
کافه صورتی کانون فرهنگی تبلیغی حضرت زینب(س) برای دختران محله ایثار
دنج، چشمنواز و دلپذیر؛ این فضا با صورتی ملایمی که در و دیوار و وسایل را در برگرفته است، جان میدهد برای دورهمیهای دخترانه. خواه به بهانهای شاد مثل جشن تولد باشد یا بحثهای داغ علمی، درددلهای دونفره با یک رفیق صمیمی یا هر آنچه دختری نوجوان را به ساعتی حضور در جایی امن و زیبا، ترغیب کند.
یک فنجان موکا، قهوه، دمنوش و دیگر نوشیدنیها و خوراکیهای دلخواه هم که به موسیقی ضمیمه شود، میشود همان چیزی که نام «کافهصورتی» را از محله ایثار فراتر برده و به گوش دختران دیگر محلات نیز رسانده است.
از مکتبخانه تا کافهدخترانه
ماجرای این کافه، به حدود یک سال پیش برمیگردد؛ وقتی مدیریت کانون فرهنگی تبلیغی حضرت زینب (س) واقع در مفتح ۲۷ تصمیمی متفاوت گرفت و بنا شد زیرزمین کانون را به کافهای قاعدهمند، تغییر کاربری دهد. این تصمیم مثل هر ایده نو و خلاقانهای، در ابتدا موافقی نداشت، بهویژه درمیان اهالی محله که کاربری کافه را با پیشینه این فضا، در تضاد میدیدند.
«ساختمان کانون که کافه هم بخشی از آن است، در قدیم، مکتبخانه بود و خانمهای قدیمی محله، این مکان را با خاطره یادگرفتن الفبا و خواندن قرآن به یاد میآورند. تا همین یک سال پیش، زیرزمین وسیع کانون، حسینیه بود. گاهگدار در آن روضه، دوره قرآن یا جشنهای مذهبی برگزار میشد. خلاصه اینکه تقدس داشت برای اهالی. به همیندلیل هرکس که میشنید اینجا قرار است بشود کافه، گارد میگرفت و مخالفت میکرد.»
اینها را مهدیه جعفری، مدیر اجرایی کافه صورتی، میگوید. او با اطمینان از درستبودن مسیری که با همراهی خیران، به نفع دختران منطقه در پیش گرفته است، از دلایلی میگوید که به مقاومت دربرابر مخالفتها و راهاندازی کافه در آبان ۱۴۰۳ منجر شد.
پاتوق امن دخترانه
جعفری که سابقه فعالیتش در کانون و ارائه خدمات فرهنگی به زنان و دختران محله، به بیش از یک دهه رسیده است، شمردهشمرده، دلایلی را ردیف میکند که به تولد کافه صورتی منجر شد؛ «اینکه فضایی با این وسعت، خالی بماند برای مراسم برپایی گاهگدار مذهبی، خوب نبود. ازطرفی در کوچههای اطراف، فضاهای زیادی بود برای برگزاری برنامههای مذهبی. مثلا مسجد امیرالمؤمنین (ع)، امام حسنمجتبی (ع) و مسجد صاحبالزمان (عج). اینها را اضافه کنید به خلأ بزرگ نبود یک پاتوق امن برای دختران نوجوان که آن را حس کردیم.»
او منظورش از پاتوق امن را اینطور باز میکند: ما در کانون حضرت زینب (س) میخواستیم فضایی ایجاد کنیم برای دختران نوجوان تا بهجای اینکه در فضاهای پرآسیب مثل کافههای مختلط یا پاساژها یا پارکها وقتگذرانی کنند، خوشگذرانیشان را بیاورند به کافهصورتی. آنها اینجا میتوانند حجاب نداشته باشند و خوش بگذرانند، بدون آنکه هزینه سنگینی روی دستشان بیفتد.
همراهی خیرانی از نقاط دور
منویی که روی میز، مقابلمان قرار دارد، وسوسهبرانگیز است و شامل ۲۷نوع غذای نیمهآماده و کیک و نوشیدنی میشود. جذابتر از نام آنها، قیمتهایی است که مقابلشان درج شده است و درک ادامه صحبتهای جعفری را سادهتر میکند: ما رویکردمان فرهنگی است، نه تجاری. برای همین هزینهها را کاهش دادیم تا افراد بیشتری را جذب کنیم.
او ادامه میدهد: اگر کانون بهدنبال درآمدزایی از این فضا بود، راههای بسیار سادهتری هم وجود داشت و نیاز نبود خودمان را برای پیداکردن خیران و جورکردن هزینههای سنگین تبدیل این فضا به کافه، به زحمت بیندازیم.
