کد خبر: ۸۲۵۷
۱۴ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۵:۴۷
ته‌پل محله کوچه بزرگان مشهد بود

ته‌پل محله کوچه بزرگان مشهد بود

سیدمحمد مشهدی‌حسینی از قدیمی‌های ته‌پل محله می‌گوید: محله ما از شلوغ‌ترین محله‌های شهر محسوب می‌شد. آن‌قدر که این شعر را سر زبان مردم انداخته بود که «شهر کجاست؟ ته خیابون، بالاخیابون، سراب و نوغون»

سر زبان قدیمی‌ها که چرخیده، جوان‌تر‌ها هم بلد شده‌اند. همین است که حالا کوچک و بزرگ این گذر هنوز هم بچه‌های سیدعلی‌شاه را با همین لقب به دیگران معرفی می‌کنند؛ «آقای شاه». ما هم این را وقتی فهمیدیم که به  صرافتِ داستان همین اسم، کوچه‌پس‌کوچه‌های ته‌پل محله را قدم گرفتیم به پرسیدن نام‌ونشانشان.

 کوچه‌پس‌کوچه‌هایی که ما را تا میدانگاهی و نشستن زیر سایه کم‌جانِ بوته‌های یاسی که به دیوار ماست‌بندی «سیدمحمد مشهدی‌حسینی» تکیه داده بود، کشاند. قامت صاف و صدای بی‌خشش هفتاد سالگی‌اش را نشانمان نداد تا خودش در لابه‌لای خاطراتی که تعریف می‌کند، حرف را به ۱۳۲۲ و شناسنامه‌ای که با تاریخ همین سال مهر خورده است، ببرد.

به قول خودش، ته‌تغاری خانه بوده است و هنوز پشت لبش سبز نشده، جای پدر را توی همین حجره می‌گیرد و می‌شود صاحب تنها ماست‌بندی این میدان. جایی که دورهم نشستن مردانش به رسم قدیم و مرور اخبار ریزو درشت محلی او را آشنای قدیمی تاریخ این گذر می‌کند.

«اینجا پاتوق ته‌پل محله بود. پدرم و قبل از او پدرش سیدعلی‌شاه، همین‌جا ماست‌بندی داشتند. شیر را توی مشک از روستا‌های مجاور به اینجا می‌آوردند و توی دیگ‌های بزرگی که برای همین کار استفاده می‌شد، می‌ریختند. بوته‌های خار را هم از بیابان‌های اطراف مشهد بار شتر می‌کردند تا همین‌جا روبه‌روی میدانگاهی، آتش زیر دیگ‌ها بشود. ۱۶ ساله بودم که آمدم توی همین کار؛ البته کنار ماست‌بندی، میوه و صیفی‌جات محل را هم از باغ‌های اطراف می‌خریدم و جلوی مغازه می‌گذاشتم برای فروش. حالا چندسالی هست که ماست‌بندی قدیمی ما هم جایش را داده به سوپرمارکت. برادری هم داشتم که توی همین حجره کناری نفت‌فروشی داشت. مردم آن زمان او را نفتی یا عامل نفت صدا می‌زدند».

این قسمتی از گلِ گفته‌های شاه ته‌پل‌محله است که بروبیای مردم قدیم این محله از زبان او، شده گزارش امروز شهرآرامحله ثامن. مردی که شاید اگر تعریف حرف‌های او نباشد، تا چند سال دیگر، کسی از تاریخ این مردم و محله چیزی را به خاطر نمی‌آورد. چند سال دیگر یعنی زمانی که مغازه او هم که این‌روز‌ها توی طرح قرار گرفته، جای خودش را به یکی از آپارتمان‌ها یا پاساژ‌های تجاری می‌دهد.

 

پاتوق اسمی‌های مشهد

محله ما از شلوغ‌ترین محله‌های شهر محسوب می‌شد. آن‌قدر که این شعر را سر زبان مردم انداخته بود که «شهر کجاست؟ ته خیابون، بالاخیابون، سراب و نوغون» همین جایی که ما هستیم، میدانگاهی ته‌پل محله بود که گذرِ ۶‌کوچه به آن ختم می‌شد و از آنجایی که در یکی از نقاط مرکزی شهر قرار داشت، پاتوق مرد‌های کوچه، گردن‌کلفت‌ها، جاهلان و اسمی‌های مشهد شده بود.

حالا این روزها، اگرچه دیگر آن بروبیای سابق را ندارد، هنوز هم شکل پاتوق‌مانند خود را برای قدیمی‌های محله حفظ کرده است و هر روز ۱۵ نفری را برای خوش‌وبش کردن‌های دوستانه دور هم جمع می‌کند.

