کد خبر: ۱۲۱۸۰
۱۱ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۷:۰۰
قدیمی‌ترین میوه‌فروش میدان‌شهدا نغندری است

قدیمی‌ترین میوه‌فروش میدان‌شهدا نغندری است

حاج محمد نغندری از ۱۵ سالگی میوه فروشی کرده است، ازآنجاکه پدرش هم کشاورز و دامدار بوده، محصولات پدر را به شهر می‌آورد و روی گاری می‌فروشد.

عالیه ناطق| در ۷۱ سالگی سرحال و قبراق است و دلیلش هم لابد این است که در باور و عمل، کار را جوهر مرد می‌داند؛ کاسب خیابان عبادی و محله راه‌آهن مشهد هم میوه می‌فروشد و هم در زادگاه خود کشاورزی می‌کند. 

شهرآرامحله این‌بار سراغ محمدرضا ساسانی‌مقدم معروف به حاج‌محمد نغندری رفته تا از قدیمی‌ترین میوه‌فروش محدوده میدان‌شهدا با بیش از ۵۰ سال سابقه، همان پیرمرد کتاب‌خوانی که گفتنی‌های بسیاری از گذشته دارد، گوشه‌ای از حرف‌هایش را بشنود و به خوانندگان خود انعکاس دهد.

از ۱۵ سالگی میوه‌فروش شدم

سال ۲۱ در روستای نغندر متولد شده. سواد قرآنی دارد و در مکتب‌های آن زمان تحصیل کرده است. در ۱۱ سالگی برای ادامه تحصیل و به‌همراه خانواده راهی مشهد شده و از آن زمان تاکنون زندگی در مشهد را به هرجای دیگری ترجیح داده است.

حاجی نغندری پدرش هم کشاورز و دامدار بوده، محصولات پدر را به شهر می‌آورد و روی گاری می‌فروشد

حاجی‌نغندری از زندگی‌اش و روز‌های آغاز به کار میوه‌فروشی می‌گوید؛ اینکه از ۱۵ سالگی به این شغل مشغول بوده است. او در این سن برای تأمین مخارج زندگی خود و خانواده‌اش تصمیم می‌گیرد کاری دست‌وپا کند و ازآنجاکه پدرش هم کشاورز و دامدار بوده، محصولات پدر را به شهر می‌آورد و روی گاری می‌فروشد.

 

میوه‌فروشی و آهنگری مشاغل رایج آن زمان بود

میوه‌فروش قدیمی منطقه ما از شغل‌های رایج آن زمان هم می‌گوید: آن زمان در شهرها دو شغل بیش از همه رایج بود؛ میوه‌فروشی و آهنگری. البته مشاغل دیگری هم مانند قصابی و نانوایی و ... بود اما به‌خاطر کار پدرم که کشاورز و دامدار بود، به فروش میوه مشغول شدم و البته گاهی هم بستنی‌فروشی می‌کردم. تا امروز هم از این شغل خسته نشده و به فکر نیفتاده‌ام برای خودم شغل دیگری دست‌وپا کنم.

 

نوبر بهاره بستنی!

وقتی از بستنی‌فروختنش در فصل بهار می‌گوید که تازه زمان شکوفه‌زدن درختان میوه بوده، لبخندی بر روی لب‌هایش نقش می‌بندد و عنوان‌می‌کند: یادم می‌آید آن روزها بستنی‌ها را توی ظرف‌های بزرگ چوبی می‌ریختیم؛ ظرف‌هایی که داخلش را پر از یخ کرده بودیم و یک ظرف کوچک‌تر را نیز که داخلش مواد تشکیل‌دهنده بستنی مانند شیر و شکر و ثعلب بود، در آن قرار می‌دادیم.

دوسه‌ساعتی طول می‌کشید تا مواد آن ظرف تبدیل به بستنی شود و بعد توی کوچه‌ها راه می‌افتادیم و داد می‌زدیم: «نوبر بهاره بستنی» بچه‌های قدونیم‌قد هم دورمان جمع می‌شدند تا هرکدام زودتر از دیگری بستنی بخرند.

