نقش نگاهها در نقاشیهای مهدی امینی
یکم دیماه بود که نمایشگاه نقاشی «عینیت» در نگارخانه سروش افتتاح شد. نمایشگاهی که نگاه عمیقِ هنرمندان و هنردوستان بر روی تابلوهای پر نقش و نگار، شاهدی بود بر حجم هنرمندی خالق تابلوهای به نمایش درآمده.
هر بوم، یک دنیا حرف در خود داشت؛ پسرک سیاهپوست خندانرو، پیرمردی که خطوط عمیق روی پیشانیاش سوغات گذر سالهای عمر اوست، کوچهباغهای خزانزده روستایی زیبا که هر بیننده اهل ذوقی را میبرد به سادگیها و صفای دوست داشتی مردمان روستا و تابلوهایی که هرکدام آیینهای شفاف و تمامنما از تراوشات ذهنی نقاشی است که لحظات شاد و روان زندگی آدمهای کوچه و بازار را به تصویر درآورده است.
به سراغ مهدی امینی، هنرمند نقاش محله طلاب و خالق آثار به نمایش درآمده در نگارخانه سروش، رفتیم تا گپ و گفتی با هم داشته باشیم.
- جناب امینی کمی از خودتان برایمان بگویید.
من شهریور ۱۳۵۳ در محله طلاب به دنیا آمدم. از همان کودکی فرهنگ و هنر در خانواده ما واژههای غریبی نبود. پدرم شعر میگفت، برادر بزرگم خط مینوشت و خواهر و برادر دیگرم نیز دستی به ادبیات و نوشتن داشتند.
از همان کودکی علاقه به هنر در من وجود داشت. آنچنان که به خاطر دارم وقتی ۶ سالم بود یکبار یکی از خطاطیهای برادرم را برداشتم و از روی یکی از کلمات آن ۶۰ بار نوشتم تا درست شبیه آن شد. از همان دوران بود که جرقه عشق و علاقه ام به هنر و به ویژه نقاشی در وجود من زده شد.
- پس استعداد هنری در شما ذاتی بود و از کودکی و قبل از آموختن الفبا این هنر را در خود کشف کردید؟
من عقیده دارم استعداد بالقوه در همه انسانها وجود دارد، فقط باید آن را ابتدا کشف کرد و سپس با تمرین و ممارست پرورش داد. در نوجوانی بهشدت تشنه آموختن سرگذشت بزرگان عرصه هنر تاریخ و جهان بودم.
گاه در کنار تحصیل کار هم میکردم و از پساندازی که از دسترنج خود داشتم کتابهای هنری و سرگذشت هنرمندان عرصه نقاشی و مجسمهسازی را تهیه کرده و میخواندم.
هر کتاب را بارها و بارها مرور میکردم تا ملکه ذهنم شود. سرگذشت استادان هنر و ایستادگی در برابر سختیهایی که تحمل کرده بودند به من قوت قلب میبخشید و نمیگذاشت بهراحتی در یأسها و ناامیدیهای ایجاد شده در حین کار سر تسلیم فرود بیاورم.
من تلاش کردم با خواندن و تمرین کردن از زندگی هنرمندان بزرگ سرمشق گرفته و الگوبرداری کنم و با تمرین و ممارست در راهی که حس کرده بودم استعدادش را دارم، هر روز استوارتر از روز قبل قدم بردارم.

- نقاشی را از چه زمان بهطور جدی و حرفهای آغاز کردید؟
البته بنده هنوز خودم را در جایگاه نقاش حرفهای نمیدانم؛ چراکه هر قدم که به سوی هنر بر میدارم با دنیایی تازه و غریب در مقابل دیدگانم مواجه میشوم.
دنیایی که برای شناختش سالها زمان نیاز دارم. اما کار حرفهایام را از سال ۱۳۶۸ با حضور در کلاسهای استادان بزرگوار سپهبدی و تقیزاده و شاگردی در نزد آنان شروع کردم.