اینجا میشود حجاب نداشته باشی و با دوستهای همجنس خودت ساعتهای خوبی را با حداقل هزینهها بگذرانی
خیّران بینام و نشانی که مدیر اجرایی کافهصورتی از آنها نام میبَرد، محدود به محله ایثار، طلاب و حتی مشهد نیستند. رد برخی از آنها را فراتر از مرزهای مشهد و حتی خراسان رضوی باید جستوجو کرد. پایکارآوردن آنها برای اینکه راهاندازی چنین کافهای برای دختران نوجوان، مصداق کار خیر و باقیاتالصالحات است، تنها با توضیح هدف نهایی آن، ممکن بود.
دفتر رضایتمندی
«دختری که میآید اینجا و در بدو ورود به خاطر ظاهرش، ممیزی نمیشود، خواهناخواه پیامهای این محیط را دریافت میکند. اینکه در این کافه، خبری از استعمال سیگار و قلیان نیست، آوردن حیوان خانگی مجاز نیست و موسیقی مبتذل پخش نمیشود.
او علاوهبر خدمات جاری کافه که شبیه دیگر کافههای سطح شهر است، با کتابخانه کانون، در طبقه بالای کافه آشنا میشود، در جریان کلاسهای متنوعی قرار میگیرد که اینجا برگزار میشود، همچنین با دیگرانی معاشرت میکند که پوشش عفیفانه و خلق خوش دارند.»
مهدیهخانم جعفری، بعداز گفتن این حرفها، دفتر رضایتمندی مشتریان کافهصورتی را تورق میکند و از بازخوردهای دختران به کافه میگوید.
دستنوشتهها اغلب رضایت و تشکر است و گاه، حاوی نکات ظریفی که نشان میدهد این مجموعه، با تمام موفقیتهایی که تا امروز در جذب دختران نوجوان داشته و شلوغی آن در ساعتها و روزهای تعطیلی مدارس، مؤید آن است، هنوز در آغاز راه قرار دارد؛ راهی که همراهی خیران میتواند به تکمیل زنجیره این کار خیرکمک کند.
تجربههای تازه
مبینا مرشدلو، باریستا
دلم میخواست سر کار بروم و مستقل باشم، جایی که امن و راحت باشد و کارش به روحیهام بخورد ولی چنین کاری را از کجا باید پیدا میکردم. اردیبهشت امسال، آگهی نیازمندی به باریستا در کافهصورتی را در یکی از کانالهای محلی دیدم و برای مصاحبه آمدم؛ با همین مانتو و روسری که میبینید. سؤال عجیبوغریبی از من پرسیده نشد و بهراحتی پذیرفته شدم.
خوشحالم از اینکه اینجا هستم و هر روز با دخترها و خانمهای جدیدی آشنا میشوم و آمادهکردن نوشیدنیهای مختلف را یاد گرفتهام. به کافههای مختلفی رفتهام، فضاهایشان را دیدهام و مشکلاتشان را حس کردهام؛ از بوی سیگار تا متلکهایی که خواهناخواه دریافت میکنی. اینجا خبری از این آسیبها نیست و مشتریها هم حس خوبی دارند از اینکه در کافهصورتی، آزاد و راحتاند.
تولد بهیادماندنی
فاطمه رضایی، مشتری
هفته پیش دوستانم گفتند برویم کافهصورتی یکدیگر را ببینیم و صحبت کنیم. چهارپنجنفری میشویم و حسابی با هم صمیمی هستیم. وقتی رفتم آنجا و کیک و گل و کادوهایشان را دیدم، غافلگیر شدم. هنوز چند روز به تولدم مانده بود و فکرش را نمیکردم قرار اینبارمان در کافه صورتی، به بهانه جشن تولد من باشد. فضای خیلی خوبی دارد و خاکستری و صورتی ملایمی که در طراحیاش استفاده شده، دلچسب است.
راستش من قبلا اهل کافه رفتن نبودم. فضای مختلط و جایی را که مدام باید مراقب رفتارم، صدای خندیدنم و نوع پوششم باشم، دوست نداشتم. کافه صورتی هیچ کدام از اینها را ندارد. اینجا میشود حجاب نداشته باشی و با دوستهای همجنس خودت ساعتهای خوبی را با حداقل هزینهها بگذرانی. من با کافهصورتی، اهل کافهرفتن شدم، چند روز یکبار به کتابخانهاش سر میزنم، در کلاسهایش شرکت میکنم و در کافه، با آرامش و حس خوب، استراحت میکنم.
* این گزارش یکشنبه ۲۰ مهرماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۳۴ شهرآرامحله منطقه ۳ و ۴ چاپ شده است.