وقتی حوادث در جغرافیای وسیعی مثل یک شهر اتفاق میافتد، میشود بحث داغ روز و دور همی ها، مثل سیل و آب گرفتگیهای اخیر که مردم شهرمان را درگیر خود کرد تا خاطره سیلهای خانه برانداز در ذهن قدیمی ترها زنده شود.
خاطره خرابیها و به دنبالش همدلیها و مهربانی همسایهها و حتی غریبهها و ناآشنا. قدیمی محله شهید مطهری با ما از این خاطرات گفت.
چند پیرمرد در بوستان طراوت یا همان «اماج کماج» دیروز، دور هم نشسته اند و یکی با هیجان از سیل هفتادسال قبل یاد میکند، وقتی که چهار سال بیشتر نداشته است. از خراب شدن همه خانههای کاهگلی روستایشان در گوارشک و آب بردن مرغ و گوسفند و بز اهالی میگوید و پیرمردها و پیرزنهایی که جان به آب گل آلود دادند.
او که خودش را غدیر غدیری معرفی میکند، میگوید: اولین سیلی که در خاطر دارم، مربوط به زمانی است که هنوز خیلی بچه بودم. آب گل آلود که راه به سمت روستا گرفت، بزرگ ترها میدانستند تا چند دقیقه دیگر، این آب روان به سیلی خانه برانداز و نابود کننده تبدیل میشود. به همین دلیل پدرم با سرعت به سمت نردبان چوبی رفت و در حالی که اسم مادرم را فریاد میزد، نردبان را پای درخت توت مهار کرد. آب به مچ پای پدرم که رسید، مادرم روی شاخه قطوری جا گرفته بود و پدر مشغول بستن طناب چاه به کمرم بود تا مادرم من را بالا بکشد.
حاج غدیر ادامه میدهد: آب تا زانوی پدرم که رسید، نردبان را آب برد و او فقط توانست به تنه تنومند درخت بچسبد و خودش را به سختی بالا بکشد و از مرگ نجات پیدا کند.
مرد که سیل اخیر، خاطرات روزهای کودکی اش را زنده کرده است، از سیل اواسط دهه ۳۰ در راسته بیست متری حجت میگوید و زمانی که سیل به قسمت گود محله افتاد و همه نوزده خانه آن قسمت را خراب کرد.
او تعریف میکند: قبل از ساخت خانه ها، آن قسمت کوره آجرپزی بود؛ جایی که عمق بیشتری نسبت به جاهای دیگر محله داشت. بعد از جمع شدن کوره، بعضی از مردم بدبخت و بیچاره، از سرِ نداری و استیصال درون آن گودال، خانههای چهل پنجاه متری ساختند، خانههایی گلی که با کوچکترین سیل و زلزله با خاک یکسان میشد. آن روز باران که شدت گرفت، ساکنان آن خانهها از ترس به بالای گودال رفتند؛ برای همین با آنکه خرابی زیادی داشت، خدا را شکر با مرگ ومیر همراه نبود.
غدیری که تجربه دو سیل خانه برانداز را در کودکی اش، یکی در چهارسالگی و دیگری در دوازده سالگی دارد، تعریف میکند: نمیدانید آن همدلیها و مهربانیها چقدر میتوانست قوت قلب و امید بخش باشد.
مهربانی و نوع دوستی مردم روستاهای بالا و پایین با مردم روستای سیل زده را هنوز در خاطر دارم؛ نان و خرمایی که برای خورد و خوراکمان میرسید و کمک به ساخت دوباره خانههای گلی تا به پاییز و هوای سرد نرسیده در خانه خودمان باشیم. برای همین در بیست و دوسالگی وقتی در محل زندگی ام آب به خانه گودال نشینها افتاد، من هم مثل بقیه همسایهها پای کار رفتم.
مردها با دلوهای جیری، آب را به سطح میآوردند و زنها همان کنار گودال، تنور نان و آش دوغ به پا کرده بودند تا نان و گرما و آش دهان سوز، رمقی باشد به پای همه آنهایی که پای کار آمده بودند.
* این گزارش شنبه ۱۲ خردادماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۵۸ شهرآرامحله منطقه ۱ و ۲ چاپ شده است.