کد خبر: ۱۲۰۴۳
۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۰
۲۰ سال انتظار ساغروانیان برای خدمت در حرم رضوی

۲۰ سال انتظار ساغروانیان برای خدمت در حرم رضوی

سیدمجید ساغروانیان از کودکی تا به امروز در همسایگی مسجد زندگی کرده و بچه هیئتی بوده است. او پس‌از بیست‌سال انتظار، در سال‌۱۳۹۸ توانست نشان خادمی امام‌رضا (ع) را بر سینه‌اش نصب کند.

با همان لباس خادمی‌اش آمده. کشیک چهارم حرم است و در بخش نسیم رضوان حرم خدمت می‌کند. بیشتر از همه با زائران در ارتباط است؛ زائرانی که معتقد به متبرک‌بودن غذای حرم هستند و دوست دارند برای یک‌بار هم که شده میهمان حضرت باشند.

سیدمجید ساغروانیان از کودکی تا به امروز در همسایگی مسجد زندگی کرده و بچه هیئتی بوده است؛ حال و هوای آدم‌ها را خوب می‌شناسد و با صبر و حوصله با آنها تعامل می‌کند. دوران کودکی‌اش را در مسجد حجتی الندشت سپری کرده، نوجوانی و جوانی را در مسجد النبی (ص) گذرانده و حالا چندسالی است که همسایه مسجد توفیق شده است و آنجا فعالیت می‌کند.

ساغروانیان پس‌از بیست‌سال انتظار، در سال‌۱۳۹۸ توانست نشان خادمی امام‌رضا (ع) را بر سینه‌اش نصب کند.

 

هرچه می‌خواهی از آقا بخواه

پدربزرگ سیدمجید مسئول هیئت حجتی الندشت بود و همین سبب شده بود که او هم از کودکی پایش به هیئت باز شود و همراه پدربزرگ به‌ حرم امام رضا (ع) برود. روی دوش پدربزرگ می‌نشست تا کنار ضریح زیارت کند.

به قول خودش با آن سن کم، درک درستی از زیارت امام‌رضا (ع) نداشت، اما پدربزرگش همیشه به او می‌گفت «امام‌رضا (ع) ولی نعمت ماست؛ هرچه داریم از او داریم. هر وقت کار داشتی، به در خانه‌اش برو و از خودش طلب کن.»

این جملات پدر‌بزرگ بعد‌از ۴۸ سال هنوز هم آویزه گوش سیدمجید است و هرچه بخواهد، اول در خانه حضرت را می‌زند.

 

گذران اوقات فراغت در مسجد

او می‌گوید: خانه‌مان در خیابان عارف بود و هم‌جوار با مسجد حجتی. به بهانه همراهی پدربزرگ، بیشتر اوقات را در مسجد می‌گذراندم. بزرگ‌تر که شدم در کلاس‌های تابستانی آنجا شرکت می‌کردم و ساعات خوشی را با دوستانم می‌گذراندیم.

آن‌طورکه ساغروانیان تعریف می‌کند، مساجد محله احمدآباد، بهترین فضا برای گذران اوقات فراغت بچه‌ها بوده است؛ برای همین بیشتر این بچه‌ها اغلب عضو بسیج مسجد شدند. سیدمجید هم مثل دیگر دوستانش در بسیج ثبت نام کرد و کم‌کم بسیجی فعال شد.

 

راضی به رضای خدا

بعد از ازدواجش، در ابتدای دهه ۸۰ بود که لابه‌لای مشغله‌های روزانه دلش پرمی‌کشید تا خادم حرم شود. اما انگار قسمت نبود که در آن ایام به زائران امام‌رضا (ع) خدمت کند. یاد حرف پدربزرگش می‌افتاد که «هرچه می‌خواهی از خودش طلب کن.»

او می‌گوید: عشق به اهل بیت (ع) ارثیه گران‌قدری بود که از پدربزرگم به من رسیده بود و از نگاه من، هرجایی می‌توانستم به مردم خدمت کنم. برای همین وقتی دیدم شرایط برایم مهیا نمی‌شود، اصرار نکردم.

با خودم گفتم هر‌چه خدا بخواهد؛ راضی‌ام به رضای خودش. هر‌جا می‌توانستم کاری انجام بدهم، دریغ نمی‌کردم. از خدمت به زائر تا گذاشتن مُهر‌ها و قرآن‌ها سر جایش در حرم امام‌رضا (ع)، هر‌چه در توانم بود، انجام می‌دادم.

