فائزه تپهجیکی میگوید: بهترین خاطره من، احیای بیماری بود که بیستدقیقه علائم حیاتی نداشت. آن شب با همکاری پزشک و بقیه همکاران توانستیم بیمار را احیا کنیم. وقتی قلبش تپید، انگار دنیا را به ما دادند.
همه مهدیآبادیها خانم دکتر سردار، پزشک جوان را میشناسند. او در صحنه زندگی همان اندازه مادر است که درصحنه کار، این را از حرف زدنهای دلسوزانهاش میشود، فهمید.
معصومه رضاپور دهسالی میشود که بازنشسته شده، اما خیرخواهیاش تعطیلی نمیشناسد، او هر بار یک تیم متشکل از پزشک اطفال، ارتوپد، زنان پرستار به روستاهای محروم استان میرود.
دو روز در ماه برای سیدمحمد اجتهادی متفاوت شروع میشوند؛ روزهایی که قرار نیست راهی محل کارش در اورژانس هوایی شود و جسمش در بالگرد به پرواز درنمیآید، اما روحش از صحن حرم مطهر رضوی پرواز میکند.
صغرا مؤمن، پرستار نمونه بیمارستان ۲۲ بهمن است. به گفته خودش او از کودکی عاشق حرفه پرستار ی بوده و ۱۷ سال است که با سختیهای این حرفه میسازد.
مقابل کوچه شهید عرفانی ۷ کوچهای است که خیلیها آنجا را نه به نام اصلیاش بلکه به کوچه «آقای شیدایی» میشناسند. او پزشکیار است و اهالی محله مقدم میگویند، دستش شفاست.
رضا باقرزاده میگوید: بخش اورژانس یکی از بخشهای تلخ بیمارستان ابنسیناست؛ ما بیماران را در بدترین حال ممکن پذیرش میکنیم. سه چهار سال است شمارش دفعاتی که از دست بیماران کتک خورده ام، از دستم خارج شده است!