
شاعر آیینی مشهد، معجزه را با قلبش درک کرده است
ساعت بهوقت شلوغی شب میلاد پیامبر رحمت (ص) و امام صادق (ع) است که خودمان را به مسجد و حسینیه جوادالائمه (ع) در محله رضائیه و بولوار ولایت میرسانیم تا با محمدصادق بخشی به گفتوگو بنشینیم.
مردی با موهایی که بیشتر رو به سپیدی میرود، جلو درِ مسجد ایستاده و لبخندی نازک و دلنشین بر چهرهاش نشسته و منتظر ماست تا باب گفتوگو را با او و شعرها و خاطره سیسال شاعریاش به بهانه نزدیکی به روز شعر و ادب پارسی باز کنیم.
بخشی، اگرچه از نوجوانی کتاب شعرای بزرگ و نامدار از دستش نمیافتاد، هیچوقت گمان نمیکرد روزی او را شاعر آیینی بنامند و با معجزه کلمات، کلام را به وجد بیاورد و مدح و ثنای اهلبیت (ع) را با سحر قلم و قلبی که شیفته کرامات این خاندان کرم و رحمت است، بر دفتر شعر و شاعری جاری سازد.
او که حالا ۶۲سال دارد و چندسالی است کلیددار مسجد و حسینیه جوادالائمه (ع) در محله رضائیه است، جمله انگیزشی «هیچوقت برای رشد و یادگیری دیر نیست» را به خوبی درک میکند.
در سیوچهارسالگی، وقتی هنوز فکرمیکرد قرار است با شغل کفاشی بازنشسته شود، ناگهان جرقه مشتریای که دانشجوی رشته ادبیات بود، باعث شد مسیری جدید برایش باز شود و او را به شاعری آیینی تبدیل کند.
شاعری که اگرچه در میان شبکههای اجتماعی و رسانههای پرزرقوبرق، نامی از او برده نشده، افتخارش این است که اشعارش مزین به نام ائمه (ع) است و سیسال پیش در محفلی شاعرانه در محضر رهبر انقلاب، غزلش را خوانده و با ایشان گفتوگویی داشته است.
شعردوستی از نوجوانی
علاقه محمدصادق بخشی به شعر به دوران نوجوانیاش برمیگردد. او متولد ۱۳۴۲ است و در هفدهسالگی ازدواج کرد؛ اما نه ازدواج، نه سربازی و نه شغلش که ابتدا بافندگی و بعد کفاشی بود، هیچکدام مانع ذوق و قریحه و علاقهمندی او به دنیای شعر و ادب پارسی نشد؛ «جدی به شعر نگاه نمیکردم، اما شعردوست بودم و از نوجوانی به آن علاقه داشتم. حتی زمانی که سر کار بودم، هر وقت فرصت میکردم کتاب شعر دستم میگرفتم و میخواندم. جوان که بودم و دستم توی جیب خودم بود، کتاب هم میخریدم.»
مثنوی معنوی را زمانی با ۱۰۰تومان خریده و هنوز هم آن را دارد. دیوان عراقی، وحشیبافقی، قزوینی، حافظ و حدود صدکتاب شعر دیگر را که همه قدیمی است، در کتابخانه حسینیه جوادالائمه (ع) به امانت گذاشته است. تعدادی از کتابها را نیز به کتابخانه استاد شکفته که از دوستان قدیمی و ریشسفیدِ هیئتامنای این مسجد است، سپرده است.
میگوید: در محافل مختلف شعری که شرکت میکردم، چندین مدل کتاب حافظ از قدیم و جدید به من هدیه دادند و همه آنها را نگه داشتهام. بهدلیل رفاقت و محبتی که بین من و استاد محمدکاظم کاظمی وجود دارد، تقریبا همه کتابهای شعر ایشان را در کتابخانهام دارم و میخوانم که همه آنها را با امضای خودشان به من هدیه دادند.
مرد ساکن محله رضائیه سال۱۳۶۸، وقتی سربازیاش تمام شد بهدلیل نبود حمایتهای دولتی، مجبور شد شغلش را از بافندگی به کفاشی تغییر دهد، اما شاید بتوان گفت همین تغییری که از نگاه محمدصادق ناخوشایند بود، او را بهسمت دنیای شاعری و علاقه دیرینهاش پیش برد؛ «همهچیز را از صفر شروع کردم و کمکم تا جایی پیش رفتم که شدم استادکفاش. حدود سال۱۳۷۶ بود که در حجرهام در کارگاهی که چند کفاش با هم کار میکردیم، نشسته بودم.
قسمتی که در آن کارگاه میز کارم بود و مشغول کار بودم، پرده سفیدی نصبکرده بودم تا خلوتی برای خودم درست کنم. یک روز جوانی که با او دوست بودم و از مشتریهایم بود، به کارگاه آمد.
