10کودک سفیدپوش پاهایشان همزمان از زمین کنده میشوند و بعد از چند ثانیه بدون شمارش مربی با نظم خاصی به حالت اول باز میگردند. حرکات یکدست و بینقص هستند. با اینکه سن و سالشان کمتر از نوجوانی است به قدری برای تمرین انگیزه دارند که بدون ذرهای خستگی ادامه میدهند.
پرشهای بلند و هماهنگ، چرخشهای خاص و پشتک و واروهایی که مخصوص رشته ژیمناستیک است. درست همان حرکاتی که در اجرای نمایش عصر جدید دیده بودیم در سالن تمرین ریحانه بهشتی در بولوار شهید فکوری هم انجام میشوند. طبق قوانین مربی، تمرینات گروه «پدیدههای ژیمناستیک» هم مانند اجرا باید بدون خطا باشند و این قهرمانان کوچک بینقصترین حرکات خود را در سالن تمرین به اجرا میگذارند.
امیر علیشاهی مربی 26ساله که خودش از ششسالگی ژیمناستیک تمرین کرده است رهبری این تیم دوستداشتنی را به عهده دارد؛ گروهی که توانست در برنامه پربیننده عصر جدید آخرین زنگ طلایی را به دست بیاورد. علیشاهی در سال92 مقام استانی ژیمناستیک و رتبه کشوری ایروبیک ژیمناستیک را در کارنامه خود ثبت کرده و سال99 هم به عنوان مربی به تیم ملی نوجوانان دعوت شده است.
او 11سال سابقه ژیمناستیک هنری دارد. سالها، هم تمرین میکرده و هم مربیگری و ما چشمهای از طراحیهای هنری او را در اجرای عصر جدید دیدیم. سهسالی میشود که با همین بچهها که قهرمانان مشهدی برنامه عصر جدید هستند تمرین میکند.
او درباره این امیدهای آینده کشور میگوید: بیشتر این بچهها از محلات حاشیهای همین منطقه هستند، از صابر و سرافرازان برای تمرین میآیند اما استعدادشان در حد تیم ملی است.
چند ماهی بیشتر از شروع تمرینات این بچهها نگذشته بوده که کرونا گریبان ورزش قهرمانی کشور را میگیرد و مسابقات تعطیل میشوند. این بچههای بااستعداد نمیتوانند در هیچ مسابقهای شرکت کنند و خود را محک بزنند اما مربیشان خوب میداند که آنها استعدادهای برتر این رشته هستند.
علیشاهی درباره انگیزه حضور این تیم در مسابقه عصر جدید میگوید: بیشتر از دو سال است که به کرونا خوردهایم و مسابقهای نداشتهایم. از طرفی ژیمناستیک جزو رشتههای محروم و مظلومی است که دیده نمیشوند. فقط گاهی شبکه ورزش بعضی مسابقات آن را پخش میکند. در فصلهای قبل این برنامه میدیدم گروههایی میآیند و به اسم ژیمناستیک حرکاتی میزنند که تطابقی با این ورزش ندارد.
حرکات بچهها به چشم من آشنا و برایم معمولی بود اما آنجا دیدم که آقای علیخانی چقدر به وجد آمد و بچههای ما در مقایسه با دیگران چقدر پرقدرت ظاهر شدند
تصمیم گرفتم ژیمناستیک را با حرکات درست معرفی کنم و همین شد که فیلم تمرین بچهها را فرستادم. برای این دوره از برنامه عصر جدید درمجموع 8700فیلم ارسال شده بود. اسفند ماه بود که برای راستیآزمایی به تهران رفتیم. حرکات بچهها به چشم من آشنا و برایم معمولی بود اما آنجا دیدم که آقای علیخانی چقدر به وجد آمد و بچههای ما در مقایسه با دیگران چقدر پرقدرت ظاهر شدند.
هنگام صحبتمان بچهها تمرین میکنند و عکاس مشغول ثبت لحظات است. علیشاهی تمام حواسش به حرکات بچههاست. گویا یکی از آنها ثانیهای زودتر از بقیه پاهایش را پایین آورده، همین یک ثانیه کافیست تا مربی مصاحبه را رها کند و بشمارد. «پاها بالا، یک، دو،سه،....، نه، ده.»
