حاجترواشدن در مشهد به لطف امامرضا(ع)، نهتنها قصههای زیادی دارد، بلکه یادگارها و ردپاهایی هم دارد که به یمن این اتفاق مبارک در تاریخ ماندگار شده است. نمونه آن مسجد فاطمیه هراتیها در خیابان شهید کاشانی8 است؛ مسجدی که زمین آن را بانویی از اهالی روستای هرات شهرستان خاتم استان یزد 110سال پیش و بعد از حاجتگرفتن در حرم مطهر رضوی وقف کردهاست و مردم هم بانی ساختش شدهاند.
مهمترین ویژگی یک نامهرسان امانتداری است که اگر این خصلت را در وجودش نداشته باشد، در کارش به مشکل میخورد. پستچی وظیفه دارد مرسولات پُستی را بیکم و کاست به دست مردم برساند. جدای از تعهد کاری، این یک تعهد اخلاقی است. الگوی همه نامهرسانها شهید قانعی است. آن زمان حقوق بازنشستگان را به نامهرسانها میسپردند و ایشان در مقابل سارقانی که میخواستند پول مردم را بدزدند مقاومت کرد و با گلوله همانها کشته شد. خوشبختانه مردم به قدری به پست و نامهرسانها اعتماد دارند که بستههای بسیار ارزشمندشان را به دست ما میسپارند.
اتفاقات و رخدادها میتوانند به مکانها هویت دهند و آنها را خاطرهساز کنند. ایستگاه راهآهن مشهد خاطراتی از دهه60 و سالهای جنگ تحمیلی در دل خود جای داده است. این ایستگاه پر است از خاطرات تلخ و شیرین اعزامها و راهیکردن عزیزان به میدان نبرد.
آرام محرابی معتقد است: بهترین پرستار مادران شهدا، دخترانشان هستند. به همین دلیل به مناسبت روز پرستار همایشی را با عنوان «خواهران حاج قاسم» تدارک دیدهام که در آن از هر استان 3خواهر شهید داوطلب را به قید قرعه انتخاب و به مشهد دعوت میکنم. از آنجایی که در میان این افراد، تعدادی خواهر شهید مدافع حرم نیز هستند که سن آنها کم است و باید به همراه مادرانشان سفر کنند، با همکاری هیئت قمر بنیهاشم(ع) و اعضای انجمن خواهران شهدا برای پذیرایی از 150نفر آماده میشویم.
از تکاوران بازنشسته نیروی دریایی ارتش است که در طول 8سال دفاع مقدس در نوک پیکان نبردها قرار داشته است. در نوجوانی عاشق تیپ و استایل نیروهای دریایی ارتش شد و به استخدام این ارگان درآمد. فکر میکرد قرار است سوار کشتیهای قارهپیمای غولپیکر شود، لباسهای ملوانی بپوشد و کل دنیا را سیاحت کند، اما دیدن جنگ و جنگیدن نصیبش شد. علیرضا دیبا ناوسران بازنشسته نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی، مثل بیشتر نظامیها مرتب لباس پوشیده است، صاف راه میرود و شمرده حرف میزند. میگوید این فقط ظاهر است و از درون با بیماریهای زیادی دست به گریبان است. کارت جانبازی 25درصدی ارتش و 15درصدی بنیاد جانبازان را نشانم میدهد و میگوید در طول جنگ جراحتهای زیادی داشته است که اصلا فرصت پیگرفتن آنها را نداشته است.
هفته گذشته در فرهنگسرای امت منطقه5، جشن تولدی خاص برگزار شد. این جشن نه برای یک فرد بلکه برای کتابخانه کوچک اما فعال این مجموعه بود که سال گذشته در همین ایام افتتاح شد.
پس از سه ماه حضور در جبهه، 64/۱/18 ساعت ۵ بعدازظهر در جزیره مجنون بمب شیمیایی زدند. دود غلیظ و بوی نامطبوع همه جا را فراگرفته بود؛ به زحمت سرم را بالا آوردم؛ صحنههای دردناک و فراموشنشدنی را دیدم. سربازی در یک متری لاشه بمب، مغز سرش و محتویات شکمش بیرون ریخته بود. دیگر توان راهرفتن نداشتم. من در دومتری بمب بودم. گاز شیمیایی تأثیرش را گذاشته بود.