صندوق خاطرات

روزگار بلیت‌های دو قِرانی به روایت علی‌اکبر علیزاده
آقا‌علی‌اکبر می‌گوید: اصلا کسی از زیر کار بلیت‌خریدن در نمی‌رفت. در شهرک رضوی بلیت می‌فروختم و زمانی‌که برای نماز می‌رفتم، مردم بلیت را از پشت نرده دکه برمی‌داشتند و پولش را می‌گذاشتند.
حمایت اهالی فاطمیه از نیرو‌های گشت شبانه بسیج
همسایه‌های جهادگر فاطمیه که از سال‌۱۳۹۵ حول محور گروه جهادی شهید‌صاحبنظر دور هم جمع شده‌اند، کمک به تأمین تدارکات برای نیرو‌های گشت شبانه بسیج محله را به فهرست بلند فعالیت‌هایشان اضافه کرده‌اند.
ترویج ورزش همگانی با دویدن از ۲۰ متری طلاب تا گلشور
حسین مرصعی سال‌های متمادی، صبح‌ها پیش‌از رفتن به سر کار، فاصله خانه تا قبرستان گلشور قدیم (بوستان بهشت کنونی) را با لباس ورزشی دویده است تا فرهنگ ورزش‌کردن را میان اهالی محله ایثار جا بیندازد.
آقا مرتضی کاملی برای علم گردانی، کشتی‌گیر شد
با اینکه کشتی گرفتن در گود کشتی و حتی بردن قند، زیر زبان مرتضای جوان مزه شیرینی داشت، اما او اصلا کشتی را برای این می‌گرفت که قوی‌تر بشود و بتواند علم بزرگ روستا را بر دوش بکشد.
خاطره‌بازی از کوچه‌ «پی‌آب‌مسگرها» تا بازار گنبد خشتی
علی کاظمی تعریف می‌کند: شیر آب که نبود، مردم از آب قنات استفاده می‌کردند برای وضو و آشامیدن. ظهر که می‌شد، رضا آهنگر بدون معطلی قفلی روی در دکان می‌زدند و با آب همان چاه وضو می‌گرفت.
زندگی شهری اکرم صالحی در طبیعت سرافرازان
اکرم خانم می‌گوید: بچگی ما در کوه‌ها گذشت. پنج‌ساله بودم که بازی می‌کردیم. من دم یک مار را به‌جای بند کفشم گرفتم و پس از حرکتش چنان فرار کردم که پایم به سنگ گیر کرد. طوری زمین خوردم که سرم شکست.
روایت حمیدفخرایی از باغ‌های توت محله هفده شهریور
حمید فخرایی تعریف می‌کند: باغ یک‌قِرانی روبه‌روی خانه‌مان بود. در گذشته، هر‌کس می‌خواست از آب یا فضایش استفاده کند، باید یک‌قِران پول می‌پرداخت. با بچه‌های محله هر‌روز عصر مقابل همین باغ، بساط فوتبال‌بازی ما به راه بود.