
متین صفائیان، اسکیتبازی که در حمله رژیم صهیونی شهید شد
در مسیر خانه بود تا وسایلش را جمع کند و مثل تابستانهای قبلی راهی مشهد شود، اما انفجار ظهر یکشنبه در میدان تجریش، جان او را که جوان خوشنام و موفقی بود گرفت تا نام متین صفائیان هم در فهرست شهدای حملات تروریستی رژیم کودککش صهیونیستی قرار بگیرد.
شهید متین صفائیان شانزدهسال داشت و اصالتا مشهدی بود. هر سال در تابستان مهمان خانه مادربزرگش در منطقه ۱۱ میشد و در زمین اسکیت پارک ملت و چهلبازه تمرین میکرد. امسال، اما پیکر پاکش به مشهد رسید و با بدرقه خانوادهاش، مردم و بچههای اسکیتباز منطقه ۱۱ تشییع شد و در آرامستان خواجهربیع و در جوار پدربزرگ شهیدش آرام گرفت.
مسیرش به سکوی جهانی میرسید
مهدی مرتاض، یکی از مربیان شهید متین صفائیان است، البته در چند دوره کوتاه با او کار کرده است. اما همین زمان هم کافی بوده است تا با استعداد شاگردش و تواناییهای او آشنا شود.
مهدیآقا میگوید: بیشتر تمرینات متین در تهران بود و مربی اصلی خودش را داشت. زمانیکه به باشگاه پارک ملت و چهلبازه میآمد با گروه و بچههای ما تمرین میکرد. خیلی پرتلاش بود و سرعت یادگیریاش بسیار زیاد بود. فکر میکنم اگر این مسیر را ادامه میداد، سکوهای جهانی برایش دردسترس بود ولی حیف که با حملهای ناجوانمردانه از جمع ما رفت.
مهدی مرتاض ادامه میدهد: روزی که قرار به تشییع این شهید عزیز در مشهد بود، بچههای ما با لباس یکدست و اسکیت و تجهیزات ورزشی به بدرقهاش رفتند. چون اخلاق و رفتار خوب و انسانی او را دیده بودند، خودشان برای این اقدام زیبا داوطلب شدند.
آرزوهایی که پرپر شد
مرتضی عشایری از اسکیتبازان بوستان ملت است که چند جلسه تمرین مشترک با متین صفائیان داشته است. مرتضی تعریف میکند: واقعا پسر خوب و بامعرفتی بود. این حرفها را الان که شهید شده است نمیگویم؛ واقعیت همین بود. هروقت با ما تمرین میکرد، پرانرژی بود و دوست داشت این انرژی را به بقیه هم منتقل کند.
هروقت با ما تمرین میکرد، پرانرژی بود و دوست داشت این انرژی را به بقیه هم منتقل کند
در سه سال گذشته که تابستان به مشهد میآمد، به من خبر میداد که در پارک با هم تمرین کنیم. وقتی هم میرفت تهران، با او ارتباط مجازی داشتیم و یادم هست که آرزوهای بزرگی داشت.
پسر اسکیتباز محله آزادشهر میگوید: متین چند مقام استانی و کشوری داشت و به فوتبال هم علاقهمند بود. یکباره میدیدیم وسط زمین میگوید بچهها اسکیتها را در بیاورید تا برویم فوتبال. فکر میکنم اگر شهید نمیشد، یا اسکیتباز موفقی میشد یا فوتبالیست خوبی. البته شهادت هم سرنوشت درخشانی بود که برایش اتفاق افتاد.
وقتی با الیاس شکرانی درباره رفیقش صحبت میکنیم، ابتدا بغض میکند و بعد میگوید: حیف شد امسال متین نیامد مشهد. یک هفته قبل شهادتش با او صحبت کردم و گفته بود اول تابستان میآید، اما نشد.
او تعریف میکند: متین، چون در تهران تمرین میکرد و با گروههای زیادی کار میکرد، همیشه وقتی تابستان میآمد، حرکاتی که انجام میداد از آموزشهای ما جلوتر بود ولی بهراحتی آن حرکات و آموزشها را به ما هم یاد میداد و دوست داشت با هم در این رشته پیشرفت کنیم.
الیاس ادامه میدهد: متین به یک کار علاقه زیادی داشت. او آخر شبها از بولوار معلم تا حرم را با اسکیت میرفت و برمیگشت. چندباری با او رفته بودم. خیلی وقتها حتی به زیارت نمیرسید، فقط سلام میداد. امامرضا (ع) را دوست داشت و این کار را به خاطر دلش انجام میداد.
* این گزارش چهارشنبه ۱۰ تیرماه ۱۴۰۴ در شماره ۵۹۹ شهرآرامحله منطقه ۱۱ و ۱۲ چاپ شده است.