کد خبر: ۱۷۹۳
۰۹ آبان ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

بدرود تلخ ایرانیان با «ایران درودی»؛ مادر نقاشی ایران

نام ایران درّودی مشهورتر از آن است که علاقه‌مندان به هنر آن را نشنیده باشند. بسیارى از سرگذشت پرافتخار او مطلع‌اند و می‌دانند که اصالتا مشهدی است و سال 1315 در خانه آبا و اجدادى‌ای که بعدها آن را خراب و بیمارستان دکتر شاهین‌فر را جایگزینش کردند به‌ دنیا آمده است. او از خیابان کج (آخوند خراسانی امروزی) و گنبد سبز خاطرات زیادى به یاد دارد. آثار نقاشی ایران درودی در ٦٤ نمایشگاه انفرادى، از موزه مکزیک گرفته تا توکیو، از موزه بروکسل گرفته تا معروف‌ترین گالرى‌های فرانسه، و بیش از ٢٥٠ نمایشگاه گروهى با هنرمندان دیگر، به نمایش گذاشته شده است.

نام ایران درّودی مشهورتر از آن است که علاقه‌مندان به هنر آن را نشنیده باشند. بسیارى از سرگذشت پرافتخار او مطلع‌اند و می‌دانند که اصالتا مشهدی است و سال 1315 در خانه آبا و اجدادى‌ای که بعدها آن را خراب و بیمارستان دکتر شاهین‌فر را جایگزینش کردند به‌ دنیا آمده است. او از خیابان کج (آخوند خراسانی امروزی) و گنبد سبز خاطرات زیادى به یاد دارد. آثار او در ٦٤ نمایشگاه انفرادى، از موزه مکزیک گرفته تا توکیو، از موزه بروکسل گرفته تا معروف‌ترین گالرى‌های فرانسه، و بیش از ٢٥٠ نمایشگاه گروهى با هنرمندان دیگر، به نمایش گذاشته شده است. 

شماری از نام‌آوران جهان همچون سالوادور دالی، نقاش و فیلم‌ساز اسپانیایی، ژان کوکتو، نقاش، فیلم‌ساز، شاعر، نویسنده و کارگردان فرانسوی، توگوسزی، نقاش معروف ژاپنی، آندره مالرو، بزرگ‌مرد ادب و فرهنگ، هنرشناس معاصر، نویسنده، منتقد هنری و سیاست‌مدار فرانسوی، و بسیارى دیگر آثار او را ستوده‌اند. آنتونیو رودریگز، منتقد مشهور مکزیکى، او را یکى از چهار نقاش بزرگ دنیا خوانده است.  بانوی نقاشی ایران 7 آبان 1400 در 85 سالگی دارفانی را وداع گفت. متنی که می‌خوانید حاصل گفت‌وگوی ما با او در تیرماه 1397 است.

 

 

باید اعتراف کنم سؤالات زیادی از شما دارم. می‌دانم که وضعیت جسمی‌تان مساعد نیست و همین مسئله تعدادی از سؤالاتمان را حذف خواهد کرد ولی قطعا افراد زیادی هستند که دوست دارند درباره مادر نقاشی معاصر ایران و اصالت مشهدی‌اش بیشتر بدانند.

خانواده پدری نسل در نسل از بازرگانان صاحب‌نام خراسان بودند و خانواده مادری از بازرگانان قفقاز که در اوایل انقلاب روسیه به ایران مهاجرت کرده بودند. من چهارشنبه‌شب، 11 شهریورماه سال 1315، در مشهد به دنیا آمدم. در خانواده پدری، از آنجا که نامادری‌ روس و یکی از زن‌عموها آلمانی بود و افراد خانواده تحصیل‌کرده فرنگ بودند، رسم و رسوم اروپایی رواج داشت اما در مقابل، خانواده مادری تمام اعیاد و سوگواری‌های اسلامی را با تشریفات کامل از روضه‌خوانی گرفته تا پختن شله‌زرد نذری با شربت بیدمشک برگزار می‌کرد. پدربزرگ مادری به ایرانی‌الاصل ‌بودنش می‌بالید و با لهجه غلیظ ترکی برای من اشعار حافظ و سعدی می‌خواند و فارسى تدریس مى‌کرد. خانواده پدری با تکبر از گوته و تولستوی و چخوف صحبت می‌کرد. نکته مهم این‌ بود که دیوارهاى خانه با آثار نقاشان بزرگ روسى که پدر از روسیه آورده بود پوشیده شده بود.

