در تاکسی آقای عبداللهی در خط فردوسی تا راهنمایی کتاب بخوانید، شعر بشنوید و موسیقی آرامشبخش گوش کنید.
روایت سعید زعفری از روزگاری که پتوها پرنیان نام داشت اما نمدی بود.
یک طناب خریدم و وارد صحن که شدم، دخیل بستم. هرکس میپرسید: «برای چه دخیل بستی؟» میگفتم: «سرطان دارم.» واقعا هم اعتیاد مانند سرطان است و شاید از آن وحشتناکتر.
اسماعیل عطش خاصی برای یادگرفتن داشت. درکنار کارش و سختیهایی که داشت، عصرها به کتابخانه میآمد و تست میزد. نتایج دانشگاه که آمد، او رشته مکانیک قبول شد.
گلخانه نیری حدود ۴۰ سال است که در حدفاصل خیابان قرنی و چهارراه مجد، گل و گیاه مشهدیها را تأمین میکند.
سیدمجتبی ذبیحی از دوره راهنمایی، آنقدر عاشق سرود بود که دستآخر شغلش همین شد، مربی سرود! او اکنون در کارنامه خود، رتبههای برتر کشوری زیادی دارد.
محسن شهرستانی تعریف میکند: سال ۵۵ یا ۵۶ بود که برادرم سیدجواد، برای اولین بار ماهیان تزئینی و آکواریومی را به مشهد آورد.