کد خبر: ۱۰۰۹۷
۰۹ مهر ۱۴۰۴ - ۱۴:۰۰
ایستگاه شماره نه آتش‌نشانی مشهد، ایستگاه «شهدا» است

ایستگاه شماره نه آتش‌نشانی مشهد، ایستگاه «شهدا» است

ایستگاه شماره نه آتش‌نشانی مشهد از بهمن سال ۱۳۸۲ و برای پاسداشت فداکاری‌های چهار آتش‌نشان مشهدی که از همین ایستگاه به نیشابور، اعزام شدند و در حادثه قطار آنجا به شهادت رسیدند، «شهدا» نام گرفت.

سکوت و آرامش فریبنده‌ای بر ایستگاه آتش‌نشانی شماره ۹ شهدا حاکم است، اما هرلحظه ممکن است با صدای زنگِ اعلام حریق، این سکوت شکسته شود. این ایستگاه از بهمن سال ۱۳۸۲ و برای پاسداشت فداکاری‌های چهار آتش‌نشان مشهدی که از همین ایستگاه به نیشابور، اعزام شدند و در حادثه قطار آنجا به شهادت رسیدند، «شهدا» نام گرفته است.

مردان آب و آتش، ما را در ایستگاه آتش‌نشانی ۹ شهدا پذیرا شدند تا از خطرات کارشان و خاطرات تلخی بگویند که حادثه ساختمان پلاسکوی تهران، برایشان تداعی می‌کند.

علی‌محمد کاظمی، کاظم بورقی و قاسم سویزی سه آتش‌نشان ایستگاهی هستند که گفته می‌شود به‌دلیل وجود فرودگاه و شرکت نفت و بوستان زائرپذیر غدیر و بوستان جنگلی طرق، حریق‌ها و حوادث متفاوتی به خود دیده است و به همین دلیل، ایستگاه آتش‌نشانی مادر در منطقه ۷ محسوب می‌شود.

 

حادثه قطار نیشابور و ۴ شهید

۲۹ بهمن ۱۳۸۲ حادثه‌ای اتفاق افتاد که جمع زیادی از آتش‌نشانان در آن به شهادت رسیدند و چهار نفرشان به نام‌های شهید سیدرضا رجایی، شهید مصطفی مختارزاده، شهید غلام‌رضا حمیدی‌پور و شهید محمدرضا روشن‌قیاس، از مشهد و ایستگاه ۹ شهدا بودند.

قاسم سویزی با ۲۸ سال سابقه کار، با اشاره به حادثه قطار نیشابور می‌گوید: وقتی به حادثه پلاسکو می‌نگرم، یاد حادثه سال ۸۲ می‌افتم و همکارانی که به شکل دردناکی به شهادت رسیدند. او با تشریح حادثه بیان می‌کند: در آنجا یک حادثه اولیه داشتیم که برخورد قطار بود و یک حادثه ثانویه که انفجار بود.

حادثه دوم، زمانی اتفاق افتاد که به‌دلیل بی‌اطلاع گذاشتن آتش‌نشانان از مواد داخل قطار، ریختن آب روی آنها باعث واکنش شدید و انفجار شد و متاسفانه تعداد زیادی از مردم محلی و نیرو‌های امدادرسان، جانشان را از دست دادند.

هنوز آمار دقیقی از شهدای آتش‌نشان در آن حادثه ندارم ولی خاطرم هست که سازمان آتش‌نشانی مشهد همه نیروهایش حتی آنهایی را که در شیفت استراحت بودند، فراخوانده بود و اگر آن جمع که ۱۰ دقیقه قبل از انفجار به محل حادثه رسیدند آنجا بودند، همکاران زیادی را از دست می‌دادیم.

درحادثه قطار نیشابور آتش‌نشانان زیادی به شهادت رسیدند که چهار نفرشان از ایستگاه ۹ بودند

 

اشک شوق و حالت غمبار شهروندِ گریان

بورقی، آتش‌نشان دیگری است که شب قبل از حادثه پلاسکو در ایستگاه ۳۹ طرق، سر شیفت کاری‌اش بوده است. او تعریف می‌کند: ابتدا که ساختمان آتش گرفته بود، به چشم یک حادثه به آن نگاه می‌کردیم ولی با ریزش ساختمان و بروز حوادث بعدی، پیگیری‌هایمان بیشتر شد. وقتی صداوسیما اعلام کرد ۲۰ آتش‌نشان شهید شده‌اند، مردم به ایستگاه آمدند و اظهار تاسف کردند.