- با توجه به خانواده مذهبی که در آن بزرگ شدهاید، آیا مذهب در آثارتان نقش داشته است؟
من شخصاً هنر را یکی از راههای نزدیکی به خدا میدانم. بر همین اساس و بدون هیچ تردیدی مذهب در آثار من بی تأثیر نبوده و نخواهد بود. تفکر و تعقل در ذات انسانها، خصایص ظاهری انسان و طبیعت هر یک آینهای هزارتو از قدرت لایزال الهی است.
نقاشی، یعنی خوب دیدن و وقتی خوب در خلقت انسان و جهان نگاه میکنی جز قدرت خالق هیچ در دل و ذهنت نمود پیدا نمیکند و این یعنی هر نقاشی معادل با یک قدم به سمت خودشناسی و خداشناسی گام برداشتن و نزدیکتر شدن است.
- شما با هنر چگونه به خدا میرسید؟
برای نقاشی از طبیعت صبحهای خیلی زود به دل کوه و دشت میزنم. ترجیح میدهم جاهای بکر و دنج را انتخاب کنم. طبیعت، پالتی بزرگ از رنگهاست.
تنوع رنگ و بافت در طبیعت آنقدر زیاد است که اگر هزاران تابلو هم از یک محل خلق شود، باز هم سالها جای کار دارد و نمیشود حق مطلب را ادا کرد. در طبیعت، خدا را بسیار نزدیک به خود میبینم. هارمونی و تنوع رنگهای بکر، باعث میشود حضور خالقم را به وضوح لمس کنم.
- با این دید و نگرش سوژههایتان را به چه صورت انتخاب میکنید؟
هر تصویری که مرا به سمت خود جذب کند، سوژه من میشود. گاه یک رهگذر با چهره و پوشش خاص، گاه یک فریم از طبیعت که به صورت زنده در حال اجراست و حتی گاه یک عکس قدیمی میتواند سوژه نقاشی باشد.
البته معمول در ۲ مورد اول برای اینکه تصویر سیال است پس از عکاسی از آنها در آتلیه عکس را تبدیل به نقاشی میکنم.
- از نظر خودتان برترین اثرتان کدام است؟
معمولا هر هنرمند و یا نقاش آخرین اثرش را بهترین اثرش میداند. من هم هر بار تابلویی خلق کردهام با دیده تحسین به آن نگریستهام، اما مدتی بعد که تابلوهای جدیدتر با دیدی متفاوتتر خلق میکنم، با خود میگویم هنوز تا رسیدن به حد تعالی هنر و نقاشی بسیار راه نرفته دارم.
نقاش نباید در یک مرحله خودش را حرفهای بداند و دست از آموختن بکشد. چه بسا که این عقیده و یکجا ماندن برای او مثل مرداب عمل کرده و ابتدای مرگ هنری او شود.
- سؤال را به گونهای دیگر مطرح کنم. در وضعیت کنونی کدام کارتان را بیشتر دوست دارید؟
همه آثار از ذهن و قلب من تراوش کردهاند و همه را دوست دارم؛ اما اگر بخواهم یکی را انتخاب کنم آخرین کاری که انجام دادهام را انتخاب خواهم کرد.
در این اثر، که در نمایشگاه عینیت هم در معرض دید علاقهمندان قرار گرفت، ۳ پرتره از مردی مسن در یک قاب قرار دارد. این اثرم به من حس خیلی خوبی میدهد.
- آیا اثری هم تاکنون خلق کردهاید که باعث جلای روحتان شود و آرامش برایتان به ارمغان داشته باشد؟
در نقاشیهایی که تاکنون به تصویر در آوردهام، آن اثری باعث آرامش و جلای روحم شده است که از خودِ درونم نشئت گرفته، نه از ذهن مشتریانی که سفارش کار دادهاند و نه کپی از روی آثار هنرمندان جهان.
دوست ندارم پرنده ذهن و قلبم در چارچوب کارهای سفارشی اسیر باشد. همین است که گوشهای دنج با دنیای نقاشی و هنر را به هر چیز دیگری ترجیح میدهم.

