نقش رنگ روغن در زندگی حسین سعیدی
روی دیوارهای مغازه، تابلوهایی از نقاشیهای کلاسیک و امروزی ردیف شدهاند. درمیان همه این قابها، تصویری از چند کودک که دور پیرمردی روستایی حلقه زدهاند بیشتر از بقیه چشم را میگیرد؛ شاید، چون ردِ زندگی در آن پررنگتر است.
صاحب همه این نقاشیها، حسین سعیدی است. فردی که روی صندلی گوشه مغازه، بیتوجه به رفتوآمد مردم در طبقه منفی دو زیستخاور نشسته است. قلممو را با حوصله روی بوم میلغزاند و رنگ را با ظرافت پخش میکند. تابلو مقابلش تقریبا تمام شده، اما او هنوز دنبال جزئیاتی است که فقط نگاه یک نقاش میبیند.
سعیدی بیشتر پنجاهسال عمرش را در دنیای نقاشی گذرانده، او متولد قوچان است و دوازدهسالی میشود که در محله شهید بهشتی ساکن شده و مغازه کوچک، اما پررنگش را در مجتمع زیستخاور برپا کرده است.
سوالهای بیجواب مانده
همانند همه بچهها، وقتی حسین توانست قلم را در دست بگیرد، کاغذی جلویش میگذاشت و شروع میکرد به کشیدن خطهای ساده، اما کمکم نقاشیهایش شکل پیدا کرد و رنگ گرفت. از همان موقع بود که دیگر نقاشیکشیدن برایش فقط بازی و سرگرمی نبود؛ هر بار که تصویری را میکشید و رنگ میکرد، دلش میخواست دفعه بعد آن را بهتر بکشد. آرامآرام، نقاشی به بخشی جداییناپذیر از زندگیاش تبدیل شد.
شهرشان کوچک بود؛ بههمین دلیل فرصتهای یادگیری حرفهای کم بود. حسینآقا تعریف میکند: اواخر دهه۵۰ و اوایل دهه۶۰، وقتی کشور درگیر جنگ بود، کمتر کسی اهمیت میداد که علاقهات چیست یا میخواهی چه کاری انجام دهی. من هم از خانوادهام نخواستم در کلاسی یا آموزشگاهی ثبتنامم کنند.
بااینحال، عطش یادگیری او آنقدر زیاد بود که در دهسالگی، به مغازه یکی از هنرمندان شهر رفت تا جواب سؤالهایش درباره نقاشی را پیدا کند؛ «بچه بودم. وقتی از آن مرد سؤالهایم را میپرسیدم، مرا جدی نمیگرفت و جوابهایی میداد که دست به سرم کند.»
سماجت برای یادگیری
این رفتار هرگز حسینآقا را دلسرد نکرد؛ برعکس، مصممتر شد تا بیشتر یاد بگیرد. مطالعه بهترین روشی بود که به ذهنش رسید؛ «کتابهایی را که درباره اصول و فنون نقاشی بودند، با همان پول کمی که داشتم، میخریدم و با لذتی وصفنشدنی میخواندم. ابتدا کتابهایی با زبان ساده را میخواندم، تکنیکها را تمرین میکردم، سپس بهسراغ کتابهایی میرفتم که شاید در آن سن برایم سنگین بود.»
علاقهاش او را به سفرهای تنهایی از قوچان تا مشهد کشاند. در نوجوانی با اتوبوس میآمد تا در یک روز به گالریهای شهر سر بزند و آثار استادان را ببیند؛ «چهاردهساله بودم که برای دیدن آثار و پرسیدن سؤالهایم به گالریهای مشهد میآمدم. همین رفتوآمدها باعث شد تجربه کسب کنم و چند نفر از هنرمندان مرا شناختند و مانند یک مشاور راهنماییام کردند.»

از کارگاه پدر تا کلاس استادان هنر
با ورود به دوران جوانی، حسینآقا در تولیدی پدرش مشغول به کار شد، اما نقاشی همچنان در زندگیاش پررنگ بود و دست از قلم نمیکشید. هرچند فرصت حضور در دانشگاه برایش فراهم نشد، تصمیم گرفت با پسانداز خود در دورههای آکادمیک هنر نقاشی شرکت کند؛ «آزمونی برای علاقهمندان در مجتمع فرهنگی امامرضا (ع) برگزار میشد که سطح توانایی هنرجو را میسنجید و براساس آن، از پایه یا دوره بالاتر میتوانستیم شرکت کنیم.»
با اینکه تا آن زمان تجربه حضور در هیچ کلاس آموزشی را نداشت، توانست در آزمون تعیین سطح، دوره تخصصی قبول شود؛ «زیرنظر استادانی مانند کفشچیان، جاجویی و چند هنرمند دیگر، دورهای دوساله را گذراندم؛ دورهای که مشابه حضور در دانشگاه هنر بود و باید مباحث گستردهای را یاد میگرفتیم.»
