یک شب که جابر دچار تشنج شده بود بعد از مراقبت و رسیدگی و برگشتن به حالت عادی، با چشمان اشکبار رو به منکرد و گفت: «مادر به خدا من راضی به این همه زحمت و سختی تو نیستم، شرمندهات هستم، من قرار بود عصای دستت در روزگار پیری و کوری باشم، اما حالا تو باید عصاکش من باشی، چرا باید این اتفاق برای من بیفتد و شما این همه عذاب بکشی، بهدلیل این همه سختی و عذابی که دادمت حلالم کن». بهش گفتم مادر پرستار ی تو برای من افتخار است، از قدیم گفتند سنگ بشی، مادر نشی.
همیاران سلامت طبق آنچه پرستار ان آنها را صدا میزنند یا مردمیاران سلامت طبق آنچه روی لباسشان درج شده است، آمدهاند تا خانواده بیماران کرونایی باشند. آنها مهربان و دلسوزند و تلاششان ارزشمند است. آنها آمدهاند که دلگرمی کسانی باشند که با کرونا دستوپنجه نرم میکنند. انگار باور دارند «عاشقی کار سری نیست که بر بالین است» و آمدهاند «رقصی چنین میانه میدان» را تجربه کنند.
مامان ثریای بچههای همدم آنقدر عاشق بچههاست که دخترها هم به او دلبستگی خاصی دارند: زینب گلکار دختر هجده ساله و معلول جسمی و حرکتی است. او وابستگی زیادی به من دارد، راستش را بخواهید من هم خیلی دوستش دارم هر وقت وارد همدم میشوم حتما سری به او میزنم و حالش را میپرسم. من هم وقتی مرخصی باشم او سراغم را میگیرد و از علت نبودنم سؤال میکند. این دخترها واقعا فرشتهاند. وارد خوابگاه که میشوم دورم جمع میشوند و بغلم میکنند. آنها تشنه محبت هستند
اگر پرستار بیمار را عضو خانواده خود بداند هر چه در توان داشته باشد برای بیمار انجام میدهد. همانطور که هر فرد زمان بیماری عزیزانش تمام تلاش خود را میکند تا سلامتی به عزیزش برگردد، پرستار نیز باید همین گونه عمل کند و هر چه در توان دارد، برای سلامت بیمار انجام دهد. زمانی که بیمار وارد اتاق عمل میشود از کادر درمان انتظار دارد به او توجه کرده و با او مهربان باشیم. اگر بیمار را عضوی از خانواده خود بدانیم جوّ سنگین و پر از رعب و وحشت اتاق عمل برای بیمار شکسته میشود و
مهربخش وحدت و همسرش اشرف رضاپور دوتن از پرستار ان بیمارستان فارابی هستند که در محله الهیه سکونت دارند. این دو از نخستین روزهای اسفند سال98 که نخستین موارد ابتلا به بیماری کرونا در مشهد مشاهده شد درگروه مراقبتهای ویژه بیماران کرونایی بیمارستان فارابی مشغول به خدمت شدند.
مریم احمدیفر که پا در چهارمین دهه از زندگی خود گذاشته است از همان پرستار انی است که روزهای کرونایی و غیرکرونایی پای درد و بیماری همشهریان خود ایستاده است و یاریرسان بیماران بسیاری بوده است. از دوره کودکی علاقه زیادی به تدریس و دبیری داشته است. به گفته خودش، این علاقه به اندازهای زیاد بوده که عروسکهای خود را در ردیفی میچیده و به آنها تدریس میکرده است.
از زمانیکه کرونا آمده، میگویند در خانه بمانید، هر یک از ما بهانهای برای دور هم جمع شدن داریم. عید نوروز است، تعطیلات است، یلداست، خسته شدیم، دلمان گرفت یک سفر برویم و...چرا با خودمان فکر نمیکنیم ممکن است ناقل باشیم. اگر عزیزانتان را بیمار کنید چه حسی خواهید داشت، علاوه بر آن کادر درمان هم خانواده دارند و دلشان برای آنها تنگ شده است.