 

کوچه بزرگان

 

قماش‌فروش‌ها، تاجران و بنکداران

بیشتر اهالی و سکنه ته‌پل‌محله را بنکداران، قماش‌فروش‌ها، تاجران و کسبه دور حرم تشکیل می‌دادند. کوچه‌های قدیم به همین سبک و سیاق شکل می‌گرفت؛ یعنی جماعتی که پیشه و کسب‌وکار یکسانی داشتند، دور هم جمع و اهل یک محله می‌شدند. مثل کوچه تاجرباشی‌ها که همه اهالیِ آن را تاجران صنف‌های مختلف تشکیل می‌داد.

 

 نایب‌خان یک برنو داشت

قدیم رسم بود اسم کوچه‌ها را از نام‌ونشان بزرگ همان کوچه می‌گرفتند؛ مثلا همین کوچه روبه‌روی میدانگاهی که به کوچه نایب‌خان معروف است، اسمش را از علی‌اکبرخان نایب به یادگار دارد که بزرگ همان محله بود. یادم هست نایب‌خان مرد هیکلی و خوش‌قدوبالایی بود که یک برنو هم داشت. بزرگ‌ترهای محل، اجر و قرب خاصی بین اهالی کوچه داشتند. به طور مثال کاسبان، زنگی را سردر مغازه آویزان می‌کردند که وقت ورود بزرگ محله‌، به نشانه احترام به صدا درمی‌آمد.

بیشتر اهالی و سکنه ته‌پل‌محله را بنکداران، قماش‌فروش‌ها، تاجران و کسبه دور حرم تشکیل می‌دادند

   

یادی از سقاها و رخت‌شورها

قدیم سقاهایی بودند که آب را به در منازل می‌بردند و در ازای خدمتی که می‌کردند، یک‌قِران مزد می‌گرفتند. این سقاها معمولا با اسم مستعارشان شناخته می‌شدند. توی همین ته‌پل محله هم چند نفری بودند که اسم‌هایشان هنوز در خاطرم مانده. یکی را «ملائکه» صدا می‌زدند و «بمان‌علی» و «حسن‌ عمار»  دوتا سقای دیگر این محله بودند. علاوه بر سقاها عده‌ای رخت‌شور هم بودند که رخت‌های مردم را کنار جویی که دم نوغان قرار داشت، می‌بردند. آن‌هادرست جایی جلوی مدرسه حاج‌تقی می‌نشستند و رخت می‌شستند.

 

به اولین کسی که مرده‌اش را به بهشت رضا(ع) برد، پیکان جایزه دادند

مشهد قدیم قبرستان‌های زیادی داشت. قبرستان قزاق‌ها و قبرستان شغال توی خیابان گاز از جمله آن‌ها بود. اهالی ته‌پل محله، مرده‌هایشان را در قبرستان گل‌شور یا باغ رضوان دفن می‌کردند. سال‌۱۳۵۰ بود که بهشت رضا (ع) به دستور ولیان (استاندار وقت خراسان) ساخته شد، اما از آنجا که راهش دور بود و وسیله ایاب‌وذهاب هم وجود نداشت، با استقبال عامه روبه‌رو نشد.

 برای همین ولیان دستور داد به اولین کسی که مرده‌اش را به آنجا ببرد، یک پیکان جایزه بدهند. قیمت پیکان در آن زمان ۱۷ هزار تومان بود که به دونفر تعلق گرفت و بعد از آن بهشت رضا (ع) یکی از قبرستان‌های پررونق شهر شد.


غسالخانه باغ رضوان را فقیه سبزواری ساخت

از غسالخانه‌ها هم که بخواهم بگویم، از دوران کودکی تا به حالا سه‌غسالخانه را به یاد دارم. اولین غسالخانه توی قبرستان شغال بود که بعدها از آنجا به خیابان عیدگاه منتقل شد. چند صباحی به همین شیوه ماند تا اینکه مرحوم آیت‌ا...فقیه‌سبزواری غسالخانه‌ای در باغ رضوان ساخت و سبب تعطیلی این یکی شد.

 

دکتر حجازی با فولوکس می‌آمد

۲۰ متر پایین‌تر از مغازه من، کنار تیر چراغ برق، ساختمان بلندی قرار داشت که متعلق به پزشکی قانونی بود. اینجا را دکتر حجازی معروف که یک بیمارستان هم به نامش کرده‌اند، راه انداخت. هر روز عده زیادی که بیشترشان تصادفی بودند، در این کوچه جمع می‌شدند تا آقای دکتر از راه برسد.