 

پس آشنایی یک دختر با هنر نقاشی در هشت دهه پیش اتفاق چندان عجیبی نبوده است.

بله، همین طور است. پدر که در مسکو در رشته معمارى تحصیل کرده بود، اهل خواندن و مطالعه بود و علاقه خاصى به هنر نقاشى داشت. مدتی پیش از به‌دنیا آمدن من، در شهر هامبورگ تجارت‌خانه‌ای دایر کرده بود. به ‌این ‌ترتیب، در سال‌هایی که نازی‌ها به قدرت رسیده بودند و از بلندگوها نطق‌های پیشوا پخش می‌شد، ما در شهر هامبورگ زندگی می‌کردیم اما پس از یک سال، وقتی جنگ اوج گرفت، پدر در کمتر از یک ساعت، تجارت‌خانه و منزل را دست‌نخورده رها کرد و تصمیم گرفت خانواده را به مشهد بازگرداند. سفر بسیار سختى را میان شعله‌هاى آتش و بمباران آغاز کردیم. هنوز با کوچک‌ترین جزئیات، خاطره این سفر هولناک را به یاد دارم. وقتى به مشهد رسیدیم متفقین و روس‌ها به ایران آمده بودند. آن زمان من و خواهرم به زبان آلمانى صحبت می‌کردیم و حضور متفقین در مشهد سبب شد من و خواهرم به ‌اتفاق مادر، چند ماه بدون سر و صدا به دهکده شاندیز پناه ببریم تا فارسی یاد بگیریم. آن روستا و اتفاقاتی که در آن رخ داد بعدها تمام فضای نقاشی‌های من را تحت تأثیر قرار داد. پدر صاحب کتابخانه بزرگی بود. در کودکی کتابی بزرگ که جلد چرمی زیبا و عجیبی داشت و با نقره به زبان روسی روى جلد آن حکاکی شده بود «تقدیم به تزار روسیه، الکساندر دوم» به من هدیه داد. بارها فکر کرده‌ام اگر پدر این کتاب را به من هدیه نکرده بود آیا به نقاشی علاقه پیدا می‌کردم. شاید این کتاب، سرنوشت من بود.

 

مگر در آن کتاب چه چیزی وجود داشت؟

این کتاب حاوی تصاویر گراورشده‌ای بود از نقاشی‌های مهم موزه لوور. پدر این کتاب را در حراج‌های بعد از انقلاب روسیه در مسکو خریداری کرده بود. بعدها با دیدن اصل این آثار در موزه لوور، پی بردم که آن‌ها همراه با کوچک‌ترین جزئیاتشان در ذهن من به ‌طور سیاه و سفید ضبط شده‌اند. خانواده وقتى من 9 سالم بود به تهران کوچ کرد و منزل ما را دکتری نیک‌سرشت به ‌نام دکتر شاهین‌فر خرید و بیمارستان شاهین‌فر را ساخت.

 

