شهید  علی ترکجوکار به دلیل علاقه فراوان به بارگاه ملکوتی امامهشتم(ع) زندگی در مشهد را به تهران ترجیح میدهد و همراه همسر و دو فرزندش یکی از محلههای اطراف حرم را برای زندگی انتخاب میکند.
                خانم حمامی، مادر شهید  میگوید: امیرحسین همیشه وقتی عکس  شهید ی را میدید میگفت یک روز عکس من را هم روی در و دیوار شهر میبینید و به آن افتخار میکنید. لحظه شهادت پای تنور نان میپخته که به پاسگاه حمله میکنند و....
                طلعتخانم نیکنام هروقت، هرجا، کاری از دستش برمیآمد، برای دیگران انجام میداد. شاید به همین دلیل بود که همه به نفس حق او باور داشتند و برای رفع غمو بیماری و رفع مشکلاتشان از او طلب دعا میکردند.
                «مکّیه غلومی» یکی از هزاران مادرِ جوانازدستداده خرمشهری است که بهانه شهادت پسرش، او را شاعر ۱۱ جلد کتاب میکند؛ ۱۱ جلد کتابی که با نام «مرثیههای اولیا» نوشته «امسید نورالموسوی» به چاپ رسید.
                 شهید ناصر عظیمی آخرین فرزند خانواده عظیمی بود که سال ۱۳۴۸ دیده به جهانگشود؛ آن زمان مادر هنوز داغ ۱۳فرزند فوتشدهاش را داشت.  شهید ناصر عظیمی چهاردهمین فرزند خانواده بود که در۱۴ سالگی  شهید  شد.
                چندسالی است نام « شهید ه زنگویی» بر تابلو  شهید کامیاب ۶۰ نقش بسته است. او در حج تمتع سال۱۳۶۶، زمانیکه با مشتهای گرهکرده در راهپیمایی برائت از مشرکین حضور داشت، به دست رژیم سعودی به شهادت که آرزویش بود، رسید.
                این روایت قصه به دنبال هم گشتن سیدحسن و پسر  شهید ش سیدکاظم مهدیزاده در جبهه است. اول پسر به جبهه میرود و بعد هم پدر به دنبالش. این دو همیشه چندقدم از فاصله داشتند تا روزی که پیکر پسر برمیگردد و دوباره در سردخانه معراج شهدا به هم میرسند.
                