تسلیت می‌گفتند و تسلای خاطر می‌دادند. خاطرم هست شب نخست بعد از حادثه، در اتاقک نگهبانی نشسته بودم که حدود ساعت یک بامداد، شهروندی با صورت خیس جلو آمد و در زد. تا همکارم را دید، شروع به روبوسی کرد و دستش را بوسید.

می‌گفت شما جان من را نجات دادید؛ وگرنه مرده بودم! او آن‌قدر گریه می‌کرد که نمی‌شد فهمید منظورش کدام حادثه و چه تاریخی است ولی فهمیدم که زمانی حادثه‌ای برایش اتفاق افتاده که با تلاش همکارانم خوشبختانه نجات پیدا کرده است.

 

اخبار تلخ را دنبال می‌کردیم

سویزی با اشاره به روز تلخ ۳۰ دی امسال و ساختمان پلاسکو، از شرایط خودش و همکارانش در ایستگاه ۹ شهدا می‌گوید: شروع حادثه هم‌زمان بود با شروع شیفت کاری ما. حادثه روز پنجشنبه، ساعت ۷:۵۹ شروع شد و ما نشستیم پای تلویزیون و اخبارِ تلخ را دنبال کردیم. وضعیت همکارانمان برای ما مهم بود و دعا می‌کردیم که مردم و امدادرسانان، سالم از زیر آوار بیرون بیایند.

دعای ما تا روز سوم ادامه داشت؛ با اینکه علم و تجربه‌مان می‌گفت که امکان زنده ماندن افراد در زیر آوار و آتش‌های پنهان، وجود ندارد، از لطف خدا هم غافل نبودیم و با حساسیت اخبار را دنبال می‌کردیم.  

 

گفتم شاد نیستی

کاظمی، فرمانده ایستگاه ۹ شهدا، وقتی در بازی والیبال، همکارش مرتضی باقری را می‌بیند که برخلاف همیشه چهره‌اش غمگین است، از ماجرا مطلع می‌شود. او می‌گوید: به سرپرست ایستگاه ۳ گفتم باقری! امروز شاد نیستی؟ او در جوابم گفت پلاسکو، پدر ما را درآورده است. پرسیدم ماجرای پلاسکو چیست و آنجا بود که متوجه موضوع شدم و دیدم که فضای مجازی از اخبار مربوط به حادثه، پُر شده است.

 

قهرمانان آتش‌نشان و سقوط هواپیما

از حادثه غمبار ساختمان پلاسکوی تهران که هنوز درد و رنج آن، مردم و آتش‌نشان‌ها را فراگرفته است، می‌گذریم و مردان ایستگاه ۹ شهدا، ذهن ما را به حادثه سقوط هواپیما سوق می‌دهند که ۱۰ سال پیش در فرودگاه مشهد رخ داد؛ روز جمعه، ۲ بعدازظهر.

کاظمی آن سال در ایستگاه ۲۰ (کنار ساختمان قطارشهری) بوده و از آنجا به فرودگاه اعزام شده است و جزئیات را در خاطر دارد؛ «اعلام کرده بودند سقوط هواپیمای تک‌سرنشین. درحالی‌که به سمت فرودگاه می‌رفتیم، از روی پل غدیر، دود غلیظ و سیاهی را که بالا نمی‌رفت، دیدیم.

هواپیمای مسافربریِ توپولوف روسی بود که روی سکوی بتنی داخل باند ۲ سقوط کرده بود. سر هواپیما زمین خورده و به سمت پایگاه هوانیروز منحرف شده بود. ما به‌عنوان آتش‌نشان‌های شهری تا بیست‌متری هواپیما جلو رفته بودیم و آتش‌نشان‌های فرودگاه که استاندارد‌های خاصی دارند، آتش را از مانیتور‌های داخل ماشین‌ها کنترل می‌کردند.

تقریبا از سر هواپیما، آتش گرفته و تا وسط آن آمده بود. مسافران با خلاقیت ویژه مهماندار که فقط آنها را به سمت خروجی هُل می‌داد، با اضطراب به بیرون می‌دویدند، حتی گاهی از روی افرادی که روی زمین افتاده بودند، می‌گذشتند!

هواپیما به زمین خورده و دمش در ارتفاع قرار گرفته بود و در آن شرایط مسافران از حدود چهار متری، خودشان را به پایین پرتاب می‌کردند. هیچ‌وقت این صحنه از خاطرم نمی‌رود؛ مسافری روی صندلی نشسته و گوشش را به شیشه چسبانده بود و کمک می‌خواست.

