گلخانه هادی بوی دریا میدهد
نجمه آخرتي| در شهر که قدم میزنی، بین کوچههای دود گرفته خاکستری، خانههای آجری بیروح و انسانهای عصر ماشین، همه چیز خستهات میکند. دلت تنگ میشود برای کوچه باغهای بدون دود و درختانی که دست روی شانه یکدیگر انداختهاند تا واژه طبیعت در ذهنت سبزتر رنگ بیندازد.
در یکی از خیابانهای محله سیدرضی مشهد گلخانه کوچکی است که زیر آسمان دود گرفته اینجا، هنوز نفسي تازه میکشد. از اهالی این محله که پرسوجو میکنم میگویند صاحب این مکان مردی خوش برخورد و صمیمی است؛ انگار این گلخانه و صاحبش حسابی جای خود را در دل اهالی محل باز کردهاند و همه به نيكي از او ياد ميكنند.
دوست دارم دقایقی با صاحب این گلخانه زیبا همصحبت شوم، کسی که در این عصر آهنی خدمتي سبز و روحبخش را با پرورش گل و گیاه به مردم ارائه میدهد. در چند قدمی این مکان زیبا بوی گلها را میتوان حس کرد اما وقتی وارد گلخانه میشوی دیگر عطر گل گیجت میکند، خاکی را میبینی که گلهایش را در آغوش گرفته و به آینده سبزشان خوشامد ميگويد. اينجا آرامشي موج ميزند كه در سرسبزياش دغدغههايت رنگ ميبازد، سرزمين كوچكي كه هميشه بهار است.
پای صحبت صاحب گلخانه مینشینم، اهالی محل راست میگفتند بسیار ساده و صمیمی صحبت میکند، متولد سال ۱۳۳۲ است و نزدیک ۳۵ سال میشود که با گل و گیاه سر وکار دارد. هادی محمد شهباز صاحب این گلخانه ۱۴۰ متری در بولوار معلم است که در آن گلهای فراوانی را پرورش میدهد. در ابتدا از نامگذاری متفاوت گلخانهاش میپرسم و او میگوید: اسم گلخانه را ساحل گذاشتم، زیرا گلها را از شمال کشور به شرق میآورم و بوی دریا و موج میدهند.
باغداری میراث پدرم بود
در باره ایده راه انداختن گلخانه میگوید: پدرم باغدار بود و به همین دلیل نخستین و بهترين خاطراتم در طبیعت شکل گرفت، در واقع من با گل و درخت بزرگ شدم تا کمکم خودم هم به این کار علاقهمند شدم و با دستان خودم این گلخانه را بنا کردم و حالا این کار خاطرات پدرم را زنده نگه میدارد و هرروز به يادش هستم.
كار گل، کار دل است
در گلخانه او انواع گلها را میتوان دید، گلهایی مانند سینگونیوم، دیفن باخیا، شفلرا و...، اما با این همه گونه گياهي باز هم شهباز از وضعیت اقتصادی گله میکند و میگوید: این کار درآمد مناسبی ندارد، در واقع گلفروشی کار دل است نه كار نان. آپارتماننشینی اين روزها باعث شده امروز کمتر به گل و گیاه توجه شود و در واقع مردم بیشتر به دیدن سنگ و آهن عادت کردهاند و به سراغ گل نميآيند.
شهباز ادامه ميدهد: با اینکه این شغل مشکلات و سختیهای زیادی دارد ولي من با همه وجود کارم را دوست دارم فقط از مسئولان میخواهم با توجه به شرایط سخت اقتصادی برای ادامه کار من و امثال من تمهيداتي بينديشند تا خودمان بتوانيم كمكم صاحب گلخانه شويم و مجبور نباشيم همه درآمدمان را برای اجارهبهای مکان پرداخت كنيم.
هر گلی را میتوانم پرورش دهم
شهباز خدا را شکر میکند که هنوز هم خانوادههاي آپارتمان نشيني هستند كه به گل و گياه علاقهمندند و به سمت گياهان آپارتماني ميروند. او ميگويد: من همه گلها و گیاهان را دوست دارم اما پرورش کاج مطبّق به دلیل شکل زیبایش برایم جذابیت خاصی دارد. با افتخار میگوید: تاکنون به لطف خدا توانستهام هرگلی را که بخواهم پرورش دهم، اما اين كافي نيست و هرروز باید بر تعداد گلخانهها ، باغچهها و گونههاي گياهي افزوده شود چون فقط گلها و گياهان میتوانند فضای ماشینی زندگی شهری را تا حد زیادی تلطیف کنند.
من همه گلها و گیاهان را دوست دارم اما پرورش کاج مطبّق به دلیل شکل زیبایش برایم جذابیت خاصی دارد
هر شب با گلهايم حرف ميزنم
از آنجاکه شغل هرکس در خلق و خوی او تاثیر بهسزایی دارد، در مورد تاثیر گلها در روحیهاش سؤال میکنم و او با خنده میگوید: مگر میشود مدتها با گل وگیاه زندگی کنی و روحیهات لطیف نشود! آنقدر این گلها آرامش بخشند که هرشب وقت بازگشتن به خانه در گلخانه راه میروم و با گلها حرف ميزنم چون لطافت اين گلها در برخوردم با مردم و اعضاي خانوادهام تاثير زيادي ميگذارد.
صحبتهايمان كه تمام ميشود؛ فكر رفتن از اينجا و برگشتن به زندگي ماشيني فضاي ذهنم را پر از دود ميكند. از او خداحافظي ميكنم و براي خودش و گلخانه زيبايش آرزو ميكنم که هميشه سبز بمانند و او ميگويد: الهي گل باشيد اما عمرتان مانند گل نباشد.
*این گزارش پنج شنبه، ۱۶ آذر ۹۱ در شماره ۳۳ شهرآرامحله منطقه ۱۱ چاپ شده است.

