زمانی که ورزشکاری روی سکوی المپیک یا مسابقات جهانی میرود و مدال میگیرد، همه موفقیتهایش را یا پای خودش و تلاش شبانهروزیاش مینویسند یا پای مربیای که مثلا چهار یا پنج سال در تیم ملی برای او وقت گذاشته است.
هرچند که نمیشود و نباید منکر زحمات مربیان ملی هم شد. اما در این میان هیچکس یادی از مربیان پایه نمیکند. کسانی که استعداد این بچهها را در نونهالی و نوجوانی در باشگاهها کشف کردند و سالها برایشان زحمت کشیدند و عرق ریختند تا آن ورزشکار رشد کند و روی سکوی جهانی برود.
موسفید کردههایی که هیچ ادعایی هم ندارند و با اینکه میدانند ورزشپایه هیچ فایدهای برایشان ندارد، اما بازهم با عشق کارشان را میکنند. محمد عوشار از همین جنس آدمهاست که تقریبا ۳۰سالی میشود در باشگاه راهآهن کشتیگیر تربیت میکند.
اصالتا اهل نطنز و در تهران به دنیا آمده است. سال ۱۳۵۶ به مشهد کوچ میکند و همسایه امام رضا (ع) میشود. میگوید کشتی را از همان تهران و زیر نظر مرحوم عبدا... زارع شروع کرده است.
«زمانی که به مشهد آمدیم، من ششهفتساله بودم که کشتی میگرفتم. قبل از آن تقریبا حرفهای فوتبال بازی میکردیم و همدورهایهایم اکبرکارگرجم و ناصرمحمدخانی بودند.
۱۴ ساله بودم که در شهرری به باشگاه رفتم و ثبت نام کردم. چند وقت بعد هم دو برادر دیگرم پایشان بهواسطه من به تشک کشتی باز شد. اینکه چهطور رشته ورزشیام را تغییر دادم برای خودش داستانی دارد. یک روز برای زیارت رفته بودم شاه عبدالعظیم (ع) و در مسیر برگشت، چشمم به باشگاه آقای زارع افتاد. باشگاه هم مثل این بدنسازیهای امروزی در زیرزمینی بود که ۳۰-۲۰تا پله داشت.
از سر کنجکاوی پایین رفتم تا ببینم چه خبر است. دیدم بچهمحلها دور هم جمع شدهاند و مشغول تمرین و کشتی گرفتن هستند. تا یادم نرفته است این را هم بگویم که ما غیر از فوتبال، روی زمین خاکی کشتی هم میگرفتیم.
از این محله به آن محله میرفتیم و مسابقه میدادیم. حتی از همان بچگی با علاقه مینشستیم و کشتیهای تختی را نگاه میکردیم و غیر از این پهلوانهای قدیمی را هم به خوبی میشناختیم. با اینکه سن و سال زیادی نداشتم، اما یادم هست زمانی که مرحوم تختی فوت کرد، با پدرم برای مراسم روز هفتمش به ابنبابویه رفتیم.»
طبیعی است چنین پدر کشتی دوستی، هیچ مخالفتی با ورزش کردن پسرش نداشته نباشد، بلکه او را تشویق هم بکند. «پدرمان وقتی فهمید که ما میخواهیم برویم کشتیگیر بشویم، خیلی خوشحال شد و مدام تشویقمان میکرد. از یک جایی به بعد میگفت دیگر اصلا سراغ فوتبال نروید. همین کشتی را سفت بچسبید.»
خاک شهرری به قول معروف ورزشکار خیز است و انگار ناف بچههایش را روز اول تولد با کشتی و فوتبال بریدهاند. خیلی کم پیش میآید کسی از این خطه وارد ورزش شود و در مسابقات مقام نیاورد.
عوشار هم از این قاعده مستثنا نیست و استعدادش اینقدر در کشتی خوب است که در همان اولین مسابقه سراسری که شرکت میکند، روی سکو میرود. تعریف میکند: من، هم آزاد کشتی میگرفتم و هم فرنگی.
سال ۱۳۵۴مسابقاتی در کشور برگزار شد. آن سال من در وزن ۵۷ و برادرم در ۴۸ کیلوگرم آزاد دوم شدیم و برای مرحله بعد انتخاب شدیم. در مسابقاتی هم که به نام استان و مرکز شناخته میشد و قدرترین تیمهای استان تهران در آن شرکت میکردند، من باز مقام آوردم.
اغراق نیست، اما به یاد ندارم من مسابقهای شرکت کرده باشم و روی سکو نرفته باشم. یادم هست در یک مقطعی من با اینکه سنم بالا بود و سه فرزند داشتم، در مسابقات کشوری اول شدم. فرقی هم برایم نداشت در چه وزنی باشم.
اینکه چگونه بعد از سالها زندگی در شهرری و تهران و جزو ورزشکاران خوب و سرشناس آنجابودن، به مشهد کوچ کردم هم حکایت خاص خود را دارد. ازدواج باعث شد تا از حدود ۴۰ سال پیش در مشهد پاگیر شوم.