به گفته کاسب قدیمی محله راه‌آهن، بستنی از پرطرفدارترین خوردنی‌های جدید آن روزها بوده است؛ به‌ویژه که او بستنی سه‌رنگِ زعفرانی و کاکائویی و ساده را ارائه می‌داده که بزرگ و کوچک از آن استقبال می‌کرده‌اند.

او در ادامه بیان می‌کند: ماه‌های دوم و سوم سال هم که می‌شد، توت سفید می‌آمد و ما هم بنا می‌کردیم به فروش توت سفید و کاهو. آن زمان میوه‌ها گلخانه‌ای نبود و مثل حالا هم نبود که میوه‌های متنوع در فصول مختلف سال وارد شود.

 

اصغرشیر و محمودموشه!

ساسانی‌مقدم تعریف می‌کند از روزگار قدیم میوه‌فروش‌ها و کاسبان محله‌ که شاید برای راحت‌تر صدازدن، یکدیگر را به نام‌های اصغرشیر و حسن پلنگ و رجب‌مگس و محمود‌موشه می‌خواندند! او هم زمانی که توی محله جایی پیدامی‌کند و اسمش را می‌پرسند، خودش را محمد نغندری معرفی می‌کند تا به اسم دیگری جز این صدایش نزنند!

 

کاسب کتاب‌خوان

کاسب قدیمی میدان‌شهدا در خانواده‌ای به دنیا آمده که همگی اهل ادب بودند و کتاب‌خوان؛ پدرش به تحصیل اهمیت زیادی می‌داده و او را در شش‌سالگی به مکتب‌خانه می‌فرستد. در این میان چون پدرش همه اشعار شاهنامه فردوسی را از بر بوده و دائم برای خانواده از این کتاب و دیوان حافظ می‌خوانده، آن‌ها نیز به سروده‌های این شاعران بزرگ علاقه‌مند می‌شوند.

همین هم سبب شده که محمدرضا، به گفته خودش، بیش از نیمی از شاهنامه و بسیاری از بیت‌ها و نوشته‌های بوستان و گلستان سعدی و اشعار مولانا را حفظ کند. او در بین صحبت‌هایش بخشی از داستان‌های رستم را از شاهنامه می‌خواند.

حاجی‌نغندری ادامه می‌دهد: در کودکی قرائت قرآن را آموختم و تاکنون قاری قرآن و عضو هیئت‌های مذهبی چندین مسجد بوده‌ام. در کنار آن تاریخ ایران باستان را هم در ۱۶ سالگی خوانده‌ام.

 

ارث من تحصیل فرزندانم است 

او می‌گوید همانند پدرش به تحصیل فرزندانش اهمیت داده و همه بچه‌ها یعنی چهارپسر و پنج‌دخترش را علاقه‌مند به تحصیل بار آورده و به آن‌ها وصیت کرده است: ارث من برای شما درس‌خواندن است، چون هیچ چیزی در دنیا از کسب علم ارزشمندتر نیست و آدم نادان مانند شخص کور، در تاریکی به سر می‌برد.

به قول خودش همه بچه‌هایش تحصیل‌کرده و اهل‌مطالعه‌اند و تا الان دو دبیر، سه کارمند، دو مهندس صنایع‌غذایی و یک مهندس برق به جامعه تحویل داده است؛ آخرین پسر او نیز دانشجو است.

 

میدان شهدای دیروز

آخرین حرف‌های ساسانی‌مقدم درباره میدان شهدای دیروز است که نامش پیش از انقلاب، میدان شاه بوده و بعدها که افراد بسیاری در راه پیروزی انقلاب در آن شهید می‌شوند، به میدان شهدا تغییرنام پیدا می‌کند. او می‌گوید: آن روزها میدان شهدا مثل امروز نبود و حتی برخلاف امروز، این همه مغازه در آن نبود.

مجسمه رضا‌شاه ملعون، سوار بر اسب در میانه بود و اطرافش هم نماهایی مانند تخت‌جمشید و فضای سبز و استراحتگاهی برای تفریح مردم. در گذشته سرتاسرمیدان شهدا پر بود از منازل و فقط یک یا چند دکان میوه‌فروشی و آهنگری در آن پیدا می‌شد.

 

*این گزارش یکشنبه، ۲۴ شهریور ۹۲ در شماره ۷۱ شهرآرامحله منطقه ۳ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:44