جلد چرمی کهنه و ترکخورده حکایت از قدمت تاریخیاش دارد. کاغذها آنقدر قدیمی هستند که با اینکه با احتیاط آنها را ورق میزنیم، در هر برگ زدن، تکهکوچکی از آن جدا میشود و بر زمین میافتد. ورقها با نخ به یکدیگر وصل شده، اما نخها هم دراثر قدمت زیاد پوسیده شدهاند و کوکهای ترمیمی بعدی نتوانستهاند بر پوسیدگی کاغذها غلبه کنند. تعدادی از کاغذها از محل دوخت، پاره شده و گرد کهنگی، آنها را روی یکدیگر نگه داشته است.
خط زیبای نستعلیق هر صفحه چنان چشمنواز است که بدون هیچ تذهیبی، انسان را محو چرخش قلم میکند. چون رسمالخط قدیم دارد، خواندن بعضی کلمات برای ما دشوار است، اما محمدعلی فقیهی، این اشعار را که قدمتی سیصدساله دارند، با کمک پدر و پدر همسرش خوانده و تایپ کرده تا مضامینش که روضهها و اشعاری درباره واقعه کربلاست، حفظ شود.
این اشعار در زمان نادرشاره افشار بر وزن و قالب حماسی شاهنامه سروده شده است و همچنان در محافل روضه خوانده میشود. فقیهی این کتابچههای دستنویس را از پدر و پدربزرگ و اجدادش به ارث برده و با اینکه محتوایی متفاوت از مداحیهای امروزی دارد، در محافل روضه خانگیشان پرطرفدار است.
پا در خانه محمدعلی فقیهی که میگذاریم، در شروع کلام، ما را به تاریخی به قدمت ۳۵۰سال پیش میبرد. اصالتش به روستای بمرود قائنات میرسد که عزاداری حسینی را با نوحههایی برپا میکنند که مربوط به دربار نادرشاه افشار است. حالا فقیهی ۴۵سال است که در مشهد سکونت دارد و در حال حاضر از شهروندان محله شهیدرضوی به شمار میرود، اما او و اجدادش هنوز رد پای تاریخی خود را حفظ کردهاند.
او کتابچههایی دارد که پدربزرگ پدرش (شیخ عبدالجواد بمرودی) آنها را با دستخط خودش نوشته است و محتوایش، سرودههای محمداکبر منشی و پسرش دانش، در زمان نادرشاه افشار است که وقایع عاشورا را با زبان شعر بیان کردهاند.
اکنون محمدعلی فقیهی راوی داستانهایی برای ماست که سینهبهسینه از اجدادشان شنیده است؛ «محمداکبر منشی از اجداد من و همسرم است که در زمان نادرشاه، دبیر دربار او بوده؛ بههمیندلیل لقب منشی را گرفته است. او استعداد ادبی خوبی داشته و آن زمان شعرهای متعددی درباره واقعه کربلا سروده است. پسرش، میرزامحمدعلی خان دانش بمرودی، هم مانند پدرش قلم خوبی داشته است و او نیز اشعار و سرودههای بسیاری در وصف واقعه کربلا و امامحسین (ع) و یارانشان دارد.
آنطور که به ما گفتهاند، اشعار و سرودههای منشی و دانش، از حدود سیصدسال پیش در روضههای خانگی خوانده میشده و اجداد ما آن سرودهها را از حفظ بودهاند. سال۱۳۱۱ هجری قمری پدربزرگ پدر من شروع کرده است به مکتوبکردن این سرودههای مرحوم منشی و دانش.»
فقیهی جانب احتیاط را در پیش میگیرد و میگوید: اگر قبل از این، نسخهای از نوشتههای منشی و دانش بوده یا هست، ما اطلاعی نداریم. آنچه ما داریم و میدانیم همین کتابچههای دستنویس پدربزرگ پدرم است که نسلبهنسل بین ما جابهجا شده است.
