۱۰ ساله بود که بههمراه خانواده از کوی کارمندان راهی خیابان سحر ۲۳ در محله انقلاب شد. بالاخره پدرش زمینی را که در این محله داشت، ساخت و آنها در دهه۶۰ جزو اولین ساکنان این کوچه شدند. آن موقع در محله انقلاب، خبری از آب و برق نبود. تاجاییکه چشم کار میکرد، بیابان بود.
شبها از ترس مار و عقرب خواب نداشت. چندسالی طول کشید که محله آباد شد. ازطرفی سگ ولگرد در محله زیاد بود و اگر اهالی میخواستند دوری در محله بزنند یا بچهها بازی کنند، باید حواسشان به این مشکل میبود.
زهرا بهزادیان متولد ۱۳۵۵ است. با او به محله انقلاب رفتیم تا خاطراتش را از سالها سکونت در این محله بشنویم. در دهه۶۰ آب لولهکشی در محله نبود. ماهی یکبار برایمان آب میآوردند. البته قناتی در آیلند میانی بولوار شهیداصلانی فعلی بود که برای شستوشواز آن استفاده میکردیم. این قنات با آسفالتشدن بولوار از بین رفت.
جایی که حالا درمانگاه دایر است، در شهید اصلانی ۵۸ زمانی قصابی آقای واحدی بود. دهه ۷۰ کنار ملک آقای واحدی چندگوسفند زنده میچریدند و هرروز این قصاب، گوشت تازه دست مردم محله میداد. سال۸۵ آقای واحدی ملکش را فروخت و از این محله رفت.
من با مینیبوس حمید صفرنیا از سال۶۸ تا ۸۵ از مقابل مسجد صاحبالزمان (عج) تا خیابان دانش فعلی رفتوآمد میکردم. نرخ کرایه ۲۰ ریال بود، به ۱۰۰ ریال هم رسید. آقای صفرنیا حالا بنگاه املاک دارد.
مدرسهای که به آن میرفتم، همین خانه دوطبقه بود. به یاد دارم تا قبل از ورودم به این مدرسه آنقدر تعداد دانشآموزان کم بود که چندپایه باهم در یک کلاس برگزار میشد. در سالهای بعد، مدرسه به ساختمان دیگری منتقل شد.
عموحسن همکار پدرم بود. او ۲۵ سال پیش به این محله آمد. عموحسن عطایی و پدرم هیئت محبانالرضا (ع) را در محله راه انداختند. آن زمان برای رفتن هیئت محله به حرم ماشین نبود و همگی سوار وانت میشدند.
شهربانو محمودی از همسایههای قدیمی ما بود. من و مادر و خواهرها از ترس حمله سگ با خانمهای خانواده محمودی از خانه بیرون میرفتیم. آن زمان نانوایی در محله نداشتیم. پدرم هر زمان که از محل کارش برمیگشت، سی نان روی ترک موتورش میگذاشت و به هر خانواده، از جمله خانواده محمودی چندنان میداد.
* این گزارش سهشنبه ۲۳ مردادماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۷۷ شهرآرامحله منطقه ۷ و ۸ چاپ شده است.