کد خبر: ۸۹۰۹
۳۰ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۹:۰۰

وداع با الگوی ایثار

پدر شهیدان علی‌اکبر، حمیدرضا و حسین دهنوی به فرزندان شهیدش پیوست. او تا آخرین نفس‌های نودوهفت‌سالگی‌اش از اصول و آرمان‌هایش دست نکشید.

نوای آیات نورانی قرآن تا کمی آن‌طرف‌تر به گوش می‌رسد. رد صدا را که می‌گیری، به خانه‌ای در بن‌بست کوچه می‌رسی که سردرش تابلو عکس سه شهید است. حالا عکس خندان پدر هم وسط گل و شمعدان و سینی خرما روی میزی که کنار درِ کوچک خانه قرار گرفته است، از هجرت او خبر می‌دهد؛ مردی که دارنده نشان ایثار بود و علاوه بر حضورش در جبهه و جانبازی دو فرزندش، سه شهید هم در راه دفاع از ناموس و خاک وطن تقدیم کرده بود. او رسم ازجان‌گذشتگی و شهادت را به‌خوبی به فرزندانش آموخته بود و تا آخرین نفس‌های نودوهفت‌سالگی‌اش از اصول و آرمان‌هایش دست نکشید.

«پدر شهیدان دهنوی آسمانی شد.» پدر شهیدان علی‌اکبر، حمیدرضا و حسین درحالی به فرزندان شهیدش پیوست که علی‌اکبر سیزده‌ساله‌اش را در ۱۰دی ۱۳۵۷ مقابل استانداری شهید کردند. حمیدرضای بیست‌وچهارساله‌اش در عملیات والفجر۳ و حسین شانزده‌ساله‌اش در عملیات بیت‌المقدس۳ به درجه رفیع شهادت نائل شده بودند.

هم‌زمان با ملکوتی‌شدن روح حاج رجبعلی دهنوی، در این شماره نگاهی می‌اندازیم به خاطرات او از فرزندان شهیدش و خدماتش که سال‌ها در منزلش ادامه یافت و حالا فرزند ارشدش برایمان روایت می‌کند. ما در زمان حیات حاج رجبعلی در شهرآرامحله ۴ مهر ۱۳۹۲ به سراغش رفته بودیم.

 

وداع با الگوی ایثار

 

در حق‌الناس دقیق بود

علیرضا دهنوی، پسر ارشد مرحوم رجبعلی، برایمان از آخرین روز‌های زندگی پربرکت پدرش می‌گوید: مرحوم پدر به تکالیف شرعی و لقمه حلال توجه خاصی داشت. از نه‌سالگی در جاده رفت‌وآمد می‌کرد و راننده ماشین‌های سنگین بود. بار‌ها شده بود که برای وعده ناهار یا شام رستوران‌های بین‌راهی متوقف شده بودیم و برای پرداخت هزینه غذا تعارف می‌زدند که نیازی نیست، اما پدر زیربار نمی‌رفت و تا ریال آخر حساب می‌کرد. گاهی پیش آمده بود که ما بچه بودیم و در برخی سفرها، همراهی‌شان می‌کردیم.

گاهی پیش می‌آمد که موقع غذا خوردن پدر زودتر از رستوران خارج می‌شد و پرداخت وجه غذا را ما انجام می‌دادیم. در مسیر اگر متوجه می‌شد کم‌وکسری‌ای اتفاق افتاده است، کیلومتر‌ها دور می‌زد تا به همان موقعیت برگردیم و پرداخت وجه را کامل کند. تا این حد به حق‌الناس دقت می‌کرد و مدام به ما تذکر می‌دادند که حواستان جمع باشد!

 

رنج دل‌تنگی پدر را کسی ندید!

او از صبوری پدر هم چنین تعریف می‌کند: پدر در عین تواضع و مهربانی، شخصیت محکمی داشت. یادمان نمی‌آید در همه این سال‌ها حتی پس از درگذشت مادر در سال ۱۳۸۸، حرفی از دل‌تنگی‌هایش برای برادران شهیدم بزند. نشان به آن نشان که باتوجه‌به سیاست‌های کنترل جمعیت در زمان پهلوی، پدر و مادرم به‌دلیل فرزند زیاد داشتن همیشه نقد می‌شدند، اما فقط یک پاسخ برای این افراد داشتند که موظف‌اند برای حضرت‌مهدی (عج) سرباز تربیت کنند.

