داستان احداث مدرسه از یک سفر شروع شد، سفر آیتالله امامیکاشانی، تولیت مدارس شهیدمطهری در کشور، به مشهد. این مدرسه قرار است «اندیشیدن را یاد بدهید، نه اندیشهها را.»
وقتی از آتشنشانان میخواهیم خاطرات شیرین شغل خود را بیان کنند، هر کدامشان کمی به فکر فرو میروند تا حرفی برای گفتن پیدا کنند. معنای این مکث یعنی «در آتشنشانی خاطره شیرین به ندرت پیدا میشود». با اینحال ما درنهایت میهمان خاطرات شیرین این مردان فداکار شدیم.
ماجرای ساخت نمازخانه بوستان مصلی به برپاکردن نماز جماعت در بوستانبه مصطفی غفورزاده یکی از کاسب مجتمع تجاری بهشت برمیگردد؛ او دو سال پیگیر این موضوع بود تا بوستان مصلی دارای نمازخانه شود.
شاید پررنگترین ویژگی شهیدرضا فخریان ، مأخوذبهحیابودنش بود. هیچ وقت به یاد ندارم صدایش را برای کسی بلند کرده باشد. رفتارش مؤدبانه و متواضعانه بود. تعهد اخلاقی، آمادگی جسمانی، کاربلدی و خستگیناپذیری از دیگر شاخصههای شهید بود.
محمدصادق بخشی در سیوچهارسالگی فکرمیکرد قرار است با شغل کفاشی بازنشسته شود، اما ناگهان جرقه مشتریای که دانشجوی رشته ادبیات بود، باعث شد مسیری جدید برایش باز شود و او را به شاعری آیینی تبدیل کند.
غلامرضا دهدولانی ۱۲ سال پیش همسرش را بهخاطر بیماری از دست میدهد. او قبلاز فوت همسرش نذر داشته روزهای عاشورا و تاسوعا شربت درست کند و سوار بر دوچرخه به عزاداران بدهد.
عاشورای هرسال، صحنههایی از کربلا با هنر اصیل تعزیهخوانی در محله طرق به نمایش گذاشته میشود و حدود ۱۰ هزار نفر برای دیدن آن در گلزار شهدای طرق جمع میشوند. در این مراسم، دو علم دیده میشود که هرکدام معنای خاصی دارد.
فاطمه دهباشی، مادر شهید محمد ماجونی دوست داشت به یاد پسرش خانهاش را تبدیل به حسینیه کند. وقتی مادرشهید سال ۱۳۸۷ فوت کرد منزلش به نام «حسینیه شهید محمد ماجونی» در محله شروع به فعالیت کرد.
عید غدیر که از راه میرسد، بهرسم همیشگی، چند نفر از افراد سرشناس و مسجدیهای محله المهدی به دیدن خانواده شهدا و رزمندگان سادات محله میروند که سابقهاش به سال ۱۳۶۰ برمیگردد.