هیچوقت برای رشد و یادگیری دیر نیست
از من پرسید «ببخشید اوستا! شما شاعرید؟» نگاهی به او انداختم و گفتم: «نه، چطور؟» جواب داد: «آخر هر بار من از جلو مغازه شما رد میشوم، میبینم کتاب شعر میخوانید.» گفتم: «بله! من به شعر علاقه دارم.»
آن روز صحبتشان به همینجا ختم شد، اما دو روز بعد، همان مشتری با یک غزل به مغازه آقامحمدصادق آمد و نظر او را خواست. تعریف میکند: گفتم «بدک نیست.»
گفت: «اوستا! میشود چند روزی این شعر دست شما باشد و به آن نگاهی بیندازید و سه بیت دیگر به آن اضافه کنید؟» از او اصرار و از من انکار که کار من نیست و نمیشود. وقتی دیدم خیلی اصرار میکند قبول کردم. یک روز بعد، همانطورکه در خواندن شعرش عمیق شده بودم، بدون اینکه عروض و قافیه بدانم بهصورت کاملا ناخودآگاه، با همان قافیه و ردیف، چندبیتی سرودم.
دوست جوان ما شعر را گرفت و یک هفته بعد، هیجانزده، دوباره به مغازه آمد. تا مرا دید، بعد از سلام گفت «اوستا! ما را دست میاندازی!» از جملهاش جا خوردم و گفتم: «نه! چطور؟» گفت: «من این شعر را به چند نفر در دانشگاه که شعرشناس و شاعر هستند، نشان دادم و همه آنها نظرشان این بود که شعر بسیار خوبی است، مخصوصا سه بیت آخرش.»
باور نکردم؛ اما او مرا با انجمن شعری در اداره ارشاد آشنا کرد که دبیر جلسه، زندهیاد استاد صاحبکار بود و همین چند بیت و مراوده من با آن جوان که هنوز هم با هم در ارتباطیم، آغاز ورود من به دنیای شعر و شاعری و آشنایی با شعرای مشهد و کشور شد.
آقا محمدصادق بخشی که از سیوششسالگی این مسیر هنری را آغاز کرده و در محافل ادبی مختلف حضور داشته، دو کتاب شعر به نامهای «روی بال نسیم» در سال۱۳۹۶ با نشر «ناشر مؤلف» و «گاهی که تنها با خودم بودم» در سال۱۴۰۴ با انتشارات «ارشاد خراسان رضوی» با هزینه اداره ارشاد خراسان رضوی به چاپ رسیده است.
وقتی از او میپرسیم «خب! این دو کتاب برای سیسال شاعری، کم نیست؟» میخندد و میگوید: تازه زیاد هم هست! چون شغل اصلی من، چیز دیگری بود و بهخاطر علاقه، وارد دنیای شاعری شدم، هیچوقت بهدنبال رزومه نبودم و نیستم.
در فاصله۱۳۷۶ تا ۱۳۹۶ که رسما شاعری را شروع کردم، اشعارم در مجموعه شعرها چاپ شد ولی آن موقع به خودم اجازه ندادم بهصورت مستقل کتابی چاپ کنم.
شاعر محله رضائیه یکی از شعرهای انتظارش را که برای امامزمان (عج) سروده است، برایمان میخواند و میگوید: اگرچه یک شاعر هیچ وقت نمیتواند بگوید حرفهای شده است و دیگران باید درباره او نظر بدهند، باید زبان شعری و قلم خود را بشناسد و بر همان اساس پیش برود. من به توصیه برخی استادان، در سرودن اشعار از زبان امروز بهره بردم که برای عموم قابلفهمتر و دلنشینتر بود.
هیچگاه از کلمات شکسته در اشعارم استفاده نکردم و همه آنها سالم است؛ زیرا معتقدم شعر باید به ارتقای ادبیات کمک کند. زندهیاد غلامرضا شکوهی، محمدرضا سرسالاری و جلال کیانی ازجمله استادانی بودند که من در سرایش، از آنها یاد گرفتم و تأثیر بسزایی در کارم داشتند. بیش از نوددرصد اشعارم، آیینی مذهبی و درباره ائمه (ع) با نگاهی عاطفی و احساسی است و دراینمیان، بیشترین اشعارم مربوط به امامحسین (ع)، امامرضا (ع) و امامزمان (عج) است.
رونق محفل شاعرانه در حسینیه جوادالائمه (ع)
به گفته محمدصادق بخشی، باآنکه دنیای شعر و شاعری برای او دیر شروع شد، زود به سرانجام رسید. در عرض سهچهارماه، سبک و زبان شعر خود را دریافت و هنوز هم در همان قالب شعر میسراید. بعداز ورود به انجمن شعر اداره ارشاد، پایش به انجمن شعر رضوی در اتاق۱۵۴ صحن جمهوری حرم مطهر رضوی با هدایتگری استاد احمد کمالپور باز شد.