همین روحیه، هم مهم‌ترین انگیزه صبر و استقامت برای پذیرش ازدست‌دادن سه فرزندشان بود، هم در این سال‌ها کسی رنج دل‌تنگی پدر را در این هجران ندید یا دست‌کم متوجه نشد! رجبعلی دهنوی هرگز از آرمان‌های انقلابی‌اش کوتاه نیامد. علیرضا پسرش، می‌گوید: پدرم معتقد بود کسی که طرف‌دار انقلاب است یا از ابتدا در شکل‌گیری انقلاب نقش داشته، دست‌پاک و امانت‌دار است و کسانی که غیر از این عمل می‌کنند، ضدانقلاب هستند.

 

از غذاخوردن افتاده بود، اما رأی داد

فرزندش تعریف می‌کند که سال گذشته با وجود ضعف و بی‌حالی شدید هربار خدمتش می‌رسیدیم، از انتخابات پرس‌وجو می‌کرد و نگران بود که مبادا از انجام یک تکلیف شرعی جا بماند. بالاخره روز موعود فرارسید. با اصرار ما را مجاب کرد شناسنامه اش را برایش بیاوریم و کمک کنیم تا برای رأی‌دادن آماده شود.

مثل معجزه بود که دیگر از غذاخوردن افتاده بود، اما حاضر نشد تا جان در بدن دارد، از عقایدش کوتاه بیاید و با هر سختی‌ای بود، در انتخابات شرکت کرد. رجبعلی دهنوی صبح روز سه‌شنبه ۲۸ فروردین‌۱۴۰۳ پس از تشرف به حرم‌رضوی و تشییع‌ میان مردم، در قطعه صالحین بهشت رضا (ع) به خاک سپرده شد. روحش شاد و یادش گرامی.


موزه شهدا در خانه آقا رجبعلی

رجبعلی دهنوی درباره علی می‌گفت: پسر شجاع و نترسی بود. همیشه دوست داشت دست ناتوان را بگیرد و دشمن ظلم و بی‌عدالتی بود. مدت‌ها بود که به کلاس قرآن محله می‌رفت. جوادآقای ضابط، قاری محله، در هفتم شهادتش که باهم تنها شدیم، گفت: من می‌دانستم علی شهید خواهد شد. یک روز سر جلسه از علی خواستم که صفحه‌ای از قرآن را باز کند و بخواند. این آیه آمد: «فضل‌الله المجاهدین علی الله» علی پرسید: من هم می‌توانم از مجاهدان بشوم؟ راستش آن روز خیلی فکر کردم تا اینکه یک هفته بعد خبر شهادتش را شنیدم.

حمیدرضا متولد ۵مهر ۱۳۳۸ بود و ۳ تیر ۱۳۶۲ در عملیات والفجر۳ شهید شد. پدرش از او به‌عنوان پسر مؤدب یاد می‌کرد که در آخرین دیدارش در پاسخ به مادرش برای رفتن به خواستگاری، گفته بود: من با جبهه ازدواج کرده‌ام، جبهه عشق من است. حالا نمی‌توانم ازدواج کنم، بگذار جنگ تمام شود، حتما ازدواج خواهم کرد.

حسین متولد ۲۰شهریور۱۳۵۰ بود و ۲۹اسفند ۱۳۶۶ در عملیات بیت‌المقدس۳ به شهادت رسید. از میان هشت پسر، او ته‌تغاری بود و شانزده سال بیشتر نداشت که راهی جبهه‌های جنگ شد. اوضاعی در عملیات رقم خورد که باید یک‌نفر جان‌فدا می‌شد تا تیربارچی عراقی از سر راه برداشته شود. این داوطلب، کسی نبود به‌جز حسین دهنوی که شجاعت و شهادتش، جان شمار زیادی از رزمنده‌ها را نجات داد.

علیرضا و موسی دهنوی هم به‌ترتیب در سال‌های ۱۳۶۵ و ۱۳۶۶ بر اثر مجروحیت به درجه جانبازی نائل آمدند.

این رشادت‌ها و نگاه اعتقادی حاج رجبعلی دهنوی به حفظ خاطرات دفاع‌مقدس، او را بر آن داشت که فضایی را در گوشه‌ای از حیاط خانه قدیمی‌اش به معرفی حال‌وهوای آن روز‌ها اختصاص دهد. خیلی زود موزه شهدا در قلب خانه پدری و نزدیکی حرم‌رضوی با جمع‌آوری عکس‌های شهدا به و‌یژه سه فرزند شهید مرحوم رجبعلی سروسامان می‌گیرد و برای علاقه‌مندان آماده بازدید می‌شود.

غروب آفتاب نزدیک است و رفت‌وآمد‌ها به خانه رجبعلی بیشتر می‌شود. همه برای آخرین وداع با بزرگ خاندان، پدری فداکار و ایثارگر، آماده می‌شوند. حزن غریبی در فضای خانه پیچیده است.

* این گزارش پنج‌شنبه ۳۰ فروردین‌ماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۴۳ شهرآرامحله منطقه ثامن چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44