تصویر پرموتور مغازه قدیمی حاشیه بهجت و کاشانی از تصاویری است که اغلب عابران هرروزه چهارراه حجت (زرینه سابق) تماشا میکنند؛ مغازهای که سالها، دوچرخههای پرشمار منطقه و خرابیشان چراغش را روشن نگه داشته بودند؛ مغازهای که کرکرهاش هر صبح به همت حاجمحمود نصیریمیبدی بالا میرود.
پیرمردی ۷۵ سالهای که نمیشود بهسادگی از کنارش گذشت، پر است از حرف و خاطرههایی که کمتر شنیدهایم و از زمانهایی میگوید که دوچرخه و درشکه، وسایل رفتوآمد شهروندان بود. از مشهدی میگوید که در اطراف حرم متمرکز بود، از ترافیک و آلودگی این روزها، از همسایهداری، اعتماد و کار. حاجمحمود و خاطراتش از محلات بالاخیابان و نوغان سوژه امروز ماست.
سال۱۳۳۵ شاگرد دوچرخهسازی بودم. بعد چهار سال سرقفلی مغازه فعلی را به ۵هزار تومان خریدم
چند سال است که در این محله کاسب هستید؟
حدود سال۱۳۳۵ شاگرد یک دوچرخهسازی بودم؛ روبهروی همین مغازه فعلی. سال۳۹ به سربازی رفتم و بعد از برگشتنم دوباره شدم شاگرد همین مغازه، چون قبل از رفتن به سربازی، دوچرخهسازی را بلد شده بودم. چهار سالی که گذشت، سرقفلی همین مغازه فعلی را به قیمت ۵هزار تومان خریدم و کاسبیام را راه انداختم. اوایل کارم دوچرخهسازی بود و بعد موتورسازی را در حدود سال ۱۳۴۳ و ۱۳۴۴ بهصورت تجربی یاد گرفتم. الان هم چند سالی میشود که نه دوچرخهسازم و نه موتورساز؛ موتورفروشم!
گویا هنوز هم با دوچرخه رفتوآمد میکنید؛ سختتان نیست؟
چه سختی؟! اتفاقا برای سلامتی بسیار مفید است. روزگاری همه در همین محل، با دوچرخه رفتوآمد میکردند. آن زمان باد کردن لاستیک دوچرخه «یک قران» میشد. به نظر من بهترین وسیله نقلیه دوچرخه است؛ نه آلودگی دارد و نه جای پارک آنچنانی میخواهد. خودم مسافتهای نزدیک را با دوچرخه و مسافتهای طولانیتر را با موتور رفتوآمد میکنم. البته ماشین هم دارم که بیشتر در خانه پارک است.
پس موتورسوار هم هستید.
جوانتر که بودم یک موتور سوزوکی۱۰۰۰ داشتم؛ از تهران خریدمش و با قطار به مشهد آوردم. مدتی سوارش شدم و بعد از مدتی قسطی به یکی از اهل محله فروختم. الان یک موتور هندا۷۰ ژاپنی دارم که ۳۵سال از عمرش میگذرد و برخلاف موتورهای چینی امروزی کممصرف و بدون صداست و تابهحال نیاز به تعمیر هم پیدا نکرد.
و چه شد که موتورفروش شدید؟
شرایط به گونهای پیش رفت که در برههای، خودم از هندوستان موتور وارد میکردم؛ آنجا بود که بیشتر بهعنوان یک فروشنده شناخته میشدم. در حال حاضر هم بیشتر از شرکتهای داخلی که مونتاژکننده هستند، موتور میخرم و میفروشم.
موتورفروشی از آن مشاغلی است که با سرما دچار رکود میشود. مردم در فصل سرما کمتر سوار موتور میشوند. اگرچه این سالهای اخیر مانند قبل خبری از بارندگیهای زیاد و یخبندانهای هفتگی نیست، همین سرماهای بیبرف و باران هم کار ما را تحتتاثیر قرار میدهد و باعث میشود که ششماهه اول سال شرایط خرید و فروش در بازار خوب باشد و ششماهه دوم سال قیمتها و مشتری افت کند؛ البته قیمتها زیاد پایین نمیآید.
برای ما موتورفروشها اینگونه است که در ششماهه اول سال باید پول موتورهایی را که میخریم، نقد بپردازیم، اما در ششماهه دوم باتوجه به همین مواردی که گفتم، کارخانهها و فروشگاههای پخش موتورسیکلت با شرایط و چک هم به ما موتور میفروشند.
همانطورکه میدانید موتورسیکلت در دست جوانها به وسیله خطرناکی بدل میشود. باتوجهبه اینکه شما سالهاست با موتور سروکار دارید، برای اهالی محلتان چه توصیههایی دارید تا این خطرات احتمالی به حداقل برسند؟
رعایت همه نکات ایمنی؛ همین. هیچچیز ارزشمندتر از سلامتی نیست. با رعایت نکات ایمنی و تخلف نکردن، سلامتی موتورسواران تامین میشود. خود من تا امروز یک ریال هم جریمه نشدهام، چون اصول را رعایت میکنم و مراقب هستم نه به خودم آسیبی برسد نه به دیگران. همین است که علاوهبر اینکه خودم از کلاه ایمنی استفاده میکنم، به خریداران موتورسیکلت هم این توصیه را دارم. خوشبختانه بیشتر موتورسوارها خودشان این موارد را میدانند و از کلاه ایمنی استفاده میکنند، اما جوانها هم بهتر است بیشتر مراعات کنند وگرنه خدای ناکرده هم برای خودشان پشیمانی به بار میآورند هم برای دیگران.
جناب آقای نصیری بهنظر میآید که قدیمیترین کاسب محله هم باشید.
فکر میکنم. البته آقای وارسته، خواروبارفروش محل هم هستند که دوسهسال بعد از من به این اینجا آمدند. مرحومحاجآقایسیادت متولی اصلی چاپخانه سیادت که در کاروانسرای امیرنظام در طبرسی مغازه داشتند و بعد از خرابی کاروانسرا به اینجا آمدند نیز از قدیمیهای محله بودند.
در زمان پهلوی دوم، شخصی به نام زرینه در این چهارراه کارگاه قالیبافی داشت. این چهارراه به خاطر کارگاه ایشان به چهارراه «زرینه» معروف شد. بعدها البته با ساخت مسجد حجت، اینجا به چهارراه حجت هم معروف شد.
میتوانید بگوید در سالهایی که اینجا هستید، کسبه محل چه تغییری کردهاند؟
کسبه اینجا مردمدار بودند و معتمد، اما انگار امروز اعتماد به هم و اعتماد به مردم از میانشان رفته است. اصلا امروز مشکلات زیاد شده و اعتماد و اطمینان مردم از بین رفته است. سر همین چهارراه زرینه مرحومنوراللهی نانوایی داشت. بدون هیچ چشمداشتی به کسبه پول قرض میداد و ماهیانه قسطی پولش را پس میگرفت ولی امروز کدام کاسب این کار را برای دیگری میکند؟ مردم محله در قدیم بیشتر حواسشان به هم بود و هوای همدیگر را بیشتر داشتند.
خود من فقط با چند نفر از کاسبان قدیم محله در ارتباط هستم و با همانها میجوشم. رفاقت و همسایگیمان قدیمی است و حرف هم را میفهمیم. اگر صبح نروم و از مغازهشان چای نگیرم، موقع نماز در مسجد به من میگویند «جای بهتری پیدا کردی که نیامدی چایی ببری؟»
* این گزارش پنجشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۲ در شماره ۸۶ در شهرآرا محله منطقه ثامن چاپ شده است.