیاده‌رو به مردم برخورد می‌کرد، در فروشگاه به قفسه‌های مواد غذایی برخورد می‌کرد و هرچه بود و نبود را روی زمین می‌ریخت! 

بعضی وقت‌ها از مردم می‌خواست که دست او را بگیرند تا بتواند از خیابان عبور کند! خودش هم وقتی نقش نابینا را بازی می‌کرد خیلی جدی بود، هیچ‌گاه خنده‌اش نمی‌گرفت و از ما هم می‌خواست که او را همراهی کنیم. روزهایی هم رضا شفیعی‌جم به جمع ما اضافه می‌شد که باز خود او یک دنیا طنز و خنده بود، یادش به‌خیر، تمام کمدین‌ها و سوپراستارهای امروز سینمای ایران، آن روزها در کوی خوابگاه دانشگاه تهران زندگی می‌کردند، از سعید آقاخانی گرفته تا رضا عطاران، رضا شفیعی‌جم، فرهاد اصلانی، حمید فرخ‌نژاد و ....»

ارسال نظر
نظرات بینندگان
رضا محمدی
|
-
|
۰۰:۰۰ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۰
0
0
مصاحبه جالبی بود . ممنون شهرارا
آوا و نمــــــای شهر
03:44