در این محافل استادان و همراهان انجمن وقتی میفهمیدند بخشی، به قول خودش هفتکلاس سواد دارد و کفاش است، بهتزده میشدند که چطور ممکن است چنین فردی که تنها چندماه شعر سرودن را آغاز کرده، بهخوبی شعر میگوید.
علاقه او به شعر باعث شده است انجمن شعر «مادران کوثر» نیز در مسجد و حسینیه جوادالائمه (ع) در محله رضائیه رونق بگیرد و به لطف حضور او و پشتیبانی آقای شکفته دبیر این انجمن، شعر و شاعری، بخشی جدانشدنی از محافل این مکان باشد.
خدمت با طعم شاعری
شاعر محله رضائیه، بهواسطه حضور در محافل شعر انجمن رضوی و حرم امامرضا (ع)، در سال۱۳۹۷ به خدمت در حریم آستان ملکوتی امام هشتم (ع) مشرف شد.
او داستان شروع خدمتش در حرم را اینگونه توصیف میکند: به واسطه توصیه دوست خوبم که مدیر مرکز آفرینشهای هنری آستان قدس رضوی در سالهای۱۳۹۶ و ۱۳۹۷ بود و سابقه شاعری که سالها در انجمن شعر رضوی داشتم، پیشنهاد شد جمعی از شعرا که در این محفل حضور دارند، فرم خادمیاری پر کنند و برای خدمت به حرم امامرضا (ع) معرفی شوند.
او هم در بخش ویلچر، خدمتش را شروع کرد. البته بعداز بیماری، روزها و ساعت خدمتش در حرم کم شده، اما همیشه سعی کرده است روزهایی که خدمت میکند به احترام لباسی که بر تن دارد، خطایی از او سر نزند، حرف نادرستی نگوید و با دیگران برخورد خوبی داشته باشد.
میگوید: خدمت در حرم باعث شد تعداد اشعارم برای امامرضا (ع) بیشتر و بیشتر شود و لطف و عنایات فراوان ایشان را در زندگیام دیدم.
خدمت در حرم باعث شد تعداد اشعارم برای امامرضا (ع) بیشتر و بیشتر شود
بهبودی از بیماری و انس بیشتر با اهلبیت (ع)
قصه زندگی محمدصادق بخشی کمکم داشت به اوج میرسید که ناگهان، سال۱۳۹۸ سرطان معده به جانش افتاد و داشت او را از پا در میآورد که لطف و عنایت امامرضا (ع) باعث شد در همان سال بهبود یابد؛ «سال۱۳۹۸ به سرطان مبتلا شدم. کارم به شیمیدرمانی رسیده بود و بیشتر اوقات در بیمارستان بستری بودم.
در همان مدت، بسیاری از دوستان و بزرگان شعر و ادب و مسئولان و استادان انجمن رضوی ازجمله استاد شفق، نیک، سرسالاری، سیدحسین سیدی، محمدکاظم کاظمی و خانم مرضیه رجایی و حتی از شهرهای دیگر استاد عبدالجبار کاکایی و حمید عشقی به ملاقاتم آمدند.
بیماری ادامه داشت تا اینکه بهمنماه ۱۳۹۸ رسید، همان روزهایی که میگفتند کرونا آمده است. بخشی به سرماخوردگی شدیدی مبتلا شد و بیماری پیشرفت کرد و ریههایش درگیر شد.
تعریف میکند: بهقدری حالم بد شد که چهارروز به کما رفتم. آن زمان حدود یک سال از خدمتم در حرم میگذشت. یکی از دوستان خادم خواب دید که برایم قبری در حرم گرفتهاند. بعد از آنکه به هوش آمدم به همسرم گفته بود «خوش به حالش؛ خواب دیدم شفا گرفته است.» بعد از آن دوره کوتاه بهکمارفتن و شیمیدرمانی، دیگر اثری از بیماری در من نبود، هرچند جسمم نحیفتر شده است.
بخشی معتقد است پساز عنایت امامرضا (ع) و بهبودی، ارتباطش با ائمه (ع) بیشتر شده و اشعارش معنویت بیشتر و پیوند عمیقتری با اهلبیت (ع) بهویژه امامرضا (ع) گرفته است. او میگوید: مأنوسشدن با امامرضا (ع) و اهلبیت (ع)، خادمشدن و آرامش دیروز و امروزم را مدیون شاعری هستم.
خاطره شیرین شاعرانه با رهبر انقلاب
یکی از خاطرات شیرین آقامحمدصادق، حضور در محفل شعری خودمانی در محضر رهبر انقلاب بوده است. حدود بیستسال پیش، تازه پا به دنیای شعر و ادب گذاشته بود که به حسینیه پدری رهبر در کوچه آیتالله خامنهای دعوت شد.
