کد خبر: ۹۲۵۶
۱۸ آبان ۱۴۰۴ - ۱۷:۰۰
تلخ و شیرین پرستاری از بیماران سرطانی در انکولوژی رضا(ع)

تلخ و شیرین پرستاری از بیماران سرطانی در انکولوژی رضا(ع)

در مرکز تخصصی انکولوژی رضا(ع) روزانه ۱۰ پرستار با بیماران سرطانی سروکار دارند. آن‌ها گاهی روز‌ها خبر خوش بهبودی را به بیماران می‌دهند یا با چشمانی گریان از بدنی که درگیر سرطان شده، سخن به زبان می‌آورند.

حسی که از فاصله دور با دیدن در‌و‌دیوار سالن شیمی‌درمانی به تو منتقل می‌شود، با آنچه پس‌از داخل‌شدن به داخل سالن، حس می‌کنی، متفاوت است.

اینجا از دور، سالن رخوت‌انگیزی به چشم می‌آید پر از صندلی‌های مخصوص بیمار و تخت‌هایی با روکش‌های سفید که مرتب درکنار دیوار چیده شده‌اند، اما به چند قدمی‌اش که می‌رسی، اوضاع فرق می‌کند.

برخورد صمیمانه افراد با یکدیگر در رابطه «پرستار» و «بیمار» برایت غیرمنتظره است. دیوار‌های سرد و بی‌حس، بین گرمای روابط رنگ می‌بازد و به تو ثابت می‌کند اینجا آدم‌ها فرق می‌کنند. آدم‌هایی که وادارت می‌کنند بی‌اراده در گوشه‌ای به دیوار تکیه بزنی، نگاهشان کنی و به آرامش و صبری که دارند، بیندیشی.

اینجا یکی از سالن‌های مرکز تخصصی رادیوتراپی‌انکولوژی رضا (ع) در محله لشکر و نزدیک بزرگراه میثاق است؛ جایی که در آن ۱۰ پرستار مرکز، روزانه با بیماران سرطانی سروکار دارند؛ جایی که پرسنل آن، گاهی روز‌ها خبر خوش بهبودی را به بیماران می‌دهند یا با چشمانی گریان از بدنی که درگیر سرطان شده، سخن به زبان می‌آورند؛ جایی که وقتی واردش می‌شوی، بی‌اختیار حالت دگرگون می‌شود.

مصادف‌شدن ۵‌اسفند با تولد حضرت زینب (س) که در تقویم رسمی ما «روز پرستار» نام‌گرفته، بهانه ما بود برای اینکه به‌سراغ چهار پرستار نمونه و باسابقه «آسایشگاه و مرکز درمانی رضا (ع)» برویم؛ افرادی که با روحیه خوبی در بخش شیمی‌درمانی فعالیت می‌کنند. این گزارش حاصل چهارساعت حضور در‌کنار این پرستاران و دیدن برخورد آنان با بیماران خاص است.

 

پرستاری از بیماران سرطانی با بقیه بیماران متفاوت است

ریحانه بهاریه، پرستار ۳۵ ساله مرکز تخصصی رادیوتراپی‌انکولوژی رضا (ع)، رشته پرستاری خوانده و از اولین‌هایی است که هم‌زمان با تاسیس این مرکز از هفت‌سال‌گذشته، هر روز بر بالین بیماران حاضر می‌شود.

کار در بخش شیمی‌درمانی، مانند بخش زایمان نیست که پرستاران، هرروز کارشان را با خبرهای خوش آغاز کنند

او از روزی که نخستین سرنگ را در کارآموزی به دست گرفته تا همین امروز با بیماران سرطانی سروکار داشته و با‌وجود سختی‌های کارش که از میان کلامش پیداست، پرستاری را حرفه‌ای عاشقانه می‌خواند؛ «پرستاری تحمل بی‌پایانی می‌خواهد؛ شغلی که باید در آن فقط صبر داشت و با جان و دل کار کرد.

روز اول که وارد این حرفه شدم، پدرم گفت خودت این شغل را از روی علاقه انتخاب کرده‌ای و می‌دانم برای بیماران کم نمی‌گذاری ولی یادت باشد تو یکی از بازو‌های اصلی بهبودی آنها هستی. هر مردی زیر دستت قرارگرفت، باید حکم پدرت را داشته باشد و جان هر زنی به اهمیت جان مادرت باشد. من هم طبق همین نصیحت پدرم، سعی کرده‌ام برای همه بیماران، بیشتر از آنچه از دستم برمی‌آید، انجام دهم.»

