مادر شهید

روزهایم را با بوی پیراهن پسرم سر می‌کنم
مادر شهید قائمی هنوز هم لباس‌های پسرش را درون ساکی که همراه همیشگی راه مشهد-کرمانشاهش بود، نگه می‌دارد. لباس‌هایش بعد از گذشت ۳۰ سال هنوز نو و اتوکشیده است.
تنها سالی بود که شهید صابر زمانی عاشورا تنها به حرم امام رضا(ع) رفت
شهید صابر زمانی هرسال تاسوعا و عاشورا را در حرم می‌گذراند و آن سال هم تاسوعا به همراه همسر و پسر دو ساله‌اش حرم رفته بودند؛ روز عاشورا، اما انگار می‌دانست قرار است اتفاقی بیفتد، تنهای تنها رفت.
خانواده رضوی، خودشان را وقف دفاع از میهن کردند
خانواده میرزا مصطفی رضوی، از ابتدای شروع جنگ خودشان را وقف آن کردند تا در پایان با یک شهید و دو جانباز شناخته شوند.
علی‌اکبر ما دیده‌بان جنگ بود
مادر شهید علی‌اکبر اصغرزاده با گلایه‌ای تلخ می‌پرسد: چطور بعداز ۳۰ سال حالا سراغمان را گرفته‌اید؟ کسی دل‌نگران خانواده رزمنده‌هایی نیست که شناسنامه‌هایشان را دستکاری می‌کردند تا نوزده‌ساله به نظر برسند.
کوموله‌ها حتی به وسایل محمدجواد هم رحم نکردند
عصمت‌نوربخش می‌گوید: بعد‌ها فهمیدم که گروهی به سرکردگی زنی از کوموله‌ها به محمدجواد و دوستانش حمله کرده و با تیر‌اندازی آنها را شهید کرده‌اند. آنها حتی به وسایل پسرم هم رحم نکرده بودند.
شهید محمد قربانی؛ از اولین شهدای محله امام‌هادی(ع) بود
سال‌هاست که تابلوی «شهیدمحمد قربانی» در یکی از خیابان‌های محله امام‌هادی (ع) دیده می‌شود، او از اولین شهدای این محله بوده است.
شهید محمدحسن علیزاده یک شبه ره صدساله را رفت
شهید محمدحسن به قول مادرش مثل جوان‌های امروزی نبود. اصلا بچه‌های آن سال‌ها انگار که ره صد‌ساله را یک‌شبه رفته باشند، در شانزده‌سالگی یک مرد چهل‌ساله کامل بودند.