شهید - صفحه 63

زن‌ها کجای جنگ ایستاده بودند؟
در سال‌های دفاع مقدس، کار سخت مردان، جنگیدن بود و کار دشوار زن‌ها دل‌کندن؛ دل‌بریدن از همسر، فرزند، برادر، پدر... . چه دل‌هایی که از دیدن جنازه مثله‌شده عزیز خون شد! جز این‌ها بسیاری از زن‌ها خودشان را تاحدامکان به فضای جنگ کشاندند. آن‌ها یا برای همراهی با شوهر، در مناطق جنگی ساکن شدند یا در آغاز جنگ، رویاروی دشمن ایستادند.روایت‌های این زنان از روزهای دفاع مقدس، حقیقت سیاه جنگ را برهنه‌تر می‌کند و روایت‌های کامل‌تری از این رویداد تلخ فراموش‌نشدنی، پیش روی ما می‌گذارد.
وقتی در و دیوار شهر با ما حرف می‌زنند
مشهد بعد از تهران، جزو اولین شهرهایی بود که دیوارهای کوچه‌ها و خیابان‌هایش با یاد شهدا زنده شد. حالا که روی بیش‌از صد دیوار شهر، تصویر شهدا نقش بسته است، بیش از هرزمانی می‌توان به درستیِ تصمیم دهه 60 و 70 پی برد. امروز دیوارهای شهر رنگ دارند، نقش دارند و از همه مهم‌تر اینکه هویت دارند.
مردم ستون جنگ بودند
مردم در جنگ حاضر بودند. جنگ متعلق به آن‌ها بود انگار. آن‌ها جایی سرباز بودند و جایی فرمانده. جایی رزمنده بودند و جای دیگر مدافع. همه‌چیز بر گُرده آن‌ها می‌چرخید تا درکنار نیروهای ارتشی بایستند و دفاع از مرزوبومشان را پیش ببرند؛ دفاعی مقدس از کشوری که برای حفظ هر متر از آن، خونی بر زمین ریخت و پیکری بر زمین افتاد. چهره جنگ برای ما، چهره مردمی بود که آموخته‌اند با جانشان از میهنشان دفاع کنند؛ گاهی اشک بریزند و گاهی بخندند.
گریز به خط مقدم/ راهکارهای نوجوانان برای اعزام به جبهه
داستان نوجوانان در حماسه هشت‌ساله، داستانی شگفت‌انگیز است. اعداد و ارقام آن‌قدر بزرگ است که نمی‌‌توان به‌همین‌راحتی از کنارش عبور کرد و آن را نادیده گرفت. جنگ که مردان خانواده، برادرهای بزرگ‌تر و پسرهای فامیل و همسایه را به جبهه کشاند، مادران را مضطرب کرد و نقش نان‌آور به آن‌ها داد، روی نوجوانان خانه نمی‌توانست بی‌اثر باشد. پسرهای کوچک خانه هم که هنوز محاسن به صورتشان ندویده بود، دنبال نقش در این دفاع گسترده بودند. آن‌ها نمی‌توانستند بنشینند و نگاه کنند. همین شد که داستانی مکرر در محل‌های ثبت‌نام و اعزام شکل گرفت.
مشهد، پایگاه و پناهگاه جنگ بود
شهر مشهد بر همین قاعده، روزگاری نه‌تنها سنگر، که پایگاه و پناهگاه رزمندگان کشور بود؛ شهری که در نقطه‌نقطه آن، مردم از مدار زندگی عادی خود خارج و جزئی از یک کل شده بودند که برای حفظ میهنشان از خود می‌گذشتند. از خانه به کوچه، از کوچه به مسجد، از مسجد به مدرسه و از آنجا به جای‌جای شهر می‌رفتند و نقش خودشان را در دفاع از قامت کشورشان اجرا می‌کردند تا خمیده نشود.
قصه جانبازانی که خبر شهادتشان زودتر از خودشان رسید
در طول سال‌های دفاع مقدس مواردی گزارش شده که فرد در جبهه یا بیمارستان بوده اما خبر شهادتش به خانواده رسیده است. گاه حتی خانواده برای عزیزشان مراسم تشییع پیکر و عزاداری برگزار می‌کردند، اما بعد از مدتی، رزمنده به خانه برمی‌گشت؛ به‌طوری‌که وقتی خانواده، فرزندشان را می‌دیدند باور نمی‌کردند او زنده باشد.
فرماندهان خراسان از نگاه رزمندگان
سال‌1360 فرماندهی نیروی زمینی ارتش ایران را به عهده گرفت و عملیات‌های بسیاری را با منطق‌های نظامی و حساب‌شده راهبری کرد. با‌این‌حال هیچ‌گاه داشتن تانک و تفنگ را ملاک پیروزی نمی‌دانست و همواره تأکیدش بر خداباوری بود. این فرمانده متعهد ۲۱فروردین‌۷۸ درحالی‌که با خودرو شخصی به‌قصد عزیمت به محل کارش از خانه خارج شده بود، هدف گلوله تروریست منافق قرار گرفت و به شهادت رسید.