همراه فقیهی کتابچهها را ورق میزنیم. شماره صفحه ندارد، اما به روال آن زمان، نویسنده یکیدو کلمه آخر هر صفحه را در اول صفحه بعد تکرار کرده است تا خواننده صفحهاش را گم نکند و بدین طریق ترتیب صفحات حفظ شود.
در پایان برخی اشعار، نویسنده تاریخ را ذکر کرده و به عنوان مثال نوشته است «در رجب۱۳۱۱ نگاشته شد». تاریخها را که بررسی میکنیم، از ۱۳۱۱ تا ۱۳۱۴هجریقمری نگارش کتابچهها به طول انجامیده است.
کتابچهها قطع برگههای A۵ کنونی را دارد، ولی برعکس کتابهای فعلی که برگههایش از سمت راست عرض کتاب صحافی و به هم متصل میشوند، این کتابچهها از بالا و طول کتاب با نخ و جلدهای چرمی، متصل شدهاند.
به گفته فقیهی، چون آن زمان با دوات کتابها را مینوشتند و باید صبر میکردند تا خشک شود و دستشان روی مطالب قبلی کشیده نشود، برایشان راحتتر بوده است که به این طریق بنویسند.
فقیهی که اکنون در آستانه پنجاهوششسالگی به سر میبرد، باز راوی روایتهایی میشود که از پدربزرگها شنیده است؛ «آنطورکه به ما گفتهاند، این اشعار و مضامین از حدود سیصدسال پیش در مراسم عزاداری خوانده میشد. نمیدانیم آن زمان رسم چطور بوده، اما میدانیم حدود ۱۵۰ سال پیش که برق نبوده، اهالی روستای بمرود قائنات، آتشی بزرگ که چندساعت دوام داشته است، برای روشنایی برپا میکردهاند و دور این آتش میچرخیدند و با خواندن همین اشعار عزاداری حسینی میکردند.»
این اشعار باوجود غنا و قدمت تاریخیاش داشته به فراموشی سپرده میشده است، اما سال۷۶، ۱۳ فقیهی تصمیم میگیرد که این متون تاریخی را جمعآوری و بازنویسی کند. او که میدیده است کتابچهها درحال خرابشدن هستند، شروع به تایپ آنها میکند، اما، چون رسمالخط قدیمی داشته، بعضی از لغات برایش نامأنوس بوده است؛ بههمیندلیل سراغ پدر و پدرهمسرش میرود و با کمک آنها متنها را میخواند و تایپ میکند.
قبل از اینکه بقیه ماجرا را بشنویم، از فقیهی میپرسیم که چرا برای نگهداری بهتر این کتابها آنها را به نهادهای مربوطه نداده است. او هم خیالمان را راحت میکند و میگوید: یک نسخه از اینها در کتابخانه مجلس شورای اسلامی، یک نسخه در کتابخانه مسجد جامع گوهرشاد و یک نسخه در کتابخانه دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه فردوسی نگهداری میشود. چند نسخه هم دست اهالی روستای بمرود است که اجدادمان آنجا بودهاند.
باز سؤال برایمان ایجاد میشود که چرا کتابچهها چند نسخه است و اینکه بالاخره نسخه اصلی کدام است؛ فقیهی توضیح میدهد: من نمیدانم نسخه اصلی و اولیه کدام بوده است. اهل فن باید ببینند کدام نسخه قدیمیتر است؛ زیرا کاتبان مختلفی این اشعار را بازنویسی کردهاند، اما کاملترین آن در کتابخانه مجلس شورای اسلامی نگهداری میشود. زیباترینش هم که با خط نستعلیق نگاشته شده، همین نسخهای است که پدربزرگ پدرم (شیخ عبدالجواد بمرودی) آن را نگاشته و در دست من نگهداری میشود.