فکر می‌کنم ۸۰ آتش‌نشان سر صحنه حاضر شده بودند. ایستگاه ۲۰ نخستین ایستگاهی بود که در محل حاضر شد و ایستگاه ۲ (پنجراه) ایستگاه بعدی بود که به همراه تیم‌های اطفایی و نجات اعزام شد. ایستگاه‌های اطراف هم به‌عنوان پشتیبان اعزام شدند.

من و آقای حلاج، محمدرضا فولادی و سربازی به نام ثابت از ایستگاه ۲۰ در حال اطفا بودیم. خاطرم هست کلاهم را که روی سرم گذاشتم و اشهدان‌لا... را گفتم، طرف مقابل هواپیما که داشتیم اطفا می‌کردیم، منفجر شد.

انفجار خیلی بزرگ بود. طرف مقابل ما دهن باز کرد و حدود ۱۰ متر باز شد و تکه‌های هواپیما به اطراف پرتاب شد، طوری‌که شیشه‌های بغل ماشین آتش‌نشانی روی زمین ریخت. ما چهار نفر به‌شدت زمین خوردیم و فقط تلاش می‌کردیم انفجار به باک‌های هواپیما نرسد و آتش مهار شود. در آن حادثه فراموش‌نشدنی ۲۹ جنازه از سر صحنه بیرون آوردیم و یک نفر هم در بیمارستان فوت کرد.

 

آتش‌نشانی؛ در شمار مشاغل سخت

کاظمی، فرمانده ایستگاه و مسئول گروه آتش‌نشانان بدون مرز در منطقه ۳ آتش‌نشانی مشهد، می‌گوید: در حرفه ما، تجربه حرف اول را می‌زند. در دوره‌های آموزشی این‌طور عنوان می‌شود که: «در انگلیس وقتی یک فرد وارد سازمان آتش‌نشانی می‌شود، دیه‌اش دوبرابر دیگران است.» این قانون به معنی ارزشی است که برای تخصص و حرفه آتش‌نشانی قائل هستند.

سویزی نیز دنباله حرف را می‌گیرد و می‌گوید: آتش‌نشانان همواره در معرض حرارت زیاد هستند که برای سلامتی آنها مضر است، با این حال عجیب است که مسئولان هنوز هیچ تصوری از مشکلات شغل ما ندارند.

مدت‌ها بود که همه آش‌نشانان کشور پیگیر بودند تا آتش‌نشانی جزو مشاغل سخت و زیان‌آور محسوب شود و آنها با ۲۰ یا ۲۵ سال خدمت، بازنشسته شوند که در هفته‌های گذشته در مجلس شورای اسلامی این شغل را جزو مشاغل سخت محسوب کردند، اما هنوز معلوم نیست از چه زمانی اجرایی شود.

 

ایستگاه شماره نه آتش‌نشانی، ایستگاه «شهدا» است

 

پاهایم سوخت

علی‌محمد کاظمی می‌گوید: انفجار تانکر سوخت، از حوادثی است که به این ایستگاه، زیاد اعلام می‌شود. دو سال پیش انفجار تانکر سوختی در جاده بهشت رضا اعلام شد. وقتی ما از ایستگاه راه افتادیم، دود ناشی از انفجار را می‌دیدیم و به پلیس‌راه که رسیدیم، شعله‌های آتش مشخص بود!

انفجار مربوط به تانکری بود که ۳۳ هزار لیتر گازوئیل داشت و کابین و تانکر از هم جدا شده بودند. راننده پشت فرمان به‌دلیل ایست قلبی فوت کرده بود و تانکر هم در حال سوختن بود. ازطرفی، چون تانکر پیش از حادثه سرریز سوخت داشت، از محل تانکر تا حدود ۲۰ متر قبل و زیر کابل‌های فشار قوی، آتش بود.

برای اینکه شعله‌های حریق به کابل‌های فشارقوی برق نرسد و کابل‌ها دچار خسارت نشود، ناچار بودیم کَف بزنیم. در این‌گونه حوادث، فرمانده عملیات به‌دلیل مسئولیت بیشتری که دارد، مجبور است کار‌های خارج از وظیفه‌اش را هم انجام دهد و من هم، چون می‌خواستم دستگاه کَف‌زن را در محل مدنظر بگذارم، فرصت پوشیدن چکمه‌هایم را نداشتم، بنابراین با نیم‌پوتین جلو رفتم و دستگاه را گذاشتم.

گفتند جلوتر برو که همان‌جا ابتدا یکی از پاهایم و بعد پای دیگرم در چاله پر از سوخت مذاب فرورفت و دچار سوختگی شدید شد، طوری‌که ادامه کار را به افسر نگهبان سپردم و با اورژانس راهی بیمارستان امام‌رضا (ع) شدم. در این حادثه، همه مخارج درمان را خودم پرداخت کردم.

