کد خبر: ۱۷۵۵
۰۴ آبان ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

همسایگی با کتابخانه قزوینی «یگانه» را شاعر کرد

درست از کلاس هشتم ابتدایی سرودن شعر را شروع می‌کند. می‌گوید که فقط قالب مثنوی را دوست دارد و مضامین اشعارش هم بیشتر اخلاقی و تعلیمی هستند. چند بیتی را می‌خواند. آن‌قدر استخوان‌دار و قوی هستند که به‌سختی می‌توان باور کرد یک دختر هفده ساله آن‌ها را سروده باشد. گپ و گفتی با یگانه رضایی در کتابخانه آیت‌الله قزوینی در محله محمدآباد داشتیم. شاعر جوان همین محله که از کودکی عضو کتابخانه بوده است. او یکی از دلایل علاقه‌اش به کتاب، مطالعه و نوشتن را هم همین کتابخانه می‌داند. البته خانواده و مطالعه مستمر پدر و مادرش هم در ایجاد این علاقه نقش بسزایی داشتند.

درست از کلاس هشتم ابتدایی سرودن شعر را شروع می‌کند. می‌گوید که فقط قالب مثنوی را دوست دارد و مضامین اشعارش هم بیشتر اخلاقی و تعلیمی هستند. چند بیتی را می‌خواند. آن‌قدر استخوان‌دار و قوی هستند که به‌سختی می‌توان باور کرد یک دختر هفده ساله آن‌ها را سروده باشد. 
 گپ و گفتی با یگانه رضایی در کتابخانه آیت‌الله قزوینی در محله محمدآباد داشتیم. شاعر جوان همین محله که از کودکی عضو این کتابخانه بوده است. او یکی از دلایل علاقه‌اش به کتاب، مطالعه و نوشتن را هم همین کتابخانه می‌داند. البته خانواده و مطالعه مستمر پدر و مادرش هم در ایجاد این علاقه نقش بسزایی داشتند.


سرک کشیدن لابه‌لای کتاب‌ها

می‌گوید که کتابخانه کوچکی در خانه داشتند و او در هر فرصتی لابه‌لای کتاب‌های آن سرک می‌کشیده است. موضوعات مورد علاقه‌اش هم از همان کودکی شعر و ادبیات بوده‌اند. او بیت‌ها را به تقلید از پدر حفظ می‌کرده و بعد ساعت‌ها در خانه به مشاعره می‌پرداخته‌اند. همه این‌ها باعث می‌شود که یگانه در کلاس هشتم ابتدایی اولین شعر خود را بسراید. او این تجربه را این‌طور تعریف می‌کند: «قصد شعرسرودن نداشتم. خیلی اتفاقی چیزهایی به ذهنم رسید و همان‌ها را روی کاغذ نوشتم. حالا هم همه شعرهایم جوششی هستند. به قول معروف باید حسش بیاید تا شعر بگویم.»

همه شعرهایم جوششی هستند. به قول معروف باید حسش بیاید تا شعر بگویم

 

حس خوب نوشتن

از او می خواهم یکی از شعرهایش را برایم بخواند. او پس از کمی مکث ابتدا خاطره‌ای را تعریف می‌کند. اینکه دوستش در مدرسه مصرعی از یک شعر را برای او می‌خواند و هرچه فکر می‌کند باقی ابیات را به یاد نمی‌آورد. یگانه همان لحظه می‌گوید که می‌تواند باقی شعر را فقط در چند دقیقه بسراید. دوستش باور نمی‌کند. 
اما چند دقیقه بعد یگانه شعر خودش را برای او می‌خواند:« از زلزله و عشق خبر کس ندهد/ گاهی بشود عشق به دل لرزه دهد/ لرزش به زمین مرگ به جان می‌خردم/ وان لرزه گهی مرگ و گهی جان دهدم.» چند نمونه مثنوی دیگر هم برایم می‌خواند. همه این شعرها حالا دفتر شعرهای او را تشکیل داده‌اند. اما خودش می‌گوید که هنوز آن‌طور که باید و شاید از اصول و قواعد سرایش شعر چیزی نمی‌داند.
حالا چند دفتر شعر دارد و می‌خواهد که بعد کنکور شعر سرودن را جدی‌تر دنبال کند. کمی بیشتر که از خودش می‌گوید متوجه می‌شوم که علایق متفاوت و پراکنده‌ای دارد. 

در رشته ریاضی تحصیل می‌کند و فرمول‌ها و معادلات خشک آن را به اندازه دنیای خیال‌انگیز شعر و ادبیات دوست دارد، علاوه بر این به رشته کامپیوتر و برنامه‌نویسی هم علاقه دارد، به زبان انگلیسی مسلط است و... اما چیزی که میان حرف‌هایش توجهم را جلب می‌کند، چیزی است که به‌عنوان شغل خود آن را معرفی می‌کند. او به‌نوعی از نوشتن کسب درآمد می‌کند.
در این باره توضیح می‌دهد: «چند سال پیش فکر کسب درآمد توی سرم افتاد و رهایم نمی‌کرد. عزمم را جزم کرده بودم برای کارکردن. طی پرس‌وجو و تحقیقاتی که داشتم با سایتی آشنا شدم که در آن با توجه به مهارت و استعدادت می‌توانستی درآمد کسب کنی.
در واقع این سایت واسطه‌ای بود بین فروشنده و مشتری برای محصولات و خدماتی که می‌شود اینترنتی به دست مشتری رساند. برایم خیلی جالب بود. با خودم فکر کردم که من چه مهارتی دارم؟ و فوری خودم پاسخ دادم و آن چیزی نبود به جز نوشتن.»

هرچه امتیازهایت بیشتر باشند اعتبارت هم زیاد می‌شود و سفارش‌هایت هم بیشتر. من در این مدت توانستم امتیاز خوبی کسب کنم


سفارش های سایتی

اولین سفارش یگانه از یک سایت آموزش زبان انگلیسی بود که از او می‌خواستند برای تبلیغات این سایت متن کوتاهی بنویسد. بعد از آن سفارش‌ها به مرور بیشتر می‌شوند. متن‌های تبلیغاتی، مقاله، انتخاب نام مناسب برای شرکت‌ها، نوشتن شعر و متن با موضوعات مختلف و... مشتریان او از هر سن و قشری هستند. 
از دانش‌آموزی که نمی‌تواند انشای مدرسه‌اش را بنویسد بگیرید تا کسی که با موضوعی خاص متن و شعر می‌خواهد. می‌پرسم چطور این همه مشتری پیدا کرده است؟ پاسخ می‌دهد: «در این سایت مشتری‌ها پس از گرفتن خدمات و محصولات در صورت رضایتمندی می‌توانند به تو امتیاز بدهند. 
هرچه امتیازهایت بیشتر باشند اعتبارت هم زیاد می‌شود و سفارش‌هایت هم بیشتر. من در این مدت توانستم امتیاز خوبی کسب کنم. راستش یکی از دلایل آن هم این است که فروشنده و خریدار، هم را نمی‌شناسند. در واقع آن‌ها نمی‌دانند که دارند به یک دختر هفده ساله سفارش می‌دهند.(می‌خندد).»

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44