 

۲۰ سال انتظار سیدمجید ساغروانیان برای خدمت در حرم امام‌رضا(ع)

 

امام‌رضا (ع) بیمه‌ات می‌کند

ساغروانیان تعریف می‌کند: پدربزرگم مرا نصیحت می‌کرد که «پسر از این خاندان دست برندار که تا آخر عمر بیمه‌ات می‌کنند.»‌

با خودم گفتم هر‌چه خدا بخواهد؛ راضی‌ام به رضای خودش. هر‌جا می‌توانستم کاری انجام بدهم، دریغ نمی‌کردم

می‌پرسم: این بیمه‌نامه را در زندگی‌تان حس کرده‌اید؟ کجا به کارتان آمده است؟

جوابم را این‌طور می‌دهد: همین که خودم، زن و بچه‌هایم سالم هستیم و دخترم به خانه بخت رفته است و راضی هستم، از برکات همان است. برکت بودن با اهل‌بیت (ع) را در زندگی لمس می‌کنید.

 

به اذن آقا خادم شد

چندسال قبل یکی از دوستانش به او می‌گوید: برو برای خدمت در حرم، اسمت را بنویس. سیدمجید به این فکر می‌کند که بیست‌سال قبل می‌خواستم بروم و نشد؛ حالا بشود؟

یاد نصیحت‌های پدربزرگش می‌افتد. برای خادم‌یاری ثبت‌نام می‌کند. مدت کوتاهی از ثبت نامش نمی‌گذرد که اسمش درمی‌آید. بعد‌از مصاحبه و گزینش در قسمت نسیم رضوان حرم مشغول به خدمت می‌شود.

خودش می‌گوید: از همان بیست‌سال قبل دلم می‌خواست خادم حرم بشوم، اما نشد. خیلی از دوستانم این توفیق نصیبشان شد، اما قسمت من نشد. با خودم گفتم حتما خودش این‌طور صلاح می‌داند. هر بار که برای زیارت می‌رفتم، از آقا می‌خواستم به من اجازه خدمت به زائرانش را بدهد، تا اینکه بالاخره این افتخار نصیبم شد.

از او می‌پرسم: روز اولی که نشان خادمی را به شما دادند و روز اول خدمتتان را به یاد دارید؟ آهی می‌کشد و می‌گوید: مگر می‌شود بعد از بیست‌سال انتظار به خواسته‌ای برسید و آن روز را فراموش کنید؟ آن روز حدود پانزده‌نفر در اتاقی منتظر گرفتن نشان خادمی و کارتمان بودیم. اشتیاق زیادی داشتم.

او ادامه می‌دهد: نوای مداحی در اتاق پیچیده بود. یادم است زمانی‌که نشان‌ها را می‌دادند این شعر را می‌خواندند که «ای صفای قلب زارم، هر‌چه دارم از تو دارم.» خیلی تلاش کردم در آنجا گریه نکنم. اما در هر لحظه‌اش دوست داشتم پدربزرگم کنارم بود و آن روز را می‌دید و در شادی من شریک بود.

 

باید امام‌رضا(ع) بطلبد

خودش هم باور نمی‌کرد در فاصله کوتاهی که درخواست داده، توانسته خادم حرم‌رضوی بشود و حالا سه‌شنبه هر هفته صبح تا بعدازظهر به زائران خدمت می‌کند. می‌گوید: کار ما در قسمت نسیم رضوان بدین‌صورت است که در ورودی‌های میهمان‌سرا حضور داریم. در صحن غدیر میز خدمت داریم و مردم را برای ثبت نام غذای حضرت راهنمایی می‌کنیم.

وقتی از او می‌خواهیم از خاطراتش برایمان بگوید، مکثی می‌کند و جواب می‌دهد: لحظه‌لحظه حضور در حرم امام‌رضا (ع) و بودن در‌کنار زوّارش خاطره است.

سیدمجید تعریف می‌کند: چند روز قبل، زائری پیش ما آمد و گفت «ما ۱۰ نفریم که برای زیارت امام رضا به مشهد آمده‌ایم. سه روز است همگی با ۱۰ تلفن متفاوت ثبت‌نام می‌کنیم، اما اسم هیچ‌کداممان در نیامده است؛ چکار کنیم؟»

در این موارد یاد خودم می‌افتم که تا قسمتم نشد، نتوانستم لباس خادمی بر تن کنم. در جوابش گفتم غذای نذری است و باید امام‌رضا (ع) بطلبد. اگر قسمتتان باشد روزی‌تان می‌شود. برو از خودش بخواه. یک‌ساعتی گذشت.

دیدم همان آقا با لبخندی بر لب به سمت من آمد و گفت «غذای حضرت روزی‌مان شد. یکی از خدام در حرم فیش غذا توزیع می‌کرد و به هر‌کداممان یک فیش داد. حالا هر ۱۰ نفرمان می‌توانیم برویم غذا بخوریم.»

گاهی هم زائران با لحن نامناسبی با خادمان صحبت می‌کنند، اما سیدمجید و دوستانش با صبر و سکوت برخورد می‌کنند. او می‌گوید: جایگاه خادمی، حرمت دارد و یک کار دلی است. ما باید این حرمت را حفظ کنیم.

 

* این گزارش شنبه ۲۰ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۰۲ شهرآرامحله منطقه ۱ و ۲ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44