مردم هجوم میآوردند برای دیدن شتر و موهایش را میکندند! بعد منتقلش کردند به مزرعه نمونه. من خودم بعد از آنکه خادم شدم، هفت تا هشت سال هر سال به دیدنش میرفتم.
قدیم کار خیاطی در مشهد سکه بود. آن زمان مردم پوشیدن لباس بازاری را بد میدانستند و لباسهای موردنیازشان را به خیاط سفارش میدادند.
کاظمبستنی رفیق ششدانگ صادقبستنی بود و نخستین مغازه بستنیفروشی بالاخیابان را با کمک هم راه انداختند. آن زمان از بستنیهای متنوع و مغازههای زیاد خبری نبود.
دکتر زهرا عرفانیان میگوید: بارها از بیمارانم کتک خوردهام، اما این موضوع هیچوقت باعث عصبانیت و ترک شغلم نشده است.
تابستانها از حرارت زیاد کارگاه نفس بالا نمیآمد، اما مجبور بودیم بمانیم و کار کنیم، بلکه چیزی یاد بگیریم و برای خودمان استادکار شویم.
با تکمیل بنای صحن عتیق، شاهعباس تصمیم میگیرد نظمی به امور حرم مطهر بدهد. از همین رو یکی از مسندهای مهم یعنی کشیکنویسی شکل میگیرد.
حمیدرضا گیلانیفر بیش از آنکه معلم عکاسی باشد، معلم «چگونه زندگی کردن» است.