- تاکنون در چه نمایشگاههایی شرکت داشتهاید و بیشتر چه سبکی را برای نقاشی انتخاب میکنید؟
بیش از ۲۰ نمایشگاه انفرادی و گروهی داشتهام. آخرین آن همین نمایشگاه عینیت بود که هفته گذشته ۲۳ اثر از آثارم که به موضوعهای پرتره و طبیعت اختصاص داشت در نگارخانه سروش در معرض نمایش قرار دادم. در این نمایشگاه بیشتر آثارم به سمت و سوی رئال میل داشت.
- از برپایی این نمایشگاهها چه هدف خاصی را دنبال میکنید؟
اگرچه بیشتر نمایشگاههای من گروهی بوده است و زیاد اهل برپایی نمایشگاه فردی و اختصاصی نبودهام، اما هدفم به تفکر وادار کردن همنوعانم در مواجهه با چالش هزارتویی به نام زندگی است.
زندگی، پر است از سیاهچالهایی از جنس طمع، سستی، بی ارادگی، حسادت و ..، اما شما میتوانید با قناعت، تفکر در طبیعت، تعقل در سرگذشت دیگران و آزادگی روح، احساس خوب خوشبختی را به خود و اطرافیانتان تزریق کنید.
- تاکنون در محله خودتان «طلاب» هم نمایشگاهی از آثار هنریتان برگزار کردهاید؟
آموزشگاه من در محله طلاب، نمایشگاه دائمی آثار و نقاشیهای من است. هر کسی هم که بخواهد میتواند بیاید و از آثارم دیدن داشته باشد. بحث این است که متأسفانه هنوز مردم محله و منطقه ما نتوانستند با کارهای هنری ارتباط برقرار کنند.
نتوانستهاند درک کنند که این هنر، غذای روح است. اغلب آدمها فکر میکنند لذت نقاشی در پول در آوردن و گاهی تفریحی قلمزدن است. متأسفانه برای هنر و کارهای هنری آنطور که شایسته و بایسته آن است، تبلیغاتی نمیشود و آن بهایی را که باید و لازم است به کارهای هنری داده نمیشود.
من بدم نمیآید علاقهمندان به هنر نقاشی از آثارم بازدید داشته باشند، اما همیشه محدودیتهایی هست که نمیگذارد آن طور که دوست دارید، کارتان را انجام دهید.
من سعی کردهام همیشه در آموزشگاهم برای هنرجویانی که از محله طلاب میآیند، تخفیفی در نظر بگیرم، اما کسانی که از محله طلاب برای آموختن هنر طراحی و نقاشی به آموزشگاه من میآیند، یک دهم بچههایی هستند که از دیگر نقاط شهر برای آموزش در این دورهها حاضر میشوند.
- سود مالی از نقاشی عایدتان میشود؟
من به نقاشی بهعنوان منبع درآمد نگاه نمیکنم؛ چرا که شغل من چیز دیگری است. البته پیشتر کار سفارشی قبول میکردم؛ اما متأسفانه باید این جمله کلیشهای را تکرار کنم که در کشور ما هنر جایگاه بسیار پایینی دارد.
مردم ما هنوز نتوانستهاند آنطور که شایسته هنر نقاشی است، با آن ارتباط برقرار کنند و آن را ضرورتی برای آرامش روح بدانند.
- برای آینده هنری خود چه برنامهای دارید؟
سفر به فرانسه برای افزودن تجربیات هنریام مهمترین برنامهای است که اکنون به دنبال اجرایی کردن آن هستم. آنجا برای هنر و هنرمند ارزش بسیاری قائل هستند و بزرگترین بیلبوردها و فضاهای شهرهای خود را برای معرفی هنر وهنرمند اختصاص میدهند.
- سخن پایانی؟
در پایان لازم میدانم تشکر ویژهای از استادان بزرگوارم جناب آقایان تقی زاده و بابک داداشزاده داشته باشم چرا که دانش و بینش امروزم را نسبت به هنر به ویژه نقاشی مدیون این عزیزان بزرگوار هستم.
* این گزارش یکشنبه ۱۶ دی سال ۱۳۹۷ در شماره ۳۲۴ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.
