علیاصغر حسنپور تعریف میکند: مرحوم مادرم دختر یکی از حاجیهای محله را برایم در نظر گرفته بود. من آوازه او را شنیده بودم، اما ندیده بودمش. مادرم تنهایی رفته بود و حسابی حاجی را آماده کرده بود.
برای مجید آراسته که سه نسل قبل از خودش هم زاده اینجا هستند، توس یعنی بهترین جای دنیا؛ نقطهای که پدر و پدربزرگ و اجدادش هم با وجود تمکن مالی فراوان دل از آن نکندند. مجیدآقا هم پا جای پایشان گذاشت و وفادار به این خاک ماند.
یک استخر بزرگ در میدان سرلشکر مظاهری بود که به آن سیلبند میگفتند، خیلیها برای شنا به اینجا میآمدند، غافل از اینکه این استخر مانند باتلاق آدمها را در خودش فرومیکشید. سال ۱۳۷۵ چهارجوان اینجا غرق شدند.
ابوالقاسم حاذقی از سماورسازان قدیمی است. او از دهه ۱۳۳۰ کارگاهی را در شهر درگز راه میاندازد و سماورهای پناهندگان شوری را تعمیر میکند.
سیدعلی خراشادیزاده تعریف میکند: آنزمان دومغازه بیشتر در کوچهمان نبود. یکی مغازه حاجصفر موتورساز و دیگری علیآقا بقال. همیشه مقابل مغازه حاجصفر دروازه فوتبالمان به راه بود. او با بازی ما مشکلی نداشت.
طاهره حسنآبادی یکی از قدیمیترین ساکنان کوچه موعود است. میگوید: درِ خانهام همیشه به روی همسایهها باز است و دوست دارم هر روز به خانهام بیایند. ما حالا مثل یک خانوادهایم. باید هر روز احوال همدیگر را بپرسیم.
گلولهای نصیب جمشید مهدویکوچکسرا شد. میگوید: «اشهدم را گفتم و از حال رفتم. من را انداخته بودند در یک ژیان و به بیمارستان شاهرضا رسانده بودند. با آخرین رمقی که داشتم، اسمم، راهآهن و کوچه بهآفرین را گفته بودم.»