سفارش تابلو از کشورهای حوزه خلیج فارس
رفتوآمد مداوم از قوچان به مشهد، حضور در کلاسها، تهیه ابزار تخصصی و زمانی که باید صرف میکرد، برای حسین لذتبخش بود؛ آنقدر که گذر زمان را اصلا حس نمیکرد و تنها تشنه یادگیری بیشتر و عمیقتر بود.
حضور در کلاسها دریچه تازه پیش چشمش گشود؛ او توانست از افراد مختلف و حتی شرکتی که تابلوهای نقاشی را به کشورهای خلیج فارس صادر میکرد، سفارش کار بگیرد. حالا او هم در تولیدی پدر کار میکرد و هم نقاشی میکشید. البته اولین سفارش حرفهای او، به سالها قبل از حضورش در کلاسهای مجتمع برمیگشت.
حسینآقا تعریف میکند: با همان دانش تجربیام تصویر دختری قجری که اصالت ایرانی را نشان میداد کشیدم؛ در کمتر از دو سه روز فروخته شد.
خاطرهای که الهامبخش شد
سبک آثار حسینآقا کلاسیک است و علاقهاش به نقاشی با تکنیک رنگ روغن زبانزد است. وقتی توانست هنر را به منبع درآمد تبدیل کند، راهش را از پدر جدا کرد و آموزشگاهی در قوچان تأسیس کرد. هدف مهمی هم داشت؛ او میخواست کسانی که مانند خودش تشنه یادگیری هستند، در مسیر درست هدایت شوند.
مردی که در کودکی جواب سؤالهایم را نمیداد، روزی برای یادگیری تکنیک رنگ روغن در کلاسم ثبتنام کرد
راهاندازی آموزشگاه، خاطرهای رقم زد که هیچگاه از ذهنش پاک نمیشود و همواره برای انگیزهدادن به هنرجویانش مثال میزند؛ «مردی که در کودکی مرا دست به سر میکرد و جواب سؤالهایم را نمیداد، روزی برای یادگیری اصول و تکنیک رنگ روغن در کلاسم ثبتنام کرد.»
آموزش ۲۰۰ هنرجو
با بهبود کیفیت آثارش، محیط کوچک شهرستان برای حسینآقا کافی نبود؛ «شرایط خوب بود، اما شهر کوچک بود؛ ازطرفی سفارشهایی که به من میشد، از مشهد بود؛ بنابراین بعد از چند سال تصمیم گرفتم به مشهد مهاجرت کنم.»
دوازدهسال است که در مشهد ساکن شده است و در زیستخاور سفارش میپذیرد و بهشکل خصوصی و نیمهخصوصی تدریس میکند. تاکنون بیش از دویستهنرجوی نقاشی داشته است که بسیاری از آنها در ابتدا برای سفارش نقاشی آمده بودند.
او معتقد است باید همیشه خودش را در کارش به چالش بکشد. در زمان شیوع کرونا، سفارش کاری متفاوت را پذیرفت؛ «خانوادهای ۳۵نفره درخواست کشیدن پرتره خود را به سبک قرن نوزدهم میلادی با لباسهایی شبیه همان دوران داشتند. یادم است چهره هر نفر را عکاسی کردم و آنها هم تصویری اینترنتی از سبک لباسشان برایم فرستادند تا در ذهنم طرح بزنم و نقاشی کنم. کار بسیار سخت بود، اما در پایان هم نتیجه دلخواه آنها و هم حس رضایت خودم به دست آمد.»
حسینآقا علاوهبر حضور در مغازه و آموزش، تاکنون در چندین نمایشگاه گروهی و چهار نمایشگاه انفرادی شرکت کرده است. پیشنهاد کشیدن نقاشیهای کلاسیک بر دیوارهای مجتمعهای لوکس در شهرهای مختلف مانند اصفهان، کاشان و چابهار سبب شد فرصت دایرکردن آموزشگاه از او گرفته شود، اما او خوشحال است که مسیر درست زندگیاش را پیدا کرده؛ زیرا معتقد است هنر، به هر شکلی، آرامشبخش است.
دلسوز و با دقت
خانمی در گوشهای از مغازه تمام دقتش را روی بوم مقابلش گذاشته است. حمیده راحتی از سال۹۱ شاگرد سعیدی است. او میگوید: آن موقع مأمور به خدمت در شهرستان بودم و به خاطر اینکه علاقه زیادی به یادگیری نقاشی داشتم، یکی از دوستانم استاد سعیدی را به من معرفی کرد.
او ادامه میدهد: حدود دوسالی در شهرستان هنرجوی ایشان بودم، اما بعد که به مشهد مهاجرت کردند، حضورم کمرنگتر شد. تا اینکه از سال گذشته دوباره برای یادگیری میآیم.
راحتی، بهترین ویژگی سعیدی را حوصله و دقت زیاد میداند و توضیح میدهد: بسیار دلسوز است و برای موفقیت شما بیشتر از خودتان دل میسوزاند؛ تمام اصول را حتی همان فوت کوزهگری را به هنرجوی خود یاد میدهد.
* این گزارش سهشنبه ۲۶ آبانماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۳۷ شهرآرامحله منطقه ۷ و ۸ چاپ شده است.