علیشاهی بدون هیچ کلام دیگری به سمت نیمکتش برمیگردد و بچهها هم کاملا هماهنگ حرکاتشان را ادامه میدهند. مربی صحبتش را ادامه میدهد: وقتی برای راستیآزمایی میرفتیم یک تیم از شهرستان بهارستان هم بود که آن را در فضای مجازی شناسایی کرده بودم. بهارستان با اینکه شهرستان محرومی است اما بچههای مستعدی دارد.
به مربیشان زنگ زدم و گفتم فیلم ما برای دوره راستیآزمایی عصر جدید قبول شده است، اگر میخواهید شما هم بیایید تا با هم یک کار قوی ارائه دهیم. به این ترتیب اگر کار به رأی مردمی برسد شانس دو شهر را داریم و وضعمان بهتر است اما تمریناتمان سخت میشد.
دو شهر مختلف، آن هم کار گروهی با بچههای کمسن وسال. در کل یک هفته آنها به مشهد آمدند و با هم تمرین کردیم و یک هفته مانده به اجرا هم به تهران رفتیم و تمرین گروهی دو تیم را داشتیم. اما هسته اصلی گروه و طرح در مشهد بود.
با دلسوزی تمام میگوید: هدف من شناساندن ژیمناستیک بود. همان اندک حرکات نمایشی که در اجرای این مرحله داشتیم برای جذب بیننده بود اما بخش بعدی به طور کامل حرکات ژیمناستیک است.
ما دیگر عادت کردهایم که وقتی بحث استعدادیابی باشد صحبت گله از مسئولانی به میان بیاید که یا همکاری نمیکنند و یا بعد از به ثمر نشستن تلاشی وارد عمل میشوند.
علیشاهی میگوید: قبل از اجرایمان در برنامه عصر جدید هیچ نهاد و ارگانی از ما حمایت نکرد. حتی هیئت ژیمناستیک به ما اجازه نمیداد در سالن ژیمناستیک، تمرینات عصر جدید را انجام بدهیم. دلیلشان هم این بود که اگر بچهها وارد عصر جدید شوند از این ورزش زده میشوند اما برعکس شد.
ما تمریناتمان را در سالن ریحانه بهشتی آموزش و پرورش انجام دادیم و زمانی که این برنامه پخش شد انگیزه بچهها بیشتر شد. حتی یکی از بچهها که عضو تیم ملی نوجوانان بود و از این رشته به فیتنس چلنج رفته بود به تمرینات برگشت. خیلی از مردم هم تماس میگیرند و متقاضی ثبتنام فرزندانشان هستند. بعد از این برنامه ژیمناستیک جان تازهای گرفت.
قبل از اجرایمان در برنامه عصر جدید هیچ نهاد و ارگانی از ما حمایت نکرد. حتی هیئت ژیمناستیک به ما اجازه نمیداد در سالن ژیمناستیک، تمرینات عصر جدید را انجام بدهیم
علیشاهی فقط گله نمیکند از حمایتها هم میگوید: صفدر سلطانی، معاون تربیت بدنی و سلامت اداره آموزش و پرورش، فضا و خوابگاه به ما داد تا بچههای تهران به مشهد بیایند و توانستیم یک هفته تمرین مشترک داشته باشیم. این کمکها خیلی تأثیرگذار بود.
بعد از اجرا در عصر جدید وقتی برگشتیم مهدی سلاطین، رئیس اداره ورزش جوانان مشهد، دلسوزانه کمک کرد. علیرضا تاج فیروز، مدیرعامل تربیت بدنی آستان قدس رضوی، هم یکسری هماهنگیها را انجام داد تا بچهها بهتر بتوانند تمرین کنند.
این مربی دلسوز که با بچهها ارتباط خوبی برقرار کرده و به استعداد آنها ایمان دارد میگوید: این بچهها آیندهدار هستند فقط نیاز به حمایت دارند. اما متأسفانه کمترین حمایتی وجود ندارد. حتی بچههایی که احتمال قهرمانی دارند هم شهریه را پرداخت میکنند.
مثلا امیرمحمد رحمانی که عضو تیم ملی نوجوانان است هنوز ماهی یک میلیون تومان هزینه مربی را پرداخت میکند و از طرف هیئت حمایتی نمیشود تا خانواده بتوانند تمرکزشان را روی مکمل،تغذیه و هزینههای دیگر بگذارند.
بچههای دیگر هم هر کدام به همین شکل برای تمریناتشان هزینه برای سالن میدهند. از 400هزار تومانی که هزینه ماهیانه تمرین است 200هزار تومان سهم من است و 200هزار تومان سهم سالن هیئت. من از سهم خودم گذشتهام ولی هیئت ژیمناستیک از بخش سالن نمیگذرد. پدر بسیاری از این بچهها نگهبان یا یک کارگر ساده است و همین 200هزار تومان برایشان هزینه سنگینی است.