دکتر حجازی یک فولوکس داشت که هرصبح با آن از میان جمعیت عبور می‌کرد و وارد ساختمان می‌شد. قبل از او هم دکتر شیخ به اینجا آمدورفت داشت. آن روز‌ها هنوز دوچرخه‌اش به موتور دنده‌ای تبدیل نشده بود. علاوه بر این دونفر، دکتر حداد چشم‌پزشک، دکتر مؤذی و خلیل اژدری هم از طبیبان بنامی بودند که توی همین محله بزرگ شدند.

 

از آب لوله‌کشی تا اتوبوس و «پابدا»

سال‌۱۳۳۵ بود که کشیده شدن خطوط ریلی مشهد-گرمسار، قطار را به مشهد آورد. قبل از آن سال‌ها، راه‌آهن امروزی به بقرآباد معروف بود. خبری از ریل راه‌آهن و سوت قطار هم نبود. تا چشم کار می‌کرد، سبزی باغ بود و عطر سیب و شیرینی توت. البته وسط باغ را همیشه خشخاش می‌کاشتند.

آب لوله‌کشی و اتوبوس هم با تفاوت کمی توی همین سال‌ها پایش به مشهد باز شد. نفری یک‌قران می‌دادی و از دم حرم تا دروازه‌قوچان می‌رفتی. جدای از این ماشین‌هایی به نام «پابدا» هم از روسیه وارد می‌شد که کرایه‌اش با کرایه اتوبوس‌ها برابری می‌کرد و کارش جابه‌جایی مسافر بود.

ماشین‌هایی به نام «پابدا» هم از روسیه وارد می‌شد که کرایه‌اش با کرایه اتوبوس‌ها برابری می‌کرد

 

کوچه بزرگان

محله ما، گذرگاه آدم‌های بنامی بوده است. حاج‌آقا شیخ‌مجتبی قزوینی، آیت‌ا...کرباسی و آیت‌ا...خزعلی توی همین کوچه با ما همسایه بودند. آیت‌ا...خزعلی بعدها با دختر آیت‌ا...کرباسی ازدواج کرد و حالا هم که در تهران است. حاج‌آقا لدنی، پدر شهیدان لدنی هم که مدرسه بالاخیابان به نام آن‌هاست، از اهالی همین کوچه بودند.

 

از آب‌انبار و کمیساری تنها یادش مانده است

علاوه بر همه این‌ها که گفتم، این محله تا دلتان بخواهد، حمام و آب‌انبار داشت. از خیابان آزادی تا نوغان  ۱۴ آبانبار بود. حوض‌های حاج‌محمد، حاج‌باقر، امیر، مندلی‌خان، حوض تاجرها در کوچه تاجرباشی و حوض اعتضاد که باغ‌های اعتضاد را سبز نگه داشته بود، تنها قسمتی از آن‌هاست که حالا خاطره‌اش سر زبان ما قدیمی‌ها می‌چرخد. می‌دانید، چیزی دیگر از آن ته‌پل محله قدیمی باقی نمانده است.

همه‌اش را خراب کردند؛ مثلا روبه‌روی مغازه من ساختمان کمیساری بود که بعدها تبدیل به مدرسه شد .آب‌انباری به همین نام هم کنارش قرار داشت که مردم محله، آب شرب روزانه‌شان را با مشک از آنجا تامین می‌کردند.

 

مسافرخانه‌ها در دل بازارهای نزدیک به حرم قرار داشت

همه‌چیز در ته‌پل محله تا سال ۶۵ به همین شکل سنتی باقی بود. یعنی تا همان سالی که باز شدن راه بازارچه حاج آقاجان (شهید آستانه‌پرست) به دروازه‌قوچان، پای زائران امام رضا (ع) را به اینجا باز کرد تا آمدوشد آنان برای زیارت حرم، دلیل رونق کسب‌وکار مردم این محله بشود. البته نه اینکه این محله بی‌رونق باشد، منتها منظور این است که این کوچه‌ها و بازار‌ها تا همان سال، شکل زائری به خودش نگرفته بود.

 چون سابق بر این مسافرخانه‌ها در دل بازار‌های نزدیک به حرم قرار داشت و کم اتفاق می‌افتاد که زائر سمت این قسمت شهر را بگیرد. بازار‌هایی نظیر، بازار امین، بازار ساعت، بازار نظام و حضرت از این دست بودند.

 

این گزارش پنجشنبه ۲۹ خرداد در شماره ۱۰۱ شهرآرا محله منطقه ثامن چاپ شده است.   

آوا و نمــــــای شهر
03:44