
تمام سرمایه کار من یک پیچگوشتی و انبردست بود!
تمام سرمایه کار من یک پیچگوشتی بود و یک انبردست؛ اما دلی داشتم سرشارِ از عشق به کارم. تمام حرف من این بوده و هست که سرمایه یک مرد در بازوی اوست.
اینها نقلی است از یکی از کسبه قدیمی محله امام خمینی (ره). کسی که ۳۷سال قبل به عشق حرفه مورد علاقهاش کار راحت و حقوق دولتی را کنار گذاشت تا با ورود به دنیای صنعت، نان بازویش را بر سر سفره ببرد. از عماد شمعریز میگوییم.
مردی که کار و راهش میتواند سرمشقی باشد برای جوانان امروز. البته او در لابهلای صحبتهایش درد و دلی و نیمگلایهای دارد از آنانی که اگر بخواهند، میتوانند با سیاستهای درست و بهنگام حال و روز صنعت این مرز و بوم را از آنچه هست، بهتر کنند.
علاقه به کارهای فنی در خونم بود
پیداکردنش خیلی راحت است. راسته خیابان امامخمینی (ره) از هر کسی سراغ یک کاسب قدیمی را که در کار صنعت است بگیری، او را معرفی میکند. علاقهاش به کارهای فنی، ریشه در کودکی او دارد: کلا در خانواده ما همه بهنوعی در کار برق استاد بودند.
عمویم غلامرضا شمعریز در رشته برق در آنزمان حرف برای گفتن داشت. او تحصیلاتش برق بود و مدتی هم در کارخانه قند آبکوه کارشناس ناظر تأسیسات برقی بود. او وقتی هنوز دستگاهها و موتورهای برقی نیامده بود، از طرف کارخانه به آلمان رفت تا دانشش را در این علم افزایش دهد. پدرم هم در این حرفه تبحر خاصی داشت.
شمعریز، تحصیلاتش را در رشته مکانیک با معدل عالی به پایان میرساند تا بتواند در انستیتیو تکنولوژی ادامه تحصیل دهد. او موفق میشود در رشته برق مدرک فوقدیپلمش را دریافت کند: درسم که تمام شد برای کار به کارخانه قند آبکوه رفتم و حدود دو سال در آن کارخانه در بخش فنی مشغول به کار شدم. اما خوره کار فنی آزاد در ذهنم بود. برای همین بعد از دو سال، کار در کارخانه را کنار گذاشتم تا خودم کاری را دست و پا کنم.
خوره کار فنی آزاد در ذهنم بود. برای همین بعد از دو سال، کار در کارخانه را کنار گذاشتم تا خودم کاری را دست و پا کنم
مهر پدرانه؛ بهترین انگیزه
او به اینجای داستان زندگیاش که میرسد، سر برمیگرداند و به قاب عکسی که پشت سرش است نگاه عمیقی میاندازد و با بغض میگوید: پدرم مرد بزرگی بود، همیشه حامی و یک انگیزه بزرگ برای پیشرفت.
وقتی به ایشان گفتم، نگفتند نه پسرجان تو کار داری، آن هم دولتی، حقوق داری، گفتند برو دنبال هر هنری که مورد علاقه ات است.
بعد هم مغازه بزرگی نزدیک خانه برایم خریدند. تا همین ده ماه قبل هم که هنوز عمرشان به دنیا بود، صبح به صبح میآمدند و کنار دستم بودند. هر زمان هم که کارم زیاد میشد خودشان کمک میکردند.
۲۸ سال پیمانکاری نتیجه تعهد و تخصص
شمعریز، اگرچه کار در کارخانه را رها کرد و از خیر ماهی دو هزارتومان گذشت، اما چند سال بعد به مدت ۲۸ سال پیمانکار همان کارخانه شد: اول کار شاید بهخاطر تازهکاری و ناشناختهبودن، کارم رونق آنچنانی نداشت، اما پنجسال بعد در مناقصهای که کارخانه قند آبکوه برای مهندسی موتور و دستگاههای کارخانه برگزار کرد، برنده شدم.