تیم قبلی که از مشهد به عصر جدید رفت و خیلی هم سروصدا کرد تیم ستاره هشتم بود. دخترانی که با حرکات زیبای نمایشی توانستند نظر داوران و بسیاری از مردم را به خود جلب کنند. علیشاهی میگوید: ستاره هشتم از طرف شهرداری مشهد حمایت شد و ما هم به حمایت شهرداری نیازمندیم. این بچهها آبروی مشهد هستند.
مهرشاد دستباف و امیرمحمد رحمانی با 13سال سن عضو تیم ملی هستند. علیرضا هادی خانی فقط شش سال دارد، محمدمهدی محمدی، حمیدرضا اکبری، دانیال وکیلی و امیرحسین سلیمانی هشتسال بیشتر ندارند. پارسا دوستپرست و محمدعلی حقیقتفر نهساله هستند و یوسف باقرزاده 10سال دارد. سپهر پیرداد هم که به مسافرت رفته و الان در تمرینات نیست سیزدهساله است. به سن این بچهها توجه کنید.
حرکات بچههای ما را ژیمناستیککارهای در سن و سال 16سال انجام میدهند
وقتی در این سن و سال اینطور میدرخشند، یعنی آینده در دستان آنهاست. بسیاری از آنها در حد تیم ملی هستند اما متأسفانه باز هم به دلیل شرط سنی 12سال برای ورود به تیم ملی نوجوانان، هنوز نمیتوانند در مسابقات شرکت کنند. نظر آقای علیخانی در همان مرحله راستیآزمایی خیلی مساعد بود و معتقد بود که حرکات بچهها در رده سنی خودشان خیلی خاص است. حرکات بچههای ما را ژیمناستیککارهای در سن و سال 16سال انجام میدهند.
اجرای حرکات نمایشی در هر رشتهای میتواند خطرآفرین هم باشد. در کار گروهی کافیست یک نفر آسیب ببیند تا زحمات کل تیم به هدر برود. علیشاهی فکر اینجا را هم کرده بوده است. او میگوید: من تیم ستاره هشتم را دیده بودم که یکی از اعضای آن شب قبل از اجرا رفت و یک شبه یک نفر را جایگزین کردند. به همین دلیل خودمان را آماده کرده بودیم و یار ذخیره داشتیم.
بچههای تهران 10نفر بودند و بچههای ما 11تا. یک نفر ذخیره داشتیم تا در صورت آسیب جایگزین کنیم. آسیب در هر ورزشی یک امر عادی است. البته شکی نیست که اگر وسایل کمک آموزشی در اندازه استانداردهای جهانی باشند این آسیبها کمتر میشوند.
از او درباره اتفاقات پیشبینی نشده میپرسم. میگوید: همین امسال وقتی به اردو رفتیم پارسا در نمازخانه کمی شیطنت کرد و پایش به زمین خورد و تا مرز مویه کردن رفت. یوسف هم شب قبل از اینکه به تهران برویم پایش آسیب دید و دررفت که آن را جا انداختیم.
برای من سلامتی بچهها مهمتر بود و برای حضور در اجرای تیم به آنها فشار نمیآوردم، وقتی گفتند آمادگی دارند انواع تستهای راستیآزمایی را از آنها گرفتیم تا مطمئن شویم درد ندارند و بعد اجازه بازی دادیم. هر دویشان در همان یک هفته خودشان را به اجرا رساندند. فشار روحی برای کسی که آسیب دیده زیاد است اما بچهها خودشان سعی میکردند به درد غلبه کنند و هر طور هست به اجرا برسند.
تیم پدیدههای ژیمناستیک در این دوره از برنامه عصر جدید زنگ طلایی را از مجید اسماعیلی، داور سختگیر برنامه، گرفت و به دور بعد راه یافت. به گفته علیشاهی مرحله بعدی ضبط برنامه، نیمه اول اردیبهشت است و اکران هم حدود عید فطر. مربی شک ندارد که اگر جزو تیمهای اول این برنامه بودند بقیه داورها هم زنگ طلایی را برایشان به صدا در میآوردند.