اولین نمایشگاه نقاشی‌تان در کجا برگزار شد؟

سال 1954 وارد دانشگاه بوزار پاریس شدم و به علت تدریس اشتباه نقاشی در ایران، مجبور شدم چهار سال تمام درک و یادگیرى نقاشى را از زیر صفر آغاز کنم. چهار سال بعد، یکی از آثارم را براى نمایش، به سالن معتبرى در پاریس فرستادم. مجله هنرى آن زمان این اثر را به ‌عنوان اثر برگزیده نمایشگاه، همراه با نقدى تحسین‌برانگیز چاپ کرد و هم‌زمان، دعوت‌نامه‌ای رسمى براى برگزارى نمایشگاهى از مرکز هنری ایالت فلوریدا دریافت کردم. به ‌این ‌ترتیب، نخستین نمایشگاهم را در سال 1958 در شهر میامی آمریکا برگزار کردم. این نمایشگاه به ‌تمام معنا موفق بود و درهای شهرت و ثروت را به رویم باز کرد. در مراسم افتتاحیه، شهردار آن شهر کلید طلایی شهرش را با تشریفاتی به من اهدا کرد. فرماندار ایالت فلوریدا نیز طی نامه‌ای رسمی، قدردانی خود را ابراز نمود. شانس به سراغم آمده بود و خیلی زود انعکاس این خبر در مطبوعات آن روز آمریکا و ایران پیچید. 

 

64 نمایشگاه انفرادی و 250 نمایشگاه گروهی در سراسر دنیا برگزار کردید و تقریبا می‌شد گفت بسیاری از بزرگان ایران و جهان در این باره نظر دادند. انتشار اثر نفت در سال ۱۹۶۹ که  «رگ‌های‌زمین، رگ‌های ما» نامیده‌شد نقش مهمی در معرفی شما و ایران به مطبوعات جهان داشت.

 بله، این اثر در مجلات «لایف»، «تایمز»، «نیوزویک»، «نیوزفرانت» و بسیاری دیگر در دو صفحه تمام‌رنگی چاپ شد. پوستر آن نیز در تیراژ بالاى یک میلیون به ‌طور جداگانه به بازار عرضه و در سال ۱۹۷۰، با سایر مجلات، تجدید چاپ شد.

 

 

چه شد که یک‌باره از دنیای فیلم‌سازی سر درآوردید؟

در سال‌هایی که به سفر می‌رفتم و دیگر کاملا مشهور شده بودم، با برتا سلکیند، همسر تهیه‌کننده معروف سینما و سازنده فیلم «دادگاه»، شاهکار کافکا، آشنا شدم و مدت‌ها در خانه آن‌ها زندگی کردم. پسر برتا با دختر چارلی چاپلین ازدواج کرده بود. در آن زمان، با چهره‌های معروف سینمایی مانند رومی شنایدر، ژن مورو، آلن دلون، اورسن ولز و چارلتون هستون آشنا شدم اما دنیای سینماگران غرب روابط ویژه و قوانین خاص خود را دارد و بنا بر ضوابط اقتصادی، رابطه‌ها بی‌رحمانه است. من به دنیای آن‌ها تعلق نداشتم و صرفا شناخت عالم سینماى غرب برایم کفایت می‌کرد. به ایران بازگشتم و براى فراگیرى سینما و تلویزیون در انستیتوی RCA به نیویورک رفتم. در بازگشت، در تلویزیون ملى آن زمان به ‌عنوان تهیه‌کننده و کارگردان استخدام شدم و شش سال بعد از ساختن ساعت‌ها فیلم مستند درباره نقاشى و نقاشان، استعفا کردم.

 

آندره مالرو یکی از فصل‌های کتاب «سرنوشت بشر» را به شما اهدا کرده است. احمد شاملو، شاعری که به عشق و آزادی معروف است، در یکی از شعرهایش می‌گوید: «آزادی! ما نگفتیم. تو تصویرش کن.» این سؤال برای همه وجود دارد که در بوم نقاشی ایران درودی چه چیزی وجود داشته که بزرگ‌ترین هنرمندان و شاعران را جذب کرده است.

من علتش را به‌درستى نمی‌دانم. شاید برخاسته از نورهاى آثارم است که از عرفان چندهزار‌ساله ایران به‌ویژه مولانا الهام می‌گیرد و شاید نشئت‌گرفته از ایمانى است که به خالق این جهان هستى دارم.