ما در مشهد کم فامیل نداشتیم. قسمت این بود با دختر یکی از همین اقوام مشهدیمان ازدواج کنم. از آن سال به بعد دیگر همینجا ماندگار شدم.
همان روزهای اول که به این شهر میآید، ساک ورزشیاش را برمیدارد و یکراست سراغ بهترین باشگاه کشتی آن زمان مشهد میرود: من در تهران و حتی همین مشهد، از بچههای ورزشکار در مورد باشگاههای مشهد پرسوجو کرده بودم.
همه هم به اتفاق گفته بودند راهآهن بهترین باشگاه کشتی مشهد است. آن زمان خانه ما دقیق روبهروی اینجا بود و به محض اینکه جاگیر شدم، کیفم را برداشتم و آمدم در باشگاه راهآهن. آدمهای بزرگی رفتو آمد داشتند و تمرین میکردند. کسانی مثل حاج آقای خادم پدر رسول و امیررضا، پهلوان احمد وفادار و ...
بعضیها ذاتا دوست دارند معلم و مربی باشند. دست یکی را بگیرند و پله پله او را بالا ببرند و با دیدن موفقیتهایش کیف کنند. این همان خصلتی است که محمد عوشار دارد. آدمی که از همان ۱۵-۱۴ سالگی هم کشتیگیر بوده است و هم مربی.
«من مربیگری را از همان سن کم شروع کردم. خودم تمرین میکردم و روی تشک میرفتم و مسابقه میدادم. بقیه بچههای هم سن و سال یا کمتر را هم تمرین میدادم. اصلا عشق این کار را داشتم و خیلی لذت میبردم.
اولینبار آقای زارع برای مربیگری به من اعتماد کرد و تیم نوجوانان باشگاه را در اختیارم گذاشت تا آنها را برای مسابقات استان مرکز آن سال آماده کنم که از شانس خوب من، تیم قهرمان شد.
زمانی هم که به مشهد آمدم، دوباره در کنار کشتیگرفتن و مسابقهدادن، وارد گود مربیگری هم شدم و هراز چندگاهی بچهها را تمرین میدادم. تا اینکه در سال ۱۳۶۰با امیرتوکلیان که آن موقع جزو کشتیگیرهای خوب و عنواندار مشهد بود، اولین تیم نوجوانان مشهد را تشکیل دادیم.
- درکنار ورزش، درس هم میخواندید، یا مثل خیلیهای دیگر وقتی غرق کشتی شدید قید درس را زدید؟
درسم خیلی بد نبود. سرانجام به هر ضرب و زوری بود خودم را تا دیپلم کشاندم. دوست داشتم درس را ادامه بدهم، اما نمیتوانستم همزمان هم کار کنم، هم مدرسه بروم و هم اینکه کشتی بگیرم. برای همین درس را رها کردم و به ورزش چسبیدم.
- در آن سالها استقبال خانوادهها از کشتی چهطور بود؟ اصلا حاضر بودند بچههایشان را باشگاه بفرستند؟
از آنجاکه باشگاه راهآهن در منطقه کمبرخوردارتر شهر بود، خانوادههای زیادی میآمدند و بچهشان را به دست ما میسپردند. در کل گرایش بچههای این مناطق در مقایسه با دیگر جاهای شهر به کشتی بیشتر است. خیلی از قهرمانان معروف ایران به قول معروف بچه پایین شهر هستند.
- بچهها را به زور میآوردند یا خودشان علاقه داشتند؟
ببینید؛ در دهه ۶۰ و ۷۰ مسابقات کشتی زیادی در شهر برگزار میشد. ما شاید چیزی در حدود ۶-۵ ماه درگیر مسابقات بودیم. در هر محله و مدرسهای هم یکی دوتا کشتی گیر پیدا میشد. چون این جو و فضای کشتی در سطح شهر پخش بود، خود بچهها بیشتر علاقه نشان میدادند به سمت ورزش کشتی بیایند.
- الآن وضعیت چه طور است؟
تک و توکی از خانوادهها پیدا میشوند که کشتیدوست باشند و علاقه داشته باشند فرزندشان وارد این رشته شود و آن را دنبال کند. البته الان مدتی است آمار شاگردان خردسال و نونهال ما بالا رفته. دلیلش هم برگزاری دو دوره منظم لیگ کشتی محلات است.
- یعنی معتقدید لیگ کشتی محلات تا این اندازه موثر است؟
بله. سالها قبل، یعنی آن زمانی که ما کشتی میگرفتیم و تیم نوجوان را راه انداخته بودیم، مدام در حال مسابقه دادن بودیم و یک لحظه هم استراحت نمیکردیم. به همین دلیل هم میزان علاقهمندان و ورودی باشگاهها زیاد بود و هم اینکه هر سال کلی استعداد جدید شکوفا و به جامعه کشتی معرفی میشدند.