او میگوید: به قول خانم صامتی ما ایرانیها در فعالیتهای گروهی خیلی ضعیفیم و کار گروهی با بچههای کم سن و سال خیلی سختتر است. هماهنگ کردن 20بچه از دو شهر متفاوت که در مدت زمان کم بخواهند با هم همراه شوند، هم برای بچهها و خانوادههایشان سخت بود، هم برای من به عنوان مربی. اما بازخوردهای خوبی گرفتیم.
هر چند در زمان تمرین یک هفتهای در تهران بچهها تنها بودند اما خانوادهها در زمان اجرا به ما پیوستند. فقط خانواده امیرحسین به دلیل مشغله نتوانستند برای اجرا بیایند. من از روز اول به بچهها گفتم به برد و باخت فکر نکنید و از تمرین لذت ببرید.
صحبت با پسر بچهها کار سختی است. بهویژه این بچهها که هرچه در چنته دارند در قالب حرکات نمایشی و ورزشیشان نشان میدهند و کمتر اهل حرفزدن هستند. هرچه از آنها درباره اجرایشان در صحنه عصر جدید میپرسم بیشتر حرکاتشان را به رخ میکشند و تک به تک حرکتهای خاص خود را اجرا میکنند.
امیرمحمد که سنش از بقیه بیشتر است میگوید: من خودم را به داورها معرفی کردم، گفتم امیرمحمد رحمانی هستم و 10سال است ژیمناستیک کار میکنم. بعد از هفتسال تمرین، مربی مسیر ژیمناستیکم را تغییر داد. این حرفها را بعد از زنگ طلایی گفتم. البته ما هشتدقیقه حرف زدیم که بخشی از صحبتها پخش نشد.
آقای علیخانی گفته دانیال مثل بچگی خودم است و ایربگ دارد. صدای خندهشان در سالن میپیچد. دانیال وقتی میبیند نگاهها به سمت اوست حرکات خاص خودش را به نمایش میگذارد
به آنها گفتم عضو تیم ملی جوانان هستم. تعجب کردند که چطور با 13سال به تیم جوانان که کمترین سنش 14سال است رفتهام. من هم گفتم چون کارم خوب بوده یک سال زودتر دعوت شدهام. مهرشاد میگوید: من هم ژیمناستیک کار کردهام اما الان رفتهام به تیم ملی نوجوانان رشته فیتنس. شاید برگردم ژیمناستیک.
چند تا از بچهها دانیال را نشان میدهند و میگویند: آقای علیخانی گفته دانیال مثل بچگی خودم است و ایربگ دارد. صدای خندهشان در سالن میپیچد. دانیال وقتی میبیند نگاهها به سمت اوست حرکات خاص خودش را به نمایش میگذارد. مربی میگوید: دستش بخیه خورده و آسیب دیده است اما باز هم خوب تمرین میکند.
امیرحسین توجهم را جلب میکند. همان پسر کوچولویی که بعد از اجرای حرفهای و گرفتن زنگ طلایی، گریههای معصومانهاش در قاب دوربین نمایش داده شد. از او پرسیدم چه حسی داشتی که اشک ریختی؟ میگوید: گریه کردم که قهرمان شدیم. چند تا از بچهها یک صدا میگویند: چون مامانش نبود گریه کرد و امیرحسین تمام دلتنگیهای کودکانهاش را در پشتک و واروهای ژیمناستیک تخلیه میکند.
نام مجید اسماعیلی مدام بر سر زبانشان است، حالا که احساس صمیمیت میکنند و حرف زدنشان گل کرده است هر کدام چیزی میگویند. چند نفری باد به غبغب میاندازند و یکصدا میگویند: «ما خیلی خفنیم، توقع زنگ طلایی را داشتیم»
از آنها میپرسم: اگر دور بعد برنده نشوید و یا به رأی مردمی برسید چه کار میکنید؟ یکی میگوید گریه میکنیم. امیرعلی میگوید: گریه ندارد، سال بعد پرقدرتتر برمیگردیم. یوسف میگوید: از مردم میخواهیم به ما رأی بدهند و از ما حمایت کنند.
در تمام مدت تمرین بچهها مادرها بیرون سالن نشستهاند و آنها را نگاه میکنند، بدون خستگی. مدت سهسال است که هر روز بچههایشان را به سالن میآورند و برای هر اجرا پای کار هستند. تشویق اقوام و دوستان بعد از اجرای هنرمندانه بچهها انگیزهشان را بیشتر کرده است. خانواده پدیدههای ژیمناستیک هر چه در توان دارند میگذارند تا بچههایشان برای شهر ما بدرخشند.