دوباره صحبت را از سر میگیریم و فقیهی از روزهایی تعریف میکند که در آموزشوپرورش شاغل بوده و عصر که از سر کار میآمده است، یکراست میرفته خانه پدر (میرزاعبدالجواد فقیهی) و پدر همسرش (محمدعلی دانش) و ساعتها آنجا بوده و سعی میکرده است متنها را بخواند. بعد هم با ماشین تایپهای انگشتی سال۷۶ شروع به تایپ آنها کرده است تا بدین طریق نسل جوان بدانند در این کتابچهها چه چیزی نوشته شده است.
او یک کتابچه کوچک دیگر هم تهیه کرده است که اشعار و مضامین روضههای دهه اول محرم را دارد. فقیهی این کتابها را به جلسه روضههای خانوادگیشان برده است که حدود ششصدشرکت کننده دارد و اولینبار که دیگران آن را دیدهاند، به قول خودش چشمانشان برق زده است.
او تعریف میکند: از قدیم این اشعار توسط پدربزرگهای ما در روضههای خانگی ماه محرم خوانده میشد. خیلی از اقوام ما بهخصوص قدیمیها، بسیاری از این اشعار را حفظ هستند. وقتی متن کامل اینها را تایپ و تکثیر کردم، خیلی از آن استقبال شد. تا مدتی افراد مختلف فامیل سفارش تکثیر آن را میدادند تا اینکه تقریبا همه اقوام درخواست دادند و اکنون در خانه هرکدام یک نسخه از این متنهای تکثیرشده دیده میشود.
فقیهی که مداح هم هست، از سال ۶۹ شروع میکند به خواندن همین اشعار در نوحهها. همسرش، انیسزهرا دانش، میگوید: علیآقا صدای خیلی خوبی دارد. این اشعار را پدربزرگهای ما در مراسم روضه میخواندند. مدتی بود که داشت به فراموشی سپرده میشد، اما حالا که او اینها را میخواند، برای ما یک جور نوستالژی است. انیسخانم با تأکید میگوید: نمیدانید چقدر بازخوانی و زندهشدن این اشعار مورداستقبال اقوام قرار گرفت. هنوز که هنوز است، هر بار مراسم داریم یا حتی جای دیگری ما را میبینند، دعای خیر میکنند.
به گفته او، با اینکه این اشعار سبک و سیاقش با مداحیهای امروزی فرق دارد، خیلی مورداستقبال جوانها، نوجوانان و حتی خردسالان قرار دارد، بهطوریکه وقتی ذکرهای دستهجمعی و نوحهها خوانده میشود، همه بچهها موبایلها را کنار میگذارند و با ذوق و شوق میآیند تا متنها را همنوایی کنند.
این متنها بین آنها به «ذکر» معروف است. هر ذکر، شعری است که بیتهای مختلفی دارد و بعد از خواندن هر بیت، یک بیت ثابت تکرار میشود. فقیهی کتاب را ورق میزند و یکی از ذکرهایی را که خیلی پرطرفدار است، میخواند:
چه کربلاست امروز، چه پربلاست امروز / سرهای نوجوانان بر نیزههاست امروز
اشک فلکشده خون، گشته افق شفقگون / یعنی که پیر گردون صاحبعزاست امروز
..
خوشساعتی که حضرت در عرصه قیامت / گوید ز روی شفقت منشی کجاست امروز
او میگوید: هشتاددرصد اشعاری که من جمع کردم، سرودههای مرحوم منشی و پسرش دانش است؛ مابقی هم سرودههای سحاب، صادق، ذاکر، مذنب (میرزا حیدر بمرودی) و میرزاهادی احمدی بمرودی است که حیاتشان به سالهای بعد از منشی و دانش برمیگردد.
فقیهی با ذوق ادبی و تاریخی که از نیاکان خود به ارث برده، در سالهای بعداز ۷۶ عکسها و فیلمهای قدیمی عزاداری را هم ضمیمه این صفحات تایپی کرده است. او میگوید: میدانستم بعضی اقوام عکسهای قدیمی و تاریخی دارند، اما این عکسها داشت در آلبومها خاک میخورد.