وقتی مسابقهای وجود داشته باشد، کشتیگیر دائم در حال تمرین و به روزکردن فنون خودش است. ولی وقتی چنین چیزی نباشد و هر روز هفته فقط بیاید و تمرین کند، قطعا بعد از مدتی دلسرد میشود و ورزش را کنار میگذارد. ضمن اینکه نتیجه چنین مسابقات شهریای در رقابتهای خارج از استان معلوم میشود.
- آقای عوشار! زندگی ورزشی شما در عرصه مربیگری با نونهالان و نوجوانان گرهخورده است، کارکردن با این گروه سنی مشکل نیست؟
کارکردن با این بچهها هم مشکل هست و هم نیست. زمانی که ثبتنام میکنند، ما به قول معروف دستمان میآید که این آقاپسر سربهزیر و آرام است یا شروشیطان. بیشتر بچههایی که سمت چنین ورزشهایی میآیند، معمولا جزو دسته دوم هستند.
بعد از این سی و چند سال مربیگری برای نوجوانان و نونهالان، یکسری شگردهایی دارم که اینها را اول آرام میکنم و بعد با تمرینهایی که با هم انجام میدهیم، کاری میکنم که انرژیشان در همین کلاس و روی تشک کشتی تخلیه شود نه جای دیگری.
خیلی اوقات پیش آمده است که خانوادهها پیش ما میآیند و کلی تشکر میکنند و میگویند تا دیروز این بچه ما را عاصی کرده بود، اما حالا وقتی پایش از باشگاه به خانه میرسد، اینقدر خسته است که نای شیطنت ندارد. این هم کار یک روز و دو روز نیست. بعد از شش هفت ماه تازه تأثیر کار مربی را میشود روی اخلاق و رفتار بچهها دید.
- یک مربی غیر از فنون کشتی چه چیز دیگری به این بچهها یاد میدهد که شما میگویید، اخلاق و رفتارش به کل عوض میشود؟
مربی خودش باید برای بچهها الگو باشد و رفتار خلافی از او سرنزند. من اولین چیزی که به بچههایم یاد میدهم درس اخلاق است. بارها به آنها گوشزد میکنم احترام داور و مربی حریف را نگه دارند. چه وقتی که باختهاند و چه آن وقتی که پیروز شدهاند، باید بروند و به مربی طرف مقابل دست بدهند.
از حریفشان که به آنها باخته است دلجویی کنند و بعد از تشک خارج شوند. گاهی وقتها در مسابقات میبینم برخی مربیان به ورزشکار نوجوانشان پرخاش میکنند و حرفهای ناجور میزنند. حتی دست روی بچهها بلند میکنند.
من خودم در این سی و چند سالی که از شروع مربیگریام میگذرد، هیچوقت به یاد ندارم به شاگردهایم پرخاش کرده باشم. مربی باید همانطور که هنگام برد جلو میرود و ورزشکار را به آغوش میکشد، زمان باخت هم باید این کار را بکند. چون روحیه نوجوان و نونهال حساس است. بعد هم اینها تا نبازند و باخت ندهند که کشتیگیر نمیشوند.
- انگار شما غیر از توانایی فنی با بیشتر وجوه زندگی بچهها کار دارید؟
ما با بچهها در هفته روزی سه چهار بار سروکار داریم و روحیاتشان را کاملا میشناسیم. مثلا اگر زمانی یکی از ورزشکارها مثل همیشهاش نباشد و به قول معروف گرفته و ناراحت باشد، با خانوادهاش تماس میگیریم و علت را جویا میشویم.
این حرکتها واقعا نتیجهبخش است و خیلی از مشکلات را توانستیم حل کنیم. اینها در سنی هستند که باید کنترل شوند و لازم است مربی نوجوان و نونهال، هم رابطه خوبی با ورزشکار داشته باشد و هم خانواده اش.
- شما که این همه سال برای بچههای مردم دلسوزی کردید و قهرمان به جامعه ورزش معرفی کردید، کشتی برایتان درآمدی هم داشته است یا نه؟
راستش را بخواهید نه! گفتن ندارد، اما خیلی وقتها از جیبم هم برای باشگاه و بچهها خرج کردهام، ولی، چون عشق به کشتی و مربیگری دارم این مسائل اصلا برایم مهم نیست.
من حتی شهریه تعیین شده را از خیلی بچهها نمیگیرم. چون میدانم مثلا آن کسی که با هزار عشق و علاقه از انتهای خیابان خواجهربیع با زحمت خودش را به باشگاه میرساند، پرداخت این هزینه برایش مشکل است. اگر کمی فشار بیاوریم ورزش را کلا کنار میگذارد. برای همین مراعات حالشان را میکنم.
- بچههای خودتان هم کشتیگیر شدند یا نه؟
پسر بزرگم، مسعود، به صورت حرفهای وارد کشتی شد و حتی به تیم ملی هم رسید. بعد هم بنابه دلایلی ورزش را کنار گذاشت. دخترها هم ورزش را آکادمیک دنبال کردند و فوق لیسانس تربیت بدنی گرفتند و الان مشغول تدریس هستند. نوهها هم که الآن بزرگ شدهاند و کمکم دارند وارد گود کشتی میشوند.