کد خبر: ۱۰۷۹۳
۲۱ آبان ۱۴۰۳ - ۰۸:۰۰

سروده‌های شبانه علی‌اصغر شکفته، شاعر مشهدی غزل‌های آیینی

اتفاق اصلی برای علی‌اصغر در سال‌۷۰ می‌افتد. او در این سال، امکان حضور در انجمن‌های شعری مشهد را پیدا می‌کند. بیشتر از همه به انجمن ادبی رضوی در حرم مطهر می‌رود.

علاقه علی‌اصغر شکفته به شعر از دوران کودکی و در روستای جلگه‌رخ تربت حیدریه شکل گرفت. پدرش در شکل‌گیری این علاقه بی‌تأثیر نبوده است. به گفته علی‌اصغر، هرجمله پدرش، کلامی شعرگونه بوده که او را جادو می‌کرده است. به‌دنبال آن از دوران دبستان، زمزمه‌های شاعرانه خودش آغاز شد، اما او مسیر اصلی را پس‌از مهاجرت و سکونت در شهر این شهر پیدا کرد. در انجمن‌های ادبی مشهد بود که با ساختار و قالب شعر و اصول سرایش آن آشنا و مشق جدی‌اش در حوزه سرایش شروع شد.

هفته گذشته، مصادف بود با انتشار اولین کتاب علی‌اصغر شکفته؛ یک مجموعه غزل آیینی با نام «شب‌گریه‌های شمع». این اثر ادبی حاصل شب‌بیداری‌های شاعر محله مصلی است؛ به همین دلیل هفته کتاب و کتاب‌خوانی را غنیمت شمردیم تا کمی بیشتر از این کتاب و شاعرش بدانیم.

 

اولین شعر

علی‌اصغر شکفته یادداشت‌های گوشی‌اش را بالا و پایین می‌کند و ده‌ها شعر نصفه‌و‌نیمه را نشانم می‌دهد؛ ابیاتی که گاه‌و‌بیگاه، میان کار‌های روزمره به ذهنش خطور می‌کنند و او آنها را می‌نویسد تا بعدا تکمیلشان کند. این علاقه به سرایش شعر به روز‌های کودکی‌اش برمی‌گردد، زمانی‌که هنوز به مدرسه نمی‌رفته و در مسجد روستا گوش به نوحه‌ها و آوا‌های مذهبی می‌سپرده است. عشق به ائمه (ع) و اهل‌بیت (ع) هم همان روز‌ها در جانش می‌نشیند و بعد‌ها در شعرهایش جاری می‌شود.

هنوز به جلسه شعر رضوی می‌روم و همچنان جلسه شعر مادرانه کوثر را می‌چرخانم 

پدرش در شکل‌گیری این علاقه بی‌تأثیر نبوده است. می‌گوید: پدرم عطار روستا بود، اما کم از ادیب نداشت. در مدرسه، معلمم گفت که قلم گیرایی دارم. فردای آن روز، پدرم از شهر برایم کتاب «شرح صدکلمه قصار از کلمات امیرالمؤمنین (ع)» را تهیه کرد. بعد‌تر هم با کتاب‌های جودی و خزائن‌الاشعار آشنا شدم. نتیجه این آشنایی و آن طبع شاعرانه باعث شد که اولین شعرم را در دوران دبستان بسرایم؛ یک مثنوی هشتاد‌بیتی بود درباره آقا قمر بنی‌هاشم (ع).


ورود به انجمن‌های ادبی

آقا‌علی‌اصغر در سال‌۵۱، وقتی یازده‌سال بیشتر نداشته، با خانواده از روستا به مشهد مهاجرت می‌کنند. شرایط طوری بوده است که بیشتر از درس و مدرسه درگیر کار می‌شود. ابتدا شاگرد کابینت‌سازی می‌شود، سپس کابینت‌سازی خود را راه می‌اندازد. بعدتر هم کار پوشاک را آغاز می‌کند و در همین شغل می‌ماند تا امروز. اما شعر همیشه در پس‌زمینه زندگی‌اش حضور داشته و گه‌گاه چیز‌هایی یادداشت می‌کرده است.

اتفاق اصلی برای علی‌اصغر در سال‌۷۰ می‌افتد. او در این سال، امکان حضور در انجمن‌های شعری مشهد را پیدا می‌کند. بیشتر از همه به انجمن ادبی رضوی در حرم مطهر می‌رود. آنجاست که با نقد استادان شعر آیینی، اشعارش ساختارمند می‌شوند. کم‌کم هم انجمن ادبی خود را تحت‌عنوان «انجمن شعر مادرانه کوثر» در مسجد جوادالائمه (ع) خیابان چمن شکل می‌دهد.

او دبیر جلسه است و روز‌های شنبه با سی‌شاعر دیگر در این محله به شعرخوانی می‌پردازند. می‌گوید: من هنوز به جلسه شعر رضوی می‌روم و همچنان جلسه شعر مادرانه کوثر را می‌چرخانم، اما بازنشستگی، زمان بیشتری دراختیارم گذاشته است و می‌توانم وقت بیشتری را به سرایش شعر اختصاص دهم و جدی‌تر به آن بپردازم. همین فراغت بود که فرصت داد شعرهایم را برای نشر سرجمع کنم. بیشتر این شعر‌ها آیینی و مذهبی است؛ زیرا خمیرمایه ما به‌عنوان یک مسلمان همین مسائل مذهبی است.

او این روز‌ها در خانه می‌نشیند و بیش از هر کاری به شعر می‌پردازد. اولین شنونده شعرهایش هم همسرش است که خودش، او را بزرگ‌ترین حامی زندگی‌اش می‌داند.

 

سروده‌های شبانه علی‌اصغر شکفته، شاعر مشهدی غزل‌های آیینی




علی‌اصغر شکفته به گفته خودش تا به حال ۱۵۰۰‌شعر سروده که قالب بیشتر این اشعار غزل است. او درباره برخی از سروده‌هایش توضیح می‌دهد:

تلخ‌ترین شعر: شعری که برای خواهر مرحومم سرودم، خیلی درد داشت. خواهرم بر‌اثر بیماری از دنیا رفت و من برای رفع دلتنگی، شعری برای خواهر از‌دست‌رفته‌ام سرودم.

شیرین‌ترین شعر: تمام اشعاری که برای همسرم سروده‌ام. همسر مهربانم همیشه حامی من بوده‌است.

عجیب‌ترین شعر: دهه اول محرم در مجلسی شرکت کرده بودم. همان لحظه شعری در رثای امام‌حسن مجتبی (ع) سرودم و مداح هم همان‌جا شعر را خواند.

جالب‌ترین شعر: یک شعر ساده است. روزی تاکسی گرفتم. ماشینی از‌جنگ‌برگشته با راننده‌ای پیر و فرتوت از راه رسید. در مسیر، شعری برای این راننده خسته و ماشین فرسوده‌اش گفتم. 

آخرین شعر: شب قبل از مصاحبه با شما در خلوت، شعری به ذهنم آمد که این‌طور شروع می‌شود: حقیقت‌بین شود چشمی که با دل هم‌زبان باشد، اگر آیینه دل، چون زلال آسمان باشد.




* این گزارش دوشنبه ۲۱ آبان‌ماه ۱۴۰۳ در شماره ۶۰۰ شهرآرامحله ۵ و ۶ چاپ شده است.

کلمات کلیدی
ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44