در این محفل شعر، مرحوم آیتالله شاهرودی، حجتالاسلاموالمسلمین قرائتی و حاجمنصور ارضی و تعدادی از شعرای آئینی مشهد حضور داشتند؛ تعریف میکند: همه افراد در آن جلسه، شعری خواندند تا نوبت به من رسید.
آقا گفتند «شما را اولینبار است میبینم.» گفتم «درست مثل من؛ البته من شما را قبلا هم از نزدیک دیدهام.» خندیدند و پرسیدند چه زمانی بوده. گفتم «وقتی سال۱۳۵۷ در میدان ۱۰دی جمع شده بودیم. شما دست روی شانهام گذاشتید و فرمودید این جوانان، آینده انقلاب هستند. من آن زمان چهاردهسال داشتم و برای اولینبار شما را از نزدیک میدیدم.»
شعر مشهد، شعر نجیبی است به این معنا که خطقرمزها در سرودن اشعار آیینی رعایت میشود
بعد هم کمی درباره شعر و شاعریام پرسیدند که چندوقت است شروع کردهام و شعری درباره انتظار خواندم. «قبیلهای همه عاشق درانتظار شماست/ و مدتی است که آدینه بیقرار شماست.»
رهبری فرمودند «زبان شعرت نو است فقط آن «و» را بهدلیل اینکه در شعر مرسوم فارسی کمتر استفاده میشود، سعی کن استفاده نکنی.»
شعر نجیب مشهد
«شعر مشهد، شعر نجیبی است به این معنا که خطقرمزها در سرودن اشعار آیینی رعایت میشود. من در اشعار غیرمشهدی گاهی دیدهام به سمت کفر هم رفته است. این به دلیل این است که در انجمنهای شعری مشهد و خراسان، افراد و استادانی حضور دارند که خط مفاهیم اشعار آیینی را هدایت میکنند.
حرم مطهر رضوی و نزدیکی ما مشهدیها به این مکان مقدس هم بیتأثیر نیست. علیرغم این میتوان گفت شعر مشهد، متولی و بزرگتری ندارد که همه، از او حرفشنوی داشته باشند.»
نقطه اوج عمر شاعری
نقطه اوج شاعری خود را زمانی میدانم که دو شعرم را وقتی در بستر بیماری بودم، سرودم. شعر اول را برای امامرضا (ع) سرودم؛ سال۱۳۹۸ بود و به حرم مشرف شده بودم. روی ویلچر نشسته بودم و لباس خادمی به تن داشتم. آنجا درحال گریه، بهجای اینکه حرف بزنم، شعری را که وصف حالم بود، سرودم.
شعر دوم را نیز همان زمان برای امامحسین (ع) و وقتی دلم برای سفر به کربلا در اربعین پر میکشید، سرودم که بیت اول آن شعر این بود: «غمت پیراهنی پوشانده بر احوال من آقا/ که دنیا غبطه خواهد خورد بر اقبال من آقا».
محمدکاظم کاظمی شاعر پر آوازه مشهد:
حسن خلق همیشگی آقا محمدصادق
محمدصادق بخشی از نیکان روزگار است. شاعری متعهد، مخلص، باصفا و صاحبدرد. از آنان که چه در لحظههای حضور در جبهات جنگ، انقلابی و متعهد بودند و چه اکنون که بدون هیچ سهمی از سفره انقلاب، همچنان به آرمانهای خویش معتقدند و روی پای خود ایستادهاند و خلوص و ایمان خود را حفظ کردهاند، هرچند اثرات جنگ، بهصورت بیماریهایی سخت در آنان رسوبکرده است. اما جدا از همه مراتب تعهد و تقید به معتقدات دینی، آنچه برای من جالب است، روشنبینی و انصاف و اعتدال اوست، چه در مباحث فکری و دینی و چه در داوریهای سیاسی و اجتماعی.
من در این چندسال که با جمعی از شاعران مشهد نشستوبرخاست دارم و گاه به بحث و گفتوگو پرداختهایم، کمترکسی را چنین معتدل، منصف، روشننگر و پذیرای نظرهای دیگران دیدهام.
عکس در روز چهارشنبه ۶تیرماه۱۳۹۸ در منزل او گرفته شده است، آنگاه که با جمعی از شاعران انجمن شعر امین به عیادت او رفتیم و حتی در این ایام سخت بیماری که خوشخلقترین آدمها هم تنگحوصله و تلخمزاج میشوند، حسن معاشرت و حسن خلق او کاملا نمایان بود. آرزو داریم که با سلامتی کامل، همچنان زینتبخش محافل باشد.
* این گزارش دوشنبه ۲۴ شهریورماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۳۹ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.