این آتش‌نشان فداکار ادامه می‌دهد: هیچ‌کاری باارزش‌تر از نجات جان انسان‌ها نیست، اما رفاهی برای آتش‌نشان فراهم نیست. علاوه بر سختی کار که دوستان مطرح کردند، با بی‌تعهدی بیمه در مقابل آسیب‌های فراوان همکاران آتش‌نشان مواجه هستیم.

آتش‌نشانان معمولاً ریه سالم و اعضای سالمی ندارند و برای علائم سوختگی هم بیمه هزینه‌ای پرداخت نمی‌کند. این نوع سوختگی‌ها اگر با هزینه شخصی سریع درمان نشود، آثارش تا پایان عمر باقی می‌ماند.

زمان اطفای حریق تانکر سوخت، شهروندی بدون هیچ تجهیزاتی کنار من ایستاده بود و فیلم می‌گرفت!

او با تعجب از علاقه توجیه‌نشدنی شهروندانی که در صحنه حوادث، فیلم و عکس می‌گیرند، عنوان می‌کند: زمان اطفای حریق این حادثه بزرگ، درحالی‌که من شیلد کلاهم را روی صورتم آورده بودم و لباس ضدحریق تنم بود، شهروندی بدون هیچ تجهیزاتی کنار من ایستاده بود و فیلم می‌گرفت!

 

هیچ‌وقت شغلم را تَرک نمی‌کنم

کاظم بورقی هفت سال است که طعم نجات جان انسان‌ها را در آتش‌نشانی چشیده است. او علاوه بر آتش‌نشان بودن، مربی آموزش در مدارس و مساجد سطح منطقه هم هست.

می‌گوید: «بعد از ریزش ساختمان پلاسکو، همسرم و فرزندم می‌گویند از خانه بیرون نرو! اما اگر ده بار دیگر هم بخواهم شغل انتخاب کنم، آتش‌نشانی را انتخاب می‌کنم. چون پدرم آتش‌نشان بود، با خطر‌های این شغل آشنا بودم و با علاقه به این راه آمدم، طوری‌که از روز نخست نمی‌گفتم شغلم، می‌گفتم عشقم آتش‌نشانی است.

 

لذت خوشحال کردن یک خانواده

 سویزی که حدود هشت ماه بیشتر تا بازنشستگی‌اش نمانده است، با اظهار ناراحتی از حادثه پلاسکوی تهران می‌گوید: ما دقیقا متوجه هستیم که از بعد از بروز این حادثه در تهران چه خبر است؛ آنجا نیستم ولی کامل درک می‌کنم به حادثه‌دیدگان و همکاران ما چه گذشته و می‌گذرد.

به‌هم‌پیچیدگی صحنه، عملیات امداد را سخت می‌کند و تا الان (شنبه، ۲ بهمن) حدود ۲۰ تا ۲۵ آتش‌نشان زیر آوار مانده‌اند که هیچ دسترسی به آنها نیست. او با گرامیداشت خاطره آتش‌نشانانی که برای نجات هم‌میهنانمان، جانشان را از دست دادند، می‌گوید: فداکاری و رشادت همکاران ما هیچ کم از فداکاری و رشادت سربازانی ندارد که از مرز‌های ایران اسلامی دفاع کردند. آنها بی‌شک شهید هستند.

سویزی ماهیت و ذات شغلش را که نجات جان انسان‌هاست، دوست دارد و می‌گوید: خوشحال کردن یک خانواده لذتی دارد که با چیز دیگری در این دنیا مقایسه‌شدنی نیست. مردم هم این شغل را به‌خاطر شرافت و مقدس بودن آن دوست دارند و بسیار برایشان قابل احترام است.

ما جزو معدود نیرو‌های امدادی هستیم که در غم و شادی مردم شریکیم و در کنار خانواده متوفی مثل بستگان درجه‌یکشان، عزاداری و گریه می‌کنیم.

 

دل‌نگرانی‌های مادرانه

خانواده آتش‌نشانان همواره دلواپس سلامت عزیزانشان هستند. سویزی در این‌باره می‌گوید: «کار ما سراسر خطر و حادثه است و طبیعی است که خانواده‌ها همیشه نگران هستند. زمانی که مادرم از ریزش ساختمان پلاسکو در تهران باخبر شد، ساعت ۱۲ شب با نگرانی به من تلفن زد و حالم را جویا شد. حالا شما تصور کنید حادثه در تهران اتفاق افتاده است، ولی مادرم در مشهد، نگران من است.»

* این گزارش سه شنبه، ۵ بهمن ۹۵ در شماره ۲۲۵ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.  

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44