پدر شهید ان حسینی، بهخاطر بیتابیهای همسرش دوازده سال نتوانست به او بگوید فرزندانش شهید شدهاند. حاجمهدی برای اینکه بیماری همسرش عود نکند، باروبندلیش را جمع کرد و به قول خودش، پناهنده امامرضا (ع) شد.
جواد صفدری هم در انقلاب سیاهچالهای ساواک را تجربه کرد، هم در دوران جنگ تحمیلی راهی خط مقدم شد اما همیشه با یاد همسر و فرزندانش، زندگی را سپری میکرد و همسرش مریمخانم هم با صبوری و قامتی استوار، پناهگاه گرم خانواده بود.
مزار پسرم در بهشت رضا خالی است. در این سالها که شهدای زیادی را آوردهاند منتظرش بودیم اما هنوز سعید شهید ما نیامده است؛ شاید هم بهجای شهید ی دیگر در شهری دیگر آرام گرفته! کسی چه میداند؟
مادر شهید جواد جهانی میگوید: جواد تصاویری را از مادران شهید به من نشان میداد و میگفت: مادر، ببین این مادر شهید چقدر خوشحال است و میخندد. حالا که سر مزارش میروم، گریه میکنم و میگویم: شهید شدی و من خندانم.
برگه مرخصی ۱۵ روزه مرتضی هنگام شهادت درجیبش بود، اما قسمت نبود از آن استفاده کند؛ خواهرش میگوید: برای رفتن به جبهه پول نداشت و چون میخواست بیخبر از پدر و مادرم به جبهه برود از من پول قرض گرفت و قول داد که جبران کند.
همسر محمدصالح احمدجامی میگوید: مرد کمحرفی بود و کمتر برای ما از جبهه و جنگ تعریف میکرد. داستان مجروحیتها را هم از زبان همرزمانش میشنیدیم که به دیدن او میآمدند. اما مهمترین مجروحیتش مربوط به افتادن تانک در رودخانه کارون میشد.
تاریخ تولد شهید رجبعلی رنجوری را از روی شناسنامه باطل شدهاش پیدا میکنم؛۱۴ فروردین۱۳۳۴ و روز شهادتش هم پای تابلوی نقاشی پرتره او که به دیوار اتاق آویزان شده ۷ آبان ماه سال ۱۳۶۵ است.