 

با توجه به اینکه به کشورهای بی‌شماری سفر کرده‌اید و نمایشگاه‌های زیادی داشته‌اید، فکر می‌کنید زنان چه تأثیری در  پیشرفت کشورهایشان  داشته‌اند؟

در کشورهای پیشرفته، زنان از نظر قانون مدنى با مردان در یک سطح قرار دارند. بنابراین زنان قادرند توانایى خود را به‌تمامى بروز دهند و همپاى مردان قرار بگیرند و براى ساختن یک جامعه پیشرفته، با آن‌ها همکارى کنند. من مملکتى را نمى‌شناسم که زنان از مردان پیشى گرفته و مردان را مدیون خودشان کرده باشند! ما، زن‌هاى ایرانى، بهتر است از حقوق اجتماعى خودمان در جامعه دفاع کنیم.

 

جایی در کتاب «در فاصله دو نقطه» که از سوی نشر نی به چاپ رسیده است می‌گویید یکی از مهم‌ترین رازهای زندگی شما زن ‌بودن و چگونه زن‌ بودن شماست. این دقیقا یعنی چه؟ اگر ایران درودی یک مرد بود، آیا نمی‌توانست این جایگاه را داشته باشد؟

خلاقیت به جنسیت خالق ربطى ندارد اما من بهای رسیدن به جایگاهی را که امروز دارم بسیار گران پرداخته‌ام. من 10 برابر یک مرد تلاش کرده‌ام تا به اینجا رسیده‌ام. در کارنامه کدام مرد یا زن ایرانى سراغ دارید که ٦٤ نمایشگاه انفرادى در کشورهاى مختلف دنیا برگزار کرده باشد؟ فقط حمل و نقل آثار را در نظر بگیرید. کدام نقاش را سراغ دارید که بیش از ٨٠ فیلم مستند درباره هنر و هنرمندان ایران و جهان ساخته باشد یا چهار کتاب نوشته باشد که یکى از آن‌ها 20 بار تجدید چاپ شده باشد؟ به این زحمات، مبارزه مرا با حسادت‌ها و کارشکنى‌ها نیز بیفزایید ولى از خود می‌پرسم چگونه به ذهنتان خطور کرد که اگر مرد به دنیا مى‌آمدم نقاش نمی‌شدم. از این ‌پس باید مراقب سوء‌تفاهم‌هایى باشم که ناخواسته ایجاد می‌شوند!

 

آثار استاد ایران درودی در یک نگاه

 

خانم درودی، لقب «مادر نقاشی معاصر ایران» را به خودتان اختصاص داده‌اید. تشابه زیبایی بین نامتان، ایران، و لقب زیبایی که برازنده شماست وجود دارد. از فراز و فرودهایی بگویید که ایران را پشت نام شما جاودانه کرد.

کارهایى را که در توانم بوده است با عشق انجام داده‌ام. به ‌همین ‌علت، سختى‌هاى آن را حس نکردم و هنوز هم همچنان ادامه می‌دهم. مهم‌ترین موفقیتم براى خودم این است که نه هرگز خودم را با کسى مقایسه کرده‌ام، نه خواسته‌ام جاى شخص دیگرى باشم. از آنچه هستم راضی‌ام و در درونم به آرامش رسیده‌ام.

 

در مشهد از مسئولانی که اولین شعارشان امید است چه توقعی دارید؟ سال‌هاست به مشهد نیامده‌اید. آیا برنامه‌ای برای بازگشت دارید؟

من حفظ آنچه از گذشتگانمان باقى مانده است مانند مسجد گوهرشاد یا تزیینات داخلى صحن امام رضا(ع) مانند کاشى‌کارى سقف و چلچراغ‌ها یا نقاشى روى آینه و هزاران شیء قدیمى دیگر را ترجیح می‌دهم. نمی‌خواهم آنچه را امروز موجود است از بین ببرند و آن‌ها را با پلاستیک جایگزین کنند. هر وقت براى زیارت تربت پدر به مشهد می‌آیم، حتما سرى به آرامگاه فردوسى می‌زنم تا غرور ملى‌ام را از خراسانى ‌بودنم سیراب کنم.

 روحش شاد و یادش گرامی

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44