قیمت مناسب و دقت و تعهدم در کار، سبب شد به مدت ۲۸ سال در این کارخانه بهطور پیمانکاری خدمت کنم. البته در کنارش با کارخانههای قند قوچان، شیروان و فریمان هم همکاری داشتم و در حال حاضر فقط با کارخانه قند شیرین همکاری دارم.
توجه به علایق و استعداد فرزندان
بعضی خانوادهها تصور میکنند که فقط کار اداری تأمینکننده آتیه فرزندانشان است؛ درحالی که اگر پسر و دختری که به هنر و رشته فنی علاقه دارد، همان را دنبال کند شاید از خیلی تحصیلکردهها در آن هنر و فن موفقتر باشد.
اینها را یک کاسب باتجربه در کار صنعت میگوید برای پدر و مادرهایی که زندگی راحت برای بچههایشان را کار دولتی یا رشتههایی، چون پزشکی و مهندسی میدانند: روزی که من کار در کارخانه را رها کردم حقوقم دو هزار تومان بود، اما چند سال بعد من روزی دو هزار تومان درآمد داشتم. به کارم علاقه داشتم، خسته نمیشدم. علاقه هم که در کار باشد هم تعهد بیشتر میشود و هم درصد خطا کمتر است.
جوانان ناامید نشوند
او در ادامه صحبتهایش یک توصیه هم به نوجوانان علاقهمند به کارهای فنی و هنری دارد: از این شاخه به آن شاخه نپریدن و امیدواری یکی از رموز موفقیت است. درست است که مشکلات هست، اما صبوری در شرایط سخت سبب میشود تجربه بیشتر شود، همانطور که آهن هر چه در کوره باشد آبدیدهتر میشود، جوان هم هر چه در هنر و حرفهای که دوست دارد، صبوری بیشتری به خرج دهد، باتجربهتر و موفقتر خواهد شد. چیزی که مهم است، این است که خسته و ناامید نشود.
همانطور که من ناامید نشدم و بعد از پنج سال تجربهآموزی، نتیجه آن صبوریها را دیدم.
سختی کار سیمپیچی
سنگینی برخی موتورهای چاه که هر کدام بیشتر از ۴-۵ کیلو وزن دارد و جابهجاکردن قرقرههای سنگین سیم از عوارض شغلی است که شمعریز حدود ۳۷ سال آن را دنبال میکند.
او درحالیکه بهسختی روی صندلی چوبی جابهجا میشود، ادامه میدهد: نشستن راحت روی مبل راحتی برایم آرزو شده است، چون در طول این سالها ساعتها خمشدن روی موتور برای درآوردن سیمهای سوخته و سیمپیچی جدید به مهرههای کمرم ضربه وارد کرده است، اما با این حال حتی یک روز هم نمیتوانم در این مغازه را ببندم و در خانه بنشینم.
جوانان مستعد را دریابید
نوسانات بازار ارز و زیر و بمهای اوضاع اقتصادی در این سالها بیتأثیر بر کار این کاسب کهنهکار نبوده است و دلپری از اوضاع دارد: من تا چندسال قبل در این مغازه چند کارگر داشتم که از همین کار نان به سر سفرهشان میبردند. اما گرانشدن سیم و نچرخیدن بازار سبب شد یکییکی با آنکه خواسته قلبی من نبود، عذر آنها را بخواهم.
او درحالی که به جوان مشغول بازکردن سیمهای سوخته موتور کولر اشاره میکند، میگوید: شما این جوان را نگاه کنید، او بهنوعی دیروزِ من است. دانشجوی رشته برق که بهخاطر غیرتی که دارد و علاقه و عشقش به این هنر اوقات فراقت تابستانش را آمده اینجا تا آن چیزهایی را که تئوری خوانده عملی هم یاد بگیرد. او نمونه یک جوان آتیهدار و موفق است، البته اگر قدرش را بدانند.
این گزارش سه شنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۷ در شماره ۲۹۸ شهرآرامحله منطقه ۸ چاپ شده است.