
پروین معصومی| از دور که نگاهشان میکنی اصلا پیچیده به نظر نمیرسند، یا بهتر بگویم پیچیده و سخت به نظر نمیرسند، اما وقتی نزدیکشان میشوی، جور دیگری به نظر میآیند. اگر به دنیای زنهایی سر بزنید که هم میخواهند نقش اصلی خودشان را بازی کنند و هم از بهروز بودن عقب نیفتند، میبینید که قصه به همین سادگیها نیست.
از صبح تا شبِ زندگی این زنها پر از پیچیدگیهایی است که فقط خودشان میدانند. این نوشته درباره یک آدم و یک شخصیت نیست، درباره حسی است که آدمها را به هم وصل میکند و همیشه دنبال نقطهای میگردد تا آن را انتقال دهد. دنبال لحظههای خاص که بعضیجاها بهتر میشود تجربهاش کرد.
با همه خستگیهایی که گاه رمقشان را میگیرد، وقتی صحبت از حال و هوای روزهایشان میشود، تنها سکوت پاسخ پرسشت میشود، از بس وصفناشدنی است. اینها خاص یک نفر و چند نفرشان نیست؛ بلکه حال همه زنهایی است که اعتقاد دارند هوای مادری، هوایی خاص است. هوای بودن با مردم متفاوتتر از آنها ...
یکجور شکوه انسانی است که با آن زندگی میکنند، حتی وقتهایی که خستگی کار روزانه روی شانههایشان سنگینی میکرده و آن را تا حریم زندگی خود و همسر و فرزندانشانکشیده است.
تمام آن لحظهها که خود را مادر یک خانواده، همسر یک مرد و... میدانسته و در برابرشان تعهد داشته و مسئول بودهاند، تمام آن روزها هم با خود درگیر بوده که نکند جایی چیزی کم گذاشته باشند و با تمام وجود برای رسیدن به بهترینها جنگیدهاند.
این حرف خدمتگزارانی است که یادگرفتهاند، هم نقش بهترین مادر را بازی کنند و هم لذت صبور بودن کنار آدمهای دنیا را هر روز تجربه کنند.
انصاری، پرستار نمونه بیمارستان امام زمان (عج) به همان اندازه که خود را در خانه در برابر فرزندانش مادر میداند، در محل کار و در مقابل بیماران مسئول است. او مثل همه مادرهای دیگر لحظههای تلخ و شیرین زیادی داشته است. میگوید: زن، همیشه یک زن بوده است؛ حتی اگر سختترین کارهای اجتماع روی دوشش باشد. مطمئن باشید تا این حس نباشد حتی پوست سیبزمینی از تنش کنده نمیشود.
او همیشه این نقش را در محل کار هم بازی کرده است، مثل وقتهایی که یک نوعروس سرطانی، بیمار بخش آنهاست و او مجبور است امید را هرطور هست، به لحظه لحظه زندگی او و خانوادهاش سنجاق کند. مثل زمانی که دختری جوان، مادرش را میآورد بیمارستان و چند ساعت بعد او مجبور میشود خبر مرگش را یکجوری به او بدهد تا بتواند این مصیبت بزرگ را کمکم باور کند.
تعریف میکند: خیلی از روزها با این لحظهها مواجه بودهام. من تمام آن لحظهها سعی داشتهام مادری کنم. من مادری را خیلی وقتها اینجا یاد گرفتهام.
با او حرف را میکشانم به بیمارستان و بیماری و اینکه آیا حال و هوای اینجا دلگیرش نمیکند، شاید حرف او همان حرف آدمهای دیگر کادر درمانی باشد، وقتی که میگوید: آدم اینجا قدر سلامتی و نعمتهایی را که خدا در حقش تمام کرده است، بهتر میداند. قدر زندگی آرامی که دارند و گاهی از یادشان میرود. من اینجا صبوری را ذرهذره یاد میگیرم و این در مادری کردنم کلی کمک احوال است.
عادت پیدا کردن به یکدیگر خصلت همه آدمهاست. انصاری دوست دارد کمی از حال و هوای بیمارستان و لحظههای کارش تعریف کند، او میگوید: بدترین لحظههای زندگی ما زمانی است که یک نفر از بینمان میرود. این رفتن به معنای رفتن همیشگی است... و نقطه مقابل آن هم خیلی پیش میآید؛ کسی که همه از او قطع امید کردهاند، به زندگی برمیگردد.
زن جوان به خاطر تنگدستی میخواست بچه اش را سقط کند. به او گفتم حس مادری با هیچ حس دیگری قابل مقایسه نیست
خانم دکتر سردار، پزشک جوان مهدیآبادی که همه مهدیآبادیها میشناسندش و او را دوست دارند. او در صحنه زندگی همان اندازه مادر است که درصحنه کار، این را از حرف زدنهای دلسوزانهاش میشود، فهمید. حالا مردم مهدیآباد را یکجور خاص دوست دارد، آن قدر عادتش دادهاند که بخواهد هم.
نمیتواند محله کار کردنش را عوض کند، میگوید: آدمها به هم عادت میکنند، دیگر من هم به آدمهای این محله خو گرفتهام.
دکتر سردار اعتقاد دارد آدمهای اینجا یک ویژگی خاص دارند؛ زود اعتماد میکنند، قابل اعتمادند و مهربان و همین برای او دنیاست. این انگیزهاش میدهد بودن میان آدمهایی که به قول خانم دکتر بیشتر محتاج درد دل کردن هستند تا درمان.
میگوید: هیچ لحظهای برایم این اندازه خوشایند نیست که بدانم توانستهام با حرفهایم کسی را آرام کنم و بعد جریان زن جوانی را تعریف میکند که به خاطر تنگدستی میخواسته بچه اش را سقط کند و او با حرف زدن به او فهمانده حس مادری توی این دنیا با هیچ حس دیگری قابل مقایسه نیست. میگوید از این دست بیماران زیاد داشتهام، مادران جوانی که بیشتر از درمان به یک همدلی ساده احتیاج داشتهاند، حسی مادرانه تا آرامشان کند. خانم دکتر با لبخند میگوید: بعضی از ماها هم گاهی وقتها به این حس احتیاج پیدا میکنیم مگرنه؟
خانم دکتر میخواهد برای همه مادران بنویسم که سلامتی یک فرشته است که خدا به خاطر لطف بی اندازهاش آن را در زندگی همه ما گذاشته است و ما باید قدردانش باشیم و یک سفارش دارد به همه آنهایی که خدا لطف مادریاش را به آنها داده است، میگوید: قدردان این لطف بزرگ در زندگیتان باشید.
* این گزارش در شماره ۹۶ شهرآرا محله منطقه ۵ مورخ ۱ اردیبهشت ماه سا ل ۱۳۹۳ منتشر شده است.