چهبسا در اثاثکشیها گم یا پاره میشد. برای همین شروع کردم به خانه تکتک اقوام دور و نزدیک رفتم و عکسهای قدیمیشان را اسکن کردم. کار سختی بود و خیلی زمان برد. از سال ۱۳۸۵ هم در شب آخر روضههای دهه اول محرم، یک عکس یادگاری دستهجمعی میگیریم که گلچین این عکسها را چاپ کردهام.
او اکنون بیش از ۲ هزار قطعه عکس از مراسم عزاداری خانوادگی و فامیلیشان دارد که آنها را در حافظههای دیجیتال نگهداری میکند.
فقیهی از سال۶۷ تصمیم به فیلمبرداری از مراسم مذهبی فامیلیشان گرفته است. او تعریف میکند: آن زمان موبایل در کار نبود. دوربینهای فیلمبرداری هم بهراحتی در دسترس قرار نداشتند. برای گرفتن اولین فیلم، دوربین اداره اوقاف را به امانت گرفتم. فیلم خام هم با هزار مکافات و این طرف و آن طرف رفتن پیدا کردم. از آن زمان تاکنون هرسال از مراسم عزاداری محرمی فامیل فیلم میگیرم تا همانطورکه کتابچههای دستنویس اجدادمان نسلبهنسل به ما رسید، این فیلم و عکسها هم به دست آیندگان برسد.
او همه اینها را نوکری امامحسین (ع) میداند و میگوید: ما میشنویم که حادثه کربلا بیشاز ۱۳۰۰سال پیش رخ داده است و عزاداریهای حسینی قدمتی دیرینه دارد، اما وقتی بچههای ما همین کتابچههای قدیمی دستخط پدربزرگ پدرم را میبینند، خیلی ملموستر با موضوع ارتباط برقرار میکنند.
این نسخههای اصلی حسی در بچههای ما ایجاد میکند که هیچ کتاب درسی و مذهبی نمیتواند چنین تأثیری بگذارد. من امیدوارم با تهیه این عکسها و فیلمهای واقعی، یادگاری از خودم به جا بگذارم که با کمک آن، آیندگان درک ملموستری از این آیین تاریخی عزاداریهای فامیلی ما پیدا کنند.
فقیهی کتابی سیصدصفحهای را نشانمان میدهد و میگوید: سال۱۳۹۲ فردی به نام الیاس رستمپور که از اهالی روستای بمرود است، به من مراجعه کرد و گفت میخواهد برای دکترایش پایاننامهای با موضوع دیوان مرحوم منشی و اشعارش بنویسد. من هم این نسخه دستنویس اجدادمان را دراختیارش قرار دادم.
ماحصل این دیدارها و گفتوگوها، کتابی شده است به نام مقامات حسینی (دیوان منشی بمرودی، قدیمیترین منظومه حماسی عاشورایی در ادب فارسی) که تمام سرودههای منشی درباره وقایع عاشورا در آن درج شده است.
کتاب را ورق میزنیم و فهرستش را مرور میکنیم: وقایع بعداز شهادت امامحسن (ع)، نامهنوشتن کوفیان به امامحسین (ع)، مبارزه مسلم با کوفیان، بهمیدانرفتن هرکدام از یاران امامحسین (ع) و... همه این داستانها بهصورت شعر نوشته شده و تمام این اشعار همان دستنویسهای پدربزرگ پدر فقیهی است که براساس سرودههای منشی و دانش در زمان نادرشاه نوشته است.
حالا گفته فقیهی را بهتر درک میکنیم؛ این کتابها و قدمت تاریخیای که پشت آن قرار دارد، انگار انسان را به تاریخ و واقعه کربلا نزدیکتر میکند. اینها روضه مجسم است!