ریحانه معتقد است پرستاری از بیماران سرطانی با بقیه بیماری‌ها متفاوت است؛ زیرا این پرستاران با گروهی سروکار دارند که نسبت‌به مریض‌های دیگر روحیه‌شان نامناسب‌تر است.

می‌گوید: «پرستاران در این شرایط، نه‌تن‌ها باید به درمان بیماران بپردازند، بلکه باید در تقویت روحیه آنها تلاش کنند و علاوه‌برآن، روحیه خودشان را نیز حفظ کنند؛ چون کار در بخش شیمی‌درمانی، همچون کار در بخش‌های شاد پرستاری مانند بخش زایمان بیمارستان‌ها نیست که پرستاران، هرروز کارشان را با خبر‌های خوش آغاز و تمام می‌کنند؛ بلکه اینجا علاوه‌بر گرفتگی فضا، آن‌قدر روحیه بیماران بد است که گاهی فکر می‌کنی یک روز سرطان سراغ خودت هم می‌آید.

واقعیت این است که گاهی در این بخش اتفاقاتی می‌افتد که روحیه شاد را از ما می‌گیرد؛ مثلا چندروز قبل، خواهر خودم با ویژگی‌های مشکوک به بیماری سرطان به این مرکز مراجعه کرد و آزمایش داد که هنوز نتیجه آن نیامده است.»

جای تعجب دارد وقتی می‌فهمیم برای ریحانه، علائم مشکوک به سرطان خواهرش، تلخ‌ترین خاطره دوران کاری‌اش نیست؛ بلکه خاطره مردی پا‌به‌سن‌گذاشته که زیر دست ریحانه فوت کرده، او را بیشتر درگیر خود کرده است؛ «چند وقت قبل، مردی مبتلا به سرطان را به مرکز منتقل کردند که در این سالن براثر سکته‌قلبی درگذشت.

وقتی کار احیای قلب را برایش انجام می‌دادم  مدام اشک می‌ریختم؛ اشک‌هایی که تاکنون برای خیلی از بیماران این مرکز ریخته‌ام. پسر ۲۳ ساله‌ای هم بود که پدرش برای درمان او همه زندگی‌اش را فروخت، اما سرطان، مهلت زندگی را به او نداد.»

این پرستار نمونه خاطرات شیرینی هم دارد، همچون خاطره از زنی که بعد از چند ماه خبر بهبودی‌اش را آورده است.   

 

پرستاری از بیماران سرطانی با بقیه بیماری‌ها متفاوت است

 

کیسه بوکس مریض هستیم!  

بهاریه باور دارد آدم با پرستاری در بخش شیمی‌درمانی، همه مشکلات زندگی یادش می‌رود، چراکه درد‌های بزرگ‌تر را می‌بیند. درد‌هایی که گاهی درمان‌پذیر نیستند و همین‌هاست که به آدم، داشتن آرامش در زندگی را می‌آموزد.

البته او گلایه‌های زیادی هم دارد که بعضی از آنها در برخورد برخی بیماران و همراهانشان خلاصه می‌شود: «گاهی بیماران شرایط را درک نمی‌کنند، دارو پیدا نمی‌کنند یا بیماری به آنها فشار می‌آورد و سر همین مسائل با کلمات بد و حتی ناسزا با ما حرف می‌زنند. همین است که ما به نوعی کیسه‌بوکس بیمار هستیم.»

با تمام این مشکلات، باوجود اینکه ریحانه چندسال گذشته در آزمون استخدامی دانشگاه علوم‌پزشکی مشهد پذیرفته می‌شود، حضور درکنار بیماران سرطانی را ترجیح می‌دهد. خودش درباره دلیل این کار می‌گوید: «این بیماران آن‌چنان در حقم دعا می‌کنند که ته دلم می‌لرزد.»

 

همه از پرستار جماعت متوقع هستند

حدود یک‌سالی از دوران بازنشستگی‌اش می‌گذرد، اما به‌واسطه نیاز مالی، همچنان در بخش شیمی‌درمانی مرکز تخصصی رادیوتراپی‌انکولوژی رضا (ع) مشغول به کار است.

محمد عباسی‌مقدم متولد‌۱۳۴۲ و بهیار است. او که از همه پرستاران این مرکز، باتجربه‌تر است، حرف‌های بیشتری نیز برای گفتن دارد. عباسی معتقد است همه از پرستارجماعت، متوقع هستند و کمتر کسی برای کار آنان ارزش قائل است.

با تمام اینها او عاشق کارش هست تا اندازه‌ای که می‌گوید اگر یک بار دیگر جوان شود، بازهم حرفه پرستاری را انتخاب خواهد‌کرد و از روی همین عشق و علاقه است که مهربانی‌اش نه‌تن‌ها در بین همکارانش، بلکه میان بیماران نیز زبانزد است؛ «من عاشق انجام کار برای بیماران سرطانی هستم.

بیمارانی که از آنها درس استقامت و صبر را آموخته‌ام و دعایشان باعث شده زندگی سالمی داشته باشم. به‌واسطه این درس بزرگی که به من داده‌اند، همیشه سعی کرده‌ام خوش‌رفتار باشم، کسی را ناراحت نکنم، پای درددل‌هایشان بنشینم و هرکاری از دستم برمی‌آید، انجام دهم.»

طبق گفته سایر پرستاران، یکی از ویژگی‌های رفتاری عباسی این است که اگر بیماری از نظر مالی ضعیف باشد، برای کمک به هزینه درمانش، پول جمع می‌کند یا حتی از جیب خودش قرض می‌دهد تا کار بیمار راه بیفتد.

مهربانی او را در همان چند‌ساعت حضورمان در بخش، می‌توانیم حس کنیم؛ تاجایی‌که خیلی از بیماران تقاضا می‌کنند تزریق دارویشان توسط او انجام شود.

عباسی می‌گوید: «پرستار واقعی حضرت زینب (س) بود که باید الگوی همه باشد و با تکیه به همین اعتقاد است که پرستار باید تمام توانش را برای بیمار بگذارد، سنگ صبور بیمار باشد و طوری در‌مقابل بیمار ظاهر شود که او با دیدنش امید به بهبودی پیدا‌کند.» 

 

با دیدن بچه‌اش، گریه کردم

حرف از خاطرات دوران پرستاری که به میان می‌آید، عباسی یاد خانمی می‌افتد که در اوایل ازدواجش، مبتلا به سرطان سینه شده بود. او تعریف می‌کند: «این زن، فرزندی هم نداشت و درمان او چند ماه طول‌کشید.

در همین مدت برای جلوگیری از پیشروی بیماری، عضو او را برداشتند و دیگر او را ندیدم تا اینکه چندماه قبل در سالن مرکز به او برخورد کردم، آن‌هم درحالی‌که بچه شیرخواره‌اش را در بغل داشت. از این اتفاق آن‌قدر خوشحال شدم که گریه‌کردم.

 

پرستاری از بیماران سرطانی با بقیه بیماری‌ها متفاوت است

 

به بودن در بالین بیمار افتخار می‌کنم

اسلان صالحی، یکی دیگر از پرستاران بخش شیمی‌درمانی است که در‌بین بیماران، طرفداران بسیاری دارد؛ آنها معتقدند دست صالحی سبک است.

البته خود او اعتقادی به این موضوع ندارد و نحوه درمانش را دلیل محبوبیتش می‌داند و به یکی از آنها اشاره می‌کند: «مثلا من هیچ‌وقت هنگام تزریق، برای پیدا‌کردن رگ، روی دست بیمار نمی‌زنم.»
او همچون سایر همکارانش، خدمت به بیماران سرطانی را دوست دارد و می‌گوید: «هر چیزی که دارم، از دعای خیر همین بیماران است.»

صالحی که درحال حاضر دانشجوی فوق‌لیسانس پرستاری است، در‌میان صحبت‌هایش تاکید می‌کند: «ادامه تحصیلم همچون بعضی از پرستاران، برای حاضرنشدن بر بالین بیمار و مشغول‌شدن در بخش دیگر نیست، زیرا به بودن در کنار آنها افتخار می‌کنم.»

او از کم‌بودن حقوقش گله دارد، چراکه مجبورش کرده شغل دومی داشته باشد. صالحی در پایان صحبت‌هایش به این نکته اشاره می‌کند که پرستاران باید بیشتر موردتوجه جامعه و مسئولان قرار بگیرند.

 

هدیه‌ای از آن دنیا

هنوز هم غم ازدست‌دادن پدر برایش تازه است. برای همین وقتی سراغ تلخ‌ترین اتفاق دوران کاری‌اش را می‌گیری، ناگهان چشمانش سرخ می‌شود، لحنش تغییر می‌کند، بغض گلویش را می‌گیرد و با همان حال می‌گوید: «سرطان، جان پدرم را گرفت و پدرم هم بعد‌از فوتش این شغل را به من هدیه کرد.»

اکرم صمدپور، کارشناس پرستاری و ۳۸ سال دارد. او که سابقه کار در بخش‌های آی‌سی‌یوی بیمارستان امداد، اورژانس بیمارستان امام‌حسین (ع) و دیگر جا‌ها را دارد، چند سال پیش به‌دلیل نگهداری از فرزندانش کارش را رها می‌کند، اما بعداز ابتلای پدرش به بیماری سرطان، فوتش و سپس مبتلاشدن مادرش به سرطان، همه‌چیز عوض می‌شود؛ «یک شب پدرم را در خواب دیدم.

همان شب او وعده مهمی به من داد و گفت منتظر باش تا دو هفته دیگر، برایت اتفاق مهمی می‌افتد. اتفاقی که من اجازه‌اش را گرفته‌ام. دقیقا ۱۰ روز بعد درحالی‌که مادرم را برای دومین جلسه شیمی‌درمانی به مرکز رضا (ع) برده‌بودم، به من پیشنهاد کار در این محل را دادند و من‌هم به واسطه همان خواب، شروع مجدد در این حرفه را پذیرفتم.»

او باور دارد بازگشت مجددش به شغل پرستاری، هدیه‌ای از آن دنیاست؛ هدیه‌ای که باید قدرش را بداند: «به‌خاطر همین با جان و دل برای این بیماران وقت می‌گذارم، درخانه برایشان دعا می‌کنم و بعد‌از فوتشان هم برای شادی روحشان فاتحه می‌خوانم.»

صمدپور می‌گوید: «پرستاری، کار هرکسی نیست و افراد خاصی می‌توانند در این حرفه فعالیت کنند. حقوقت به اندازه کاری که انجام می‌دهی نیست، سختی کار داری، شب‌کاری را باید بگذرانی و با مشکلات زیادی روبه‌رویی. البته مزایایی هم دارد.

اینکه دید آدم را به زندگی عوض می‌کند؛ زیرا با کسانی سروکار داری که حاضرند تمام زندگی‌شان را بدهند، اما بهبود پیدا‌کنند. اینجاست که متوجه می‌شوی هیچ چیزی مهم‌تر از سلامتی نیست.

خیلی از افراد در زندگی مشکل ندارند یا اگر هم دارند آن‌قدر بزرگ نیست، اما همین مشکلات را برای خودشان کوه بزرگی کرده‌اند. اگر بیایند بیماران را از نزدیک ببینند، متوجه خواهند شد زندگی مهم‌تر از دغدغه داشتن ماشین مدل‌بالا، خانه آن‌چنانی، لوازم لوکس و مادیات است.»

او معتقد است پرستاری درس بزرگ‌تری از صبر را به افراد می‌آموزد و آن‌هم نحوه درست‌زندگی‌کردن و قدردانستن نعمت سلامتی است.

اکرم، کارش را دوست دارد و به گفته خودش برای همه بیماران، همان انرژی‌ای را خرج می‌کند که برای بهبودی مادر سرطانی‌اش گذاشته است: «من پرستاری درد‌کشیده‌ام و می‌دانم یک بیمار سرطانی و خانواده‌اش چه حالی دارند؛ زیرا پدر و مادرم هر دو به فاصله چند سال به سرطان مبتلا شدند. برای پدرم نتوانستم کاری انجام دهم، اما شکر خدا مادرم با مراقبت، سلامتی‌اش را به دست‌آورد.» 

 

بهبودی بیماران، تنها خاطره خوش پرستاران

خاطره‌های بسیاری از دوران پرستاری‌اش دارد؛ از ناسزاگویی‌هایی که شنیده تا خاطراتی از بیمارانی که فوت کرده و آنهایی که بهبود یافته‌اند.

البته خودش معتقد است پرستاری در بخش بیماری‌های خاص، کمتر خاطره خوشی دارد: «تن‌ها خاطره خوش پرستاران، بهبود بیماران است. چند‌وقت پیش دختر ۱۵ ساله‌ای برای شیمی‌درمانی آمده‌بود. دختری که داغ‌دار فوت مادرش براثر سرطان معده بود.

این بیمار چندین‌ماه برای مداوای سرطان استخوان آمد و رفت تا اینکه یک روز او را در بیمارستان درحال چکاپ دیدم. حالش بعد‌از قطع پایش، خوب شده و سرحال بود. با حس‌کردن انرژی آن دختر، چنان خوشحال شدم که هنوز این شادی در وجودم باقی‌است.»


* این گزارش چهارشنبه، ۶ اسفند ۹۳ در شماره ۱۳۹ شهرآرامحله منطقه ۱۰